خودت را با غم و اندوه از بین مبر
نویسنده : Admin

«سعد» یکی از دانشجویان من در دانشگاه بود، یک هفته کامل از دانشگاه غیبت کرد، سپس با او ملاقات نمودم.

- سلام سعد! چه اتفاقی پیش آمده؟

- چیزی نشده، مقداری مشغولیت داشتم.

آثار غم و اندوه بر چهره‌اش نمایان بود، پرسیدم: چه خبر؟ گفت: پسرم بیمار بود و در کبدش غده‌ای به وجود آمده است و چند روز پیش خونش نیز مسموم شده است و متأسفانه دیروز سم به مغز و دماغش اثر کرده است.

من گفتم: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّـهِ» صبر کن و شکیبا باش، از خداوند می‌خواهم تا شفایش دهد و اگر خداوند خواست مشکل بزرگتری برایش پیش آید، پس از خدا می‌خواهم که در روز قیامت شفیع شما باشد. گفت: شفیع؟ جناب شیخ! بچه‌ام کوچک نیست.

من پرسیدم: چه‌قدر سن دارد؟ گفت: هیفده سال.

من گفتم: از خداوند می‌خواهم شفایش بخشد و در برادرانش برای تو برکت عطا نماید.

در این هنگام سرش را پایین آورد و گفت: جناب شیخ! او برادر ندارد و من غیر از این پسر فرزندی ندارم و حال آن که وی به این بیماری مبتلا است.

حالت وی بسیار غمگین و متأثر بود، اما من از خود پایمردی نشان دادم و به صورت خیلی مختصر گفتم: سعد! خودت را با غم و اندوه از بین مبر، جز آنچه خداوند برایمان مقدر نموده است چیزی به ما نخواهد رسید. سپس در مصیبت و اندوهش تخفیف نمودم و رفتم. آری، خودت را با غم و اندوه از بین مبر؛ زیرا اندوه چیزی از مصیبت نمی‌کاهد.

چندی پیش به شهر پیامبر «مدینه منوره» رفته بودم و با «خالد» ملاقات نمودم. خالد به من گفت: نظر شما چیست نسبت به این که به دیدار دکتر عبدالله برویم. من گفتم: چرا، مگر چه شده است؟ گفت: جهت عرض تعزیت. من گفتم: تعزیت؟! گفت: بله. پسر بزرگش به اتفاق تمام خانواده جهت حضور در یک مراسم عروسی به روستاهای مجاور رفته و خود دکتر برای کارهای دانشگاه در مدینه باقی مانده است در اثنای برگشت در طی یک حادثه وحشتناک همه‌ی یازده نفر جان باختند. دکتر یک انسان صالح و نیکی بود که بیش از پنجاه سال عمر داشت، اما به هر صورت انسان و دارای احساسات و مشاعر بود و در سینه‌اش قلبی داشت و دو چشم که گریه کرده و نفسی که شادمان می‌گردد و اندوهگین می‌شود.

این خبر وحشتناک را دریافت نموده و بر آن‌ها نماز خواند و سپس با دست خود آن‌ها را به خاک سپرد.

در خانه‌اش حیران و پریشان دور می‌زد، به اسباب بازی‌های پراکنده نگاه می‌کرد که چند روز گذشته و حرکت نمی‌کنند؛ چون خالد و ساره که با آن‌ها بازی می‌کردند، مرده‌اند.

به رختخوابش پناه می‌برد، مرتب نبود چون مادر صالح مرده است. از کنار دوچرخه یاسر می‌گذرد که حرکت نمی‌کند، زیرا کسی که سوار آن می‌شد مُرد.

به اتاق دختر بزرگش داخل می‌شود، می‌بیند کیف و «سامسنت‌های» عروسی‌اش کنار هم گذاشته شده و لباس‌هایش بر تخت خوابش نهاده شده‌اند، اما خودش مرد در حالی که آن‌ها را مرتب و منظم می‌کرد. پاک است کسی که او را شکیبایی عطا نموده و قلبش را تثبیت نموده است. میهمانان می‌آمدند در حالی که با خود قهوه به همراه داشتند، زیرا کسی نبود که خدمت و یا همکاری بکند. جای شگفت بود وقتی او را در عزاداری می‌دیدی، گمان می‌کردی او یکی از تعزیه‌کنندگان است و عزادار شخص دیگریست و دایماً می‌گفت: «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، إِنَّ لِلَّـهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَى وَكُلٌّ شَيء عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمًّى».

همین است قله عقل و اوج خونسردی، اگر چنین نمی‌کرد از هجوم غم و اندوه جان می‌داد.

یکی را می‌شناسم که به نظر من همواره خوشبخت و سعادتمند است و اگر در وضعیت او تامل نمایی، می‌بینی شغلی متواضع و حقیرانه دارد، در خانه‌ای تنگ و اجاره‌ای سکونت می‌کند. ماشینش قدیمی است، عیالمند است و فرزندان زیادی دارد.

اما با این وصف همواره لبخند به دهان دارد و انسانی دوست‌داشتنی است و از زندگی‌اش بهره می‌برد.

آری، درست است، خودت را با غم و اندوه از بین مبر و زیاد شکایت نکن و مردم را به ملالت وامدار مانند شخصی که پسر ناسالمی دارد، هر بار که تو را ببیند، مشغولت می‌دارد، پسرم مریض است، دل‌تنگم، فرزند بیچاره‌ام. تو احساس می‌کنی که داری از او ملول و خسته می‌شوی و دوست داری فریاد بزنی و بگویی: برادر! تمام... فهمیدیم.

یا زنی همواره به شوهرش می‌گوید: خانه‌ی‌مان قدیمی است.

ماشین‌مان فرسوده است، لباس‌هایم مد روز نیست. فایده‌ی این شکایت‌ها جز تجدید و اعاده‌ی دردها چیست؟

أفنيت يا مسكين عمرك بالتأوه والحزن

وظللت مكتوف اليدين تقول حاربني الزمن

إن لم تكن بالعبء أنت فمن يقوم به إذن

«ای بیچاره عمرت را به اندوه و شیون از بین بردی و دست خالی ماندی و می‌گویی که روزگار با من جنگیده است، اگر تو به این مسئولیت اقدام نمایی پس در این هنگام چه کسی به پا می‌خیزد».

روشنگری...

«با آنچه در اختیار داری زندگی‌ات را پیش ببر، تا سعادتمند بگردی».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 79
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

جواب بدی را به نیکی بده
نویسنده : Admin

وقتی شما با مردم تعامل می‌کنید، غالباً آن‌ها برحسب تمایل خودشان با شما برخورد می‌کنند نه به وفق خواسته‌تان. پس اینگونه نیست که با هرکسی با خوشرویی و بشاشت برخورد نمودی او نیز باید مثل شما با خوشرویی و بشاشت برخورد کند؛ زیرا برخی خشم می‌گیرند و بر شما بدگمان می‌شوند و می‌پرسند: چرا می‌خندید؟! و اینطور نیست که به هرکسی هدیه‌ای دادید حتماً او در عوض به شما هدیه بدهد؛ زیرا بعضی چنین‌اند که وقتی شما به آن‌ها هدیه می‌دهید شما را در مجالس غیبت نموده به حماقت و اسراف متهم می‌کنند.

بازهم اینطور نیست که هرگاه شما با هرکسی در سخن‌گفتن واکنش نشان دهید یا در مورد چیزی از او تعریف کنید و در سخنان‌تان نرمی و لطف نشان دهید، حتماً او نیز با شما اینگونه رفتار کند؛ زیرا خداوند اخلاق را تقسیم کرده است و روش ربانی عبارت است از:

(وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ )[فصلت: 34].

«و نیکی و بدی باهم یکسان نیستند پس با شیوه‌ای که بهتر باشد جواب بده آنگاه می‌بینی کسی را که بین تو و او عداوت و دشمنی وجود دارد، گویا دوست صمیمی شده است».

برخی مردم اصلاً راه حلّی با آن‌ها وجود نداشته و هرگز قابل اصلاح نیستند. مگر این که با آن‌ها مقابله به مثل شود. لذا شما با چنین افراد صبر پیشه کنید یا از آن‌ها جدا شوید.

حکایت شده است که اشعب با یکی از تجار به مسافرت رفت و این مرد تمام کارها را از قبیل: خدمتگزاری، پایین‌آوردن بارها و آب‌دادن حیوانات را خود شخصاً انجام می‌داد و در نهایت خسته و رنجور می‌گشت. در مسیر برگشت‌شان جایی برای صرف نهار توقف نمودند. از این رو شتران خویش را خوابانیدند.

اشعب بر روی زمین دراز کشید و دوستش فرشی گسترانید و بارها را پایین آورد و آنگهی رو به اشعب نمود و گفت: برخیز و هیزم جمع‌آوری کن و من گوشت‌ها را تکه تکه می‌کنم. اشعب گفت: به خدا من از سوارشدن زیاد بر سواری به شدت خسته‌ام. آن مرد بلند شد و هیزم جمع‌آوری نمود و باز گفت: اشعب بلند شو و آتش را بیفروز. باز اشعب گفت: اگر من نزدیک آتش بروم، دود نفس‌تنگم می‌کند.

باز آن مرد خودش آتش را روشن کرد و سپس گفت: اشعب بلند شو و با من کمک کن تا گوشت‌ها را تکه تکه کنیم. اشعب گفت: می‌ترسم کارد دستم را ببرد. باز آن مرد خودش گوشت‌ها را تکه تکه نمود. سپس گفت: اشعب! بلند شو گوشت‌ها را در دیگ بگذار و غذا بپز. اشعب گفت: نگاه‌کردن غذا تا وقتی که بپزد مرا خسته می‌کند.

باز آن مرد خودش پخت و پز و دمیدن آتش را به عهده گرفت، تا این که غذا آماده شد در حالی که بسیار خسته بود. بر زمین دراز کشید و گفت: اشعب! بلند شو و سفره را پهن کن و غذاها را در سینی بگذار. باز اشعب گفت: بدنم سنگین است و من حوصله ندارم. آنگاه آن مرد بلند شد و غذا را بر سفره گذاشت و گفت: اشعب! بیا غذا بخور. اشعب گفت: به خدا قسم! از این همه عذرخواهی خجالت می‌کشم این بار از فرمانت اطاعت می‌کنم، لذا بلند شد و شروع به غذاخوردن نمود.

از این جهت شما با افرادی مانند اشعب برخورد می‌کنید. پس غمگین نباشید و مانند کوه استوار باشید.

معلم اول (صلي الله عليه وسلم) با مردم با عقلش تعامل می‌کرد نه با عاطفه‌اش، اشتباهات مردم را تحمل می‌کرد و با آنان نرمی نشان می‌داد.

به این تعاملش بنگرید در حالی که در مجلس مبارک نشسته بود و اصحاب در پیرامونش بودند که یک اعرابی آمد و در دیه‌ی قتل از پیامبر کمک خواست. یعنی این اعرابی – خودش یا دیگری – مردی را به قتل رسانده بود و از آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) خواست تا به او کمک کند تا دیه‌ی خویش را به اولیای مقتول بپردازد.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به او چیزی کمک نمود و سپس با نرمی به او گفت: آیا بر تو احسان نمودم؟ اعرابی گفت: خیر تو هیچ احسان و کار خوبی انجام ندادی. برخی از اصحاب به خشم آمدند و خواستند علیه او برخیزند. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به آنان اشاره نمود که از او دست بردارند. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) برخاست و به منزلش رفت و اعرابی را صدا زد و به خانه‌اش برد و سپس به او گفت: تو نزد ما آمدی و چیزی از ما خواستی و ما به تو دادیم و باز تو به ما چنان گفتی.

سپس رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) مقداری مال که در خانه‌اش یافت به او داد و باز گفت: آیا بر تو احسان نمودم؟ اعرابی گفت: بله خدا به اهل و قبیله‌ات جزای خیر عنایت کند. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) از این اعلام رضایت او تعجب کرد، اما نگران آن بود که در دل اصحابش بغض و کینه‌ای نسبت به او باشد و کسی او را در بازار یا راه ببیند و نسبت به وی حسدورزی کند. لذا خواست این کینه را از دل‌هایشان بزداید، لذا به اعرابی گفت: تو نزد ما آمدی و ما به تو چیزی کمک نمودیم و تو آنچه خواستی گفتی و این در دل اصحاب من نسبت به تو بغض و تنفر به وجود آورده است. لذا وقتی نزد آن‌ها آمدی آنچه را که حال به من گفتی به آن‌ها بگو، تا این تنفر و کینه از سینه‌ی آن‌ها زدوده شود. لذا وقتی اعرابی آمد، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) گفت: این دوست شما نزد ما آمد و کمک خواست و ما به او دادیم و او آنچه خواست به ما گفت: و باز ما او را دعوت نمودیم و دوباره او را مساعدت کردیم.

پس گمان می‌رود که راضی شده است. سپس او رو به اعرابی کرد و گفت: آیا چنین نیست؟ اعرابی گفت: بله خدا به اهل و قوم تو جزای خیر عنایت بفرماید، وقتی اعرابی خواست به خانه‌اش بازگردد، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) خواست به اصحابش در مورد کسب دل‌های مردم درسی بدهد، لذا به آنان گفت: همانا مثال من و این اعرابی مثال مردی است که شتری دارد که با او سرکشی می‌کند و مردم آن را دنبال کرده‌اند تا او را نگه دارند و شتر از ترس آن‌ها فرار می‌کند و مردم جز فراری‌دادن او کاری نمی‌کنند. لذا صاحب شتر می‌گوید: بگذارید من خودم شترم را بگیرم؛ زیرا من نسبت به او مهربان‌تر و داناترم. لذا صاحب شتر به سوی شترش رفته و مقداری علف پس مانده از زمین برداشته و آن را صدا زد تا این که شتر آمد و صدای صاحبش را اجابت گفت و آن مرد پالانش را محکم بست و بر آن سوار شد و اگر من در مقابل آنچه گفت، از شما اطاعت می‌کردم، در دوزخ داخل می‌شد. یعنی اگر شما او را طرد می‌کردید شاید از دین مرتد می‌شد و در دوزخ داخل می‌شد([1]).

مهربانی در هیچ چیزی نمی‌شود، مگر این که آراسته‌اش می‌گرداند و از هیچ چیزی دور نمی‌شود مگر این که معیوبش می‌کند: (وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ).

روایت شده است که وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) مکه را فتح نمود و شروع به طواف خانه کعبه کرد. فضاله بن عمیر آمد، کسی که نسبت به اسلام تظاهر می‌کرد. لذا به دنبال پیامبر شروع به طواف نمود و در انتظار فرصتی بود تا آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) غافل شود و او را به قتل برساند!

وقتی نزدیک پیامبر (صلي الله عليه وسلم) شد. پیامبر (صلي الله عليه وسلم) متوجه او شد. لذا رو به او کرد و گفت: فضاله! گفت: بله یا رسول الله! فضاله‌ام! آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) به او گفت: دلت به تو چه می‌گوید: فضاله گفت: هیچی. من فقط ذکر خدا را می‌کردم! آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) خندید و سپس گفت: استغفر الله. فضاله گفت: باز رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) دستش را بر سینه‌ام گذاشت و قلبم آرام گرفت. به خدا قسم! هنوز رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) دستش را از سینه‌ام برنداشته بود که گویا خداوند مخلوقی محبوب‌تر از او در نزد من نیافریده است، آنگاه به خانه‌اش رفت. در مسیر راه از کنار زنی گذشت که فضاله با او می‌نشست. چون آن زن او را دید گفت: بیا باهم صحبت کنیم. فضاله گفت: خیر و سپس این اشعار را سرود:

قالت هلم إلى الحديث فقلت لا
لو ما رأيت محمداً وقبيله
لرأيت دين الضحى بينا

 

يأبى عليك الله و الإسلام
بالفتح يوم تكسـر الأصنام
والشرك يغشى وجهه الإظلام

یعنی: «آن زن گفت: بیا باهم صحبت کنیم من گفتم: خیر خدا و اسلام سخن‌گفتن با تو را انکار می‌کند».

«اگر من محمد و اصحابش را در روز فتح مکه آنگاه که بت‌ها را شکستند نمی‌دیدم».

«قطعاً دیدم که دین خدا آشکار گشته و تاریکی چهره‌ی شرک را فرا گرفته است».

بعد از این فضاله از مسلمانان صالح قرار گرفت و اینگونه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) با عفو و گذشت، مالک دل‌های مردم می‌شد و در روند تأثیرگذاری بر آنان و کشاندن آن‌ها به سوی خیر، آزار و شکنجه‌ها را تحمل می‌نمود.

ابوطالب بسیاری از شکنجه‌های قریش را از آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) دفع می‌کرد. وقتی ابوطالب وفات نمود، قریش در مکه عرصه را بر رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به شدت تنگ نمودند و چنان مورد شکنجه مشرکین قریش قرار گرفت که در حیات ابوطالب چنین شکنجه‌هایی ندیده بود. لذا رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در اندیشه‌ی مکانی قرار گرفت که به آنجا پناه ببرد و به طائف رفت و از قبیله «ثقیف» کمک و یاری خواست.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به طائف رفت و با سه نفر از سرداران و اشراف ثقیف که سه برادر به نام‌های عبدیا لیل بن عمرو، مسعود و حبیب بودند، ملاقات کرد و آن‌ها را به سوی الله دعوت کرد، با آنان در این مورد صحبت نمود که آمده تا برای دین اسلام او را یاری کنند و برای یاری او در برابر قومش به پا خیزند. اما پاسخ آن‌ها بسیار زشت و نابخردانه بود.

یکی از آن‌ها گفت: اگر خداوند تو را فرستاده باشد من غلاف کعبه را پاره می‌کنم! دومی گفت: آیا خداوند کسی غیر از تو نیافت تا او را به پیامبری مبعوث گرداند؟! و اما سومی با تصنع به دنبال عبارتی می‌گشت که به او پاسخ دهد و می‌کوشید تا جملات و پاسخش صحیح‌تر و بلیغ‌تر از آن دو باشد. لذا گفت: به خدا قسم! من به تو هرگز جواب نمی‌دهم، زیرا اگر چنانکه می‌گویی پیامبر خدا هستی پس خطر تو بزرگتر از آن است که من به تو پاسخ دهم و اگر تو بر خدا دروغ می‌گویی پس تو شایسته‌ی آن نیستی که من با تو سخن بگویم.

آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در حالی که از خیر ثقیف نومید شده بود از نزد آن‌ها برخاست و بیم آن داشت که مبادا قریش از عدم استقبال و عدم قبول اسلام آن‌ها باخبر گردند و آزار و شکنجه‌ی بیشتری نسبت به او اعمال کنند. قبیله ثقیف نه این که دعوتش را لبیک گفتند؛ بلکه ناجوانمردانه بردگان خویش را تحریک کردند و آن‌ها به دنبال رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به راه افتادند و ناسزایش می‌گفتند و داد و فریاد می‌کردند.

نابخردان ثقیف از دو طرف صف بسته بودند که پیامبر (صلي الله عليه وسلم) به سرعت از میان آن‌ها می‌گذشت و هر گامی که برمی‌داشت آن‌ها سنگی نثارش می‌کردند و رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) کوشش می‌کرد به سرعت گام بردارد تا خودش را از پرتاب سنگ‌های آنان نجات دهد. در حالی که از پاهای مبارکش خون جاری بود و سنش بالا بود و از سن چهل سالگی گذشته بود، به سرعت از آن‌ها دور شد و رفت و رفت تا این که در یک جای امنی در زیر سایه‌ی نخلی نشست تا مقداری استراحت کند و در عین حال فکر می‌کرد که چگونه قریش از او استقبال خواهند کرد و چگونه وارد مکه شود. آنگاه چشم‌هایش را به آسمان بلند کرد و گفت:

«اللَّهُمَّ إلَيْكَ أَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتِي، وَقِلَّةَ حِيلَتِي، وَهَوَانِي عَلَى النَّاسِ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِينَ، وَأَنْتَ رَبِّي، إلَى مَنْ تَكِلُني؟ إلَى بَعِيدٍ يتجَهَّمني؟ أَمْ إلَى عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ أَمْرِي؟ إنْ لَمْ يَكُنْ بِكَ عليَّ غَضَبٌ فَلَا أُبَالِي، وَلَكِنَّ عَافِيَتَكَ هِيَ أَوْسَعُ لِي، أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الظلماتُ، وَصَلُحَ عَلَيْهِ أمرُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ مِنْ أَنْ تُنزل بِي غَضَبَكَ، أَوْ يَحِلَّ عليَّ سُخْطُك، لَكَ العُتْبَى حَتَّى ترضَى، وَلَا حولَ وَلَا قوةَ إلَّا بَكَ».

«پروردگارا! از ضعف نیرو و بی‌چارگی و بی‌ارج‌شدن در میان مردم به تو شکوه می‌کنم. ای مهربان‌ترین مهربانان! تویی پروردگار مستضعفان و تویی پروردگار من – مرا به که وا می‌گذاری؟ به بیگانه‌ای که بر من چهره درهم کشد یا به دشمنی که تو خود، او را بر کار من قدرت و توان بخشیده‌ای؟ [پروردگارا!] اگر تو بر من خشمگین نیستی، باکی ندارم اما عافیتی [که تو عطا فرمایی] برایم از هر چیز فراگیرتر است. از آن که خشم تو بر من فرودآید یا نابخشودنی‌ات بر من لازم آید به نور ذات تو که تاریکی‌ها بدان نورانی گردند و کار دنیا و آخرت بدان راست آید، پناه می‌جویم، از تو [به حدی] پوزش می‌خواهم تا آنگاه که خشنود گردی که جز از سوی تو تاب و توانی نیست».

آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) در همین حال بود که ناگهان ابری سایه‌اش کرد که جبرئیل در آن حضور داشت، ندایش کرد: یا محمد! خداوند سخن قوم و آنچه به تو پاسخ گفتند را شنید و فرشته‌ی کوه‌ها را به سویت فرستاده است تا به هر آنچه خواستی فرمانش دهی. پیش از آن که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) لب به سخن گشاید فرشته‌ی کوه‌ها ندایش کرد: السلام علیک یا رسول الله.

ای محمد! خداوند سخن قومت را با تو شنید و من فرشته‌ی کوه‌ها هستم. پروردگارت مرا به سوی تو فرستاده است تا به آنچه خواسته باشی فرمانم دهی. سپس قبل از آن که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) سخن بگوید یا امری اختیار نماید فرشته‌ی کوه‌ها پیشنهاداتی تقدیم نموده و می‌گفت: اگر بخواهی دو کوه را که از کوه‌های بزرگ مکه بودند – با همدیگر بچسبانم و همواره فرشته‌ی کوه‌ها در انتظار دستور بود که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) پا به گردن خواسته‌ی نفس و شهوت و انتقام گذاشت و گفت: نسبت به آن‌ها صبر و حوصله به خرج می‌دهم شاید از نسل آن‌ها کسی را خداوند بیرون بیاورد که خدا را بپرستد و چیزی با او شریک نگرداند.

پهلوان باش...

وإن الذي بيني وبين بني أبي
فإن أكلوا لحمي وفرت لحومهم
وليسوا  إلی نصـري سراعا وإن هم
ولا أحمل الحقد القديم عليهم

 

وبين بني عمي لمختلف جدا
وإن هدموا مجدي بنيت لهم مجدا
دعوني إلى نصر أتيتهم شداً
وليس رئيس القوم من يحمل الحقد

یعنی: «همانا آنچه میان من و برادران و عموزادگانم وجود دارد بسیار متفاوت است»

«اگر آن‌ها گوشت مرا بخورند من گوشت‌هایشان را فربه می‌کنم و اگر مجد و عظمت مرا ویران نمایند من کاخ شکوه و عظمت آن‌ها را بنا خواهم کرد»

«آن‌ها به یاری من نمی‌شتابند، ولی اگر مرا به یاری خویش فرا خوانند به سرعت خواهم آمد»

«من کینه‌ی دیرینه را با خود حمل نمی‌کنم و سردار قوم با خودش بغض و کینه را حمل نخواهد کرد».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 62
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تأثیر تلفن همراه در زندگی معنوی ما انسانها
نویسنده : Admin

استفاده از موبایل و برنامه های مسنجری آن، جزو ابزار زندگی ما شده تا جایی که یک‌چهارم مردم، زندگی بدون تلفن‌همراه را غیرممکن می‌دانند.

بدون شک این تکنلوژی نعمتی از نعمتهای خداوند بر بندگان است که باید در راستای بهتر زیستن و بهتر عبادت کردن استفاده گردد.

(وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا) (النحل: 18)

خداوند عزوجل با این نعمتش بندگان  خویش را مورد آزمایش و امتحان قرار می دهد

 آیا شکر گزار نعمت می شوند و آن را در راه صحیح به کار می برند ؟

یا اینکه کفران نعمت می کنند و آن را در راه معصیت و فساد به کار می گیرند؟

امروزه تلفن همراه و برنامه های آن پیشرفت چشمگیری یافته، این تکنلوژی سبب غروب ایمان از افق زندگی بسیار از انسان ها شده و در مقابل برای بعضی از انسان ها  سبب طلوع ایمان و دگرگونی کامل در زندگی آنها گشته است اما افراد گروه دوم به نسبت گروه نخست اندک و ناچیز هستند.

تکنلوژی بدون ایمان و تقوا

شعار دموکراسی و آزادی بدون هیچ قید و بند، بسیاری از جوانان را به سمت استفاده نادرست از این نعمت خداوندی سوق داده است، تکنلوزی بدون ایمان و تقوا، هیچ حد و مرزی را نمی شناسد، خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نادرست، و در یک کلام هر چی به کامش شیرین آید انتشار می دهد، نه تنها به خود ضرر می رساند و بلکه اجتماع جهانی را نیز به فساد و تباهی می کشاند.

امروزه ابزاری مانند واتس آپ، وی چت، و مسنجرهای گوناگون که در تلفن همراه شما وجود دارد نه تنها بر زندگی شخصی شما تاثیر گذار است بلکه دوستان و نزدیکان شما نیز تحت الشعاع آن قرار می گیرند اگر فیلم یا عکس خیر اخلاقی را بوسیله آن انتشار دهید نه نتها گناه خویشتن، بلکه گناه به تباهی کشاندن دیگران را نیز به بر دوش تو باقی خواهد ماند، قرآن کریم این افراد را اینگونه به تصویر می کشاند: (وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَعَ أَثْقَالِهِمْ) (عنکبوت: 13) یعنی این افراد گناهان خود و گناهان دیگرانی که تحت تاثیر او گمراه شدند به دوش می کشند... و چه بد سعادتی نصیب این افراد شده است!!

امروزه بسیاری از جوانان فريفته ي حلاوت تماس هاي تلفني نامشروع می شوند و عزت و افتخار  خود را این اوقات می نمایند، تا جایی که بُعد اخلاقی آنها شدیدا تحت تاثیر این روابط نامشروع قرار گرفته و برای بر آوردن خواسته های نفسانی خویش همه قواعد شرعی را زیر پا می گذارنند.

همه اینها از تبعات منفی تلفن همراه و مسنجرها در زندگی فردی بدون تقوا و ترس از خداوند است

تکنلوزی همراه با ایمان و تقوا

اگر استفاده از تلفن همراه و برنامه های همراه آن مانند واتس آپ، فیس بوک ، وی چت و غیره همراه با تقوا و ایمان باشد فوائد آن بی حد و حصر خواهد بود، نه تنها زندگی معنوی شما را تقویت می کند بلکه دیگران نیز از ثمره ی آن بی نصیب نخواهند ماند.

 با این وسیله کوچک می توانی سخنان خدا و رسول را انتشار دهی، مطالب مفید و علمی را با کمترین هزینه به دوستان و نزدیکان خود برسانی، منکرات جامعه را به آنها گوشزد کنی.

با یک تلفن همراه می توانید یک قرآن کامل همراه با صدای قاری مورد علاقه در موبایل خود داشته باشید، تا هر وقت ارده ای خواندن کلام خداوند را داشته باشی بدینگونه راحت بتوانی استفاده کنی.

با این تکنلوژی می توانی احوال دوستان و خویشاوندان را جویا شوید و صله ی رحم که توصیه خدا و رسول است استحکام بیشتری بخشید.

منبع:   سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

================

 

لینک ثابت
بازدید : 69
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

اخلاق نبوي در جلب محبت
نویسنده : Admin

وقتي رسول گرامی اسلام - صلى الله عليه وسلم - مي خواست از حديبيه به مدينه بازگردد دخترک حمزه - رضي الله عنه - به دنبال آنحضرت - صلى الله عليه وسلم - افتاد. حمزه در غزوه احد شهيد شد و دخترش تنها در مکه يتيم باقي ماند.

دخترک، رسول الله - صلى الله عليه وسلم - را صدا مي زد و مي گفت: عموجان عموجان! و حضرت علي - رضي الله عنه - با همسر گرامي اش فاطمه دختر پيامبر نيز در کنار وي حرکت مي کرد. از اين رو علي آن را برداشت و به فاطمه داد و گفت: دختر عمويت را بردار و فاطمه آن را برداشت.

وقتي زيد او را ديد يادش آمد که وقتي به مدينه هجرت نمودند پيامبر - صلى الله عليه وسلم - بين او و حمزه عقد اخوت و برادري بسته است. لذا زيد آمد و گفت: اين دختر، برادرزاده من است و من بيشتر به او سزاوارترم.

باز جعفر آمد و گفت: اين دختر عموي من است و خاله اش همسر من است - يعني «اسماء» دختر «عميس» همسر وي بود - و من به وي سزاوارترم.

علي گفت: من او را برداشته ام و او دختر عموي من است.

چون آنحضرت اختلاف آن ها را مشاهده نمود براي خاله اش حکم نمود و او را به جعفر داد تا از وي کفالت نمايد و فرمود: «خاله به منزله مادر است».

باز بيم آن داشت تا مبادا علي و زيد، به خاطر اين که دخترک را از آن ها گرفته است ناراحت نباشند.

از اين رو براي تسلي علي گفت: «تو از من هستي و من از تو ام».

و به زيد گفت:

«تو برادر و مولاي ما هستي».

و باز رو به جعفر کرد و گفت: «تو به شکل و اخلاق من شباهت داري».

پس ببين چه قدر در شستشويي دل ها و جلب محبت آنان ماهر و حکيم بود.

دل همه را به دست آورد و قلب هيچ کس را نشکاند.

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 57
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

زن در نــــــگاه هـــــمسری مـهــــربان
نویسنده : Admin

مي گوید:

به رختخواب رفتم،،، قبل از اینکه بخوابم نگاهی به همسرم انداختم... با آرامش تمام به خواب رفته بود ... وبا خود گفتم: مسکین،...چقدر زن ها مظلوم هستن، بعد از اینکه سال ها با پدر و مادر و خانواده اش زندگی کرده، حالا در کنار مرد غریبی قرار گرفته،،، خانه ی والدین را ترک گفته، و خودش را در پناه مردی قرار داده، تا او را به معروف امر کند و از منکر باز دارد، و او نیز برای خشنودی الله آمده تا به این مرد خدمت کند....

آری ... همه اینها به دستور دین است ... پاک و منزه است خدایی که چنین دین مقدسی برای ما قرار داده...

هدف از این مقدمه سوالاتی است که وجدان هر مردی باید از خودش بپرسد!!!

* چگونه بعضی از مردان، همسران خود را با بی رحمی کتک می زنند در حالی که همسرش خانۀ پدری را رها کرده ... و خود را در پناه وی قرار داده؟

* چگونه بعضی از مردان، خانه را برای همسران خویش بسان زندانی قرار داده اند ... نه با او به تفریح می رود ... و نه هم صحبت اش می شود؟

* چگونه بعضی از مردان، از مسئولیت شرعی خویش شانه خالی می کنند و نسبت به خانه و فرزندان بی توجه هستند؟

* چگونه بعضی از مردان، برای کانون گرم خانواده هیچ ارزشی قائل نیستن ... هر وقت بخواهند دیر می کنند ... وهر وقت بخواهند به مسافرت می روند و خانه را ترک می گویند؟

* چگونه بعضی از مردان، اهتمام به دوست و رفیق شان بیشتر است تا همسرانشان ... برای آنها بیشتر وقت می گذارن تا خانواده شان؟

* چگونه بعضی از مردان، از سوزش قلب همسرانشان بی خبرن ... از اشک های که آن را خشکاندن ... از ناله های پنهانی که آن را نگه داشتن و از درد هايي كه همدردي براي آن نيافتن؟

چه زیباست فرمودۀ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم: «اسْتوْصُوا بِالنِّساءِ خيْراً» شما را به نيكوكارى و خوش رفتارى با زنان سفارش مى نمايم.

لینک ثابت
بازدید : 196
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

زندگی دنیا از گهواره تا گور
نویسنده : Admin

تصور کن روزی که به این دنیا قدم می زاری ... تو گریه می کنی ... ولی همه با آمدن تو شاد و خوشحال هستن و به پدر و مادرت تبریک می گویند ... در این روزها از دنیای جدیدت چیزی نمی فهمی فقط با گریه خواسته های خود را به مادرت می فهمانی..

هنگامی که به سن هفت سالگی می رسی عقربه های ساعت عمر ات شروع به حرکت می کند ... زندگی برای تو مفهوم جدیدی پیدا میکنه ... اولین روز مدرسه با شوق و شادی شروع می کنی ... و شاید یک شب به خاطر آن بیدار ماندی ... با شروع دوران مدرسه و تحصیل هر روز بر مشغلت و کارهای تو افزوده میشه ... در این فکری که این روزها را با موفقیت سپری کنی ... و درس و دانشگاه را سپری کنی تا وارد دنیای جدید شوی ... دنیایی پر از شور و شادی ... تشکیل خانواده و یافتن همسری مناسب برای خود ... هر لحظه انتظار روز عروسی را می کشی ...  این روزهای پر از شادی نیز با  تولد فرزند شیرین تر می شود ... تو و همسرت با تولد این نوزاد خوشحال می شوید و خاطرات کودکانه تان زنده می شود ..   مسئولیت دیگه چندین برابر شده ... باید نقش مهمی در تربیت فرزندان ایفا کنی ... 

روزها سپری می شود ... و فرزندان بزرگ می شوند ... عقربه های عمرت با سرعت بیشتر حرکت می کنه ... ... قدرت و توان جوانی ات کاهش می یابه ... بیماری ها از هر طرف به تو هجوم می آورن  ... و موهای سرت سفید میشه ... وکمرت خم شده ... و قدم ها بر تو سنگینی میکنه... عقربه ها برای تو با سرعت بیشتر به حرکت در آمدن ... و این روزها تو را به یاد پدر و مادرت می اندازد...

در این روزها عقربه های ساعت عمر ات هر لحظه ممکنه بایستن ...  هر لحظه انتظار سفر از این دنیا را می کشی ... از این دنیا به دنیای آخرت ... بالاخره عقربه های عمرت از حرکت باز می ایستن ... و اینجا زندگی دیگه برای تو شروع میشه ... در آنجا از زندگی دنیا خبری نیست ... از خانه و خانواده خبری نیست ... فرزندی نیست و دوست و غمخواری برای تو وجود نداره ... و در آنجا فقط از کار نیک ات می پرسند..

آیا نماز خواندی؟

آیا روزه گرفتی؟

آیا زکات دادی؟

آیا حج ادا کردی؟

آیا صدقه دادی؟

و آیا ........ وآیا............ و آیا .....؟؟؟

آن وقت خواهی دانست همه ثانیه های عمرت بسیار ارزشمند بوده ...و در برابر همه آنها باید پاسخگوی پروردگارت باشی

آری ... اینگونه زندگی دنیا برای انسان ها سپری میشه ... بسیار کوتاه و زودگذر ...

 پس بیاییم از فرصت های باقی مانده برای خوشنودی پروردگارمان استفاده کنیم ...

بیاییم با طاعت پروردگار به زندگی مان روشنایی بخشیم ...

لینک ثابت
بازدید : 59
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

آیا مقاربت از پشت زن باعث باطل شدن نکاح می شود؟
نویسنده : Admin

ميخواستم بدونم آيا در مذهب شافعي آميزش از عقب با همسر در صورت رضايت هر دو طرف، واقعاً باعث باطل شدن عقد ميشود، يا به خاطر زشتي و كراهت شديد اين كار، چنين حرفي را زده اند و در جواب آن زياده روي كرده اند؟! چون هر چي تحقيق كردم، به چنيني موردي برنخوردم!

 

الحمدلله،

 

در مورد آميزش زن از پشت به محل مدفوع، احاديثى وارد شده است كه شناعت اين كار را بيان ميكند، در حديث صحيح از پيامبر صلى الله عليه و سلم روايت شده است كه: " ملعون من أتى امرأة في دبرها " (روايت إمام أحمد 2/479)، يعنى: "كسيكه از پشت (محل مدفوع) با زنش آميزش كند ملعون است" و در حديثى ديگر فرموده است: "هر كسى كه هنگام حيض (عادت ماهانه) با زنش آميزش كند و يا از پشت (محل مدفوع) با زنش آميزش كند و يا نزد كاهن بيايد، بر آنجه كه بر پيامبر نازل شده است كفر ورزيده است" (روايت ترمذي رقم 1/243)

 

ولى اگر كسى اين كار را با زنش انجام دهد عقد ازدواج فاسد نميشود و با اين كار زن مطلقه نميشود، زيرا هيچ دليل شرعى بر باطل شدن عقد ادواج در صورت نزديكى از پشت زن وجود ندارد، ولى علماء گفته اند كه اگر شوهرى چنين عمل زشتى را انجام ميدهد زنش ميتواند طلاق بگيرد زيرا شوهرش فاسق هست و مرتكب گناه كبيره ميشود.

 

بنابراين هر چند اين عمل از گناهان كبيره هست، ولى ربطى به طلاق ندارد و نيازى به عقد جديد ازدواج هم نيست، و اينكه آيا امام شافعى گفته است سبب بطلان عقد ازدواج ميشود يا نه، از آن اطلاعى نداريم.

 

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

لینک ثابت
بازدید : 470
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 11

امام ابو حنيفه رح
نویسنده : Admin

333334131از صاحب‌ این قلم انتظار می‌‌رفت دربارة عرفان، زهد و پارسایی، ورع و تقوا و خشوع و تواضع «امام اهلِ جهان و مقتدای خلقان،‌ شرف فقها و عزّ علما، ابوحنیفه نعمان بن ثابت الخزّاز، رضی‌الله‌عنه»(هجویری، کشف‌المحجوب: ۱۴۲)‌، سخن بگویم؛ چراکه او تنها شهسوار بی‌رقیب عرصة فقه و فقاهت بود، بلکه به گواهی بزرگان اهل معرفت در اصول طریقت نیز شأنی بلند داشت؛ امّا نظر به اهمیت جایگاه فقاهت و تأثیری که او در تمدن اسلامی داشت، روا دیدم که دربارة امام ابوحنیفه و جهان معاصر سخن بگویم.

در این‌ باره، پرسش بنیادی این است که چه رابطه‌ای می‌توان بین نظرگاه‌های فقهی امام ابوحنیفه و واقعیت این عصر یافت. فقیهان امروزه در مقام تطبیق شریعت با چالش‌های بسیاری روبه‌رو هستند که بدون درک واقعیت‌های زمانه و تحوّلات پرشتاب عصر حاضر و پیدایی دانش‌های نوینی که پرسش‌های بسیار اساسی طرح کرده‌اند، نمی‌توان پاسخ‌هایی متین را چشم داشت و به این پاسخ‌ها نخواهیم رسید مگر آن‌که ضمن درک این واقعیت‌ها، از گذشته و سنّت اسلامی نیز آگاهی کامل و فراگیر به‌دست آوریم. متأسفانه بخش عظیمی از استعدادهای مشرق زمین یا غرقه در گذشته‌اند و یا این‌که خود را به امواج پرتلاطم تحوّلات عصر حاضر سپرده و گذشته را کاملاً فراموش کرده‌اند. و از نگاه و نظر صاحب این قلم، که نگرشی سنّت‌گرایانه دارد، جامعة اسلامی نمی‌تواند به تأثیر از برخی جنبه‌های عقلانیت جدید، گذشته خود را فراموش کند و حق هم ندارد چنین بخواهد. فراموش نباید کرد که هیچ تمدنی را بر شالود‌ه‌ای نااستوار بنا نساخته‌اند و هر بنای بی‌پایه، به اندک لرزشی دستخوش نابودی شده است.

 


ادامه مطلب
بازدید : 56
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

نگاهی به زندگانی شیخ‌ التفسیر مولانا حسین‌علی رحمه الله
نویسنده : Admin
sheikh-tafsirاشاره: تلاش و مجاهدت برای ترویج معرفت صحیح قرآنی و بیان دقایق کلام باری تعالی و تشریح اصل توحید و تبیین پیام اصلی دعوت انبیا و مقابله با هر گونه بدعت و انحراف از عقیده‌ی صحیح اسلامی، رسالت عظیمی است که مسئولیت آن بر عهده‌ی عالمان دین و خادمان قرآن و سنّت در هر عصر و زمان است. تاریخ امت اسلامی گواه است که همواره این مهم، وجهه‌ی همت عالمان مخلص و ربّانی و مصلحان و مجدّدان بیدارگر بوده است. یکی از شخصیت‌هایی که در دوره‌ی اخیر در شبه‌ قاره‌ی هند و به‌ ویژه در کشور پاکستان، با مطالعات قرآنی عمیق و ارائه‌ی درس تفسیر منحصر به‌ فردی در قالب دوره‌های فشرده و منظم، منشأ خدمات قرآنی بسیاری گردید و پس از ایشان، شاگردان بدون‌ واسطه و با واسطهی ایشان در این مسیر کوشش‌های بسیار کردند، شیخ‌ التفسیر مولانا حسین‌علی الوانی رحمه‌ الله است.

از آن‌جا که مدت‌هاست شاهد برگزاری دوره‌های ترجمه و تفسیر قرآن و نشر معارف آن با الگو گرفتن از شیوه‌ی مذکور در برخی شهرهای کشورمان هستیم، در این نوشتار قصد داریم به‌ اختصار به معرفی شخصیت، اندیشه‌ها و خدمات مولانا حسین‌علی، و روش ایشان در نشر و بیان معارف قرآنی بپردازیم.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 82
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

اصول دهگانه معرفت خداوند
نویسنده : Admin

 اصل اول در ذات خداوند:
 ذاتی است یگانه، ‌شریكی ندارد،‌ یكتایی است بی‏مانند، همه به او نیامندند، ‌كسی نیست كه با او ضدیت كند، یگانه است و بی‏همتا، ‌قدیمی است كه اول ندارد، ‌ازلی است و آغاز ندارد، همیشه است و پایان ندارد، ‌ابدی است و نهایتی برایش نیست، ‌به ذات خویش قائم است و هیچ گونه انقطاعی ندارد، ‌و گسستگی در او نیست،‌ همیشه دارای جلال و عظمت بوده و هست و خواهد بود، ‌مرور زمان، ‌و گذشت روزگار او را نابود نخواهد كرد، ‌او اول و آخر و ظاهر و باطن به هر چیزی داناست.


اصل دوم در پاكیزگی و مبرّا بودن خداوند
خدا نه جسم است،‌ نه دارای صورت،‌ نه جوهر است، و نه دارای حد و مقدار، ‌با اجسام كه قابل اندازه گیری و تجزیه هستند ‌همانندی ندارد، ‌جوهر نیست و جوهرها در او حلول نمی‏ كنند، ‌عرض نیست و عرض‏ها بر وی وارد نمی‏گردند، ‌او مانند هیچ موجودی نیست، ‌«و هیچ موجودی همانند او نیست». و چیزی به او نمی‏ماند و او مانند چیزی نیست، ‌و به قرار و اندازه محدود نیست، نه مكانها شامل اویند و نه جهات او را احاطه كرده‏اند،‌ و نه آسمانها او را فرا گرفته‏اند،‌ بر عرش جایگیر است، ‌آنطور كه خودش گفته «الرحمن علی العرش استوی» و به آن معنی كه خودش اراده كرده است، ‌جایگیر شدنش از قرار گرفتن، ‌و تماس حاصل كردن،‌ و در مكان بودن،‌ و دگرگون شدن،‌ و جا به جا گردیدن،‌ مبرّا است، عرش او را حمل نكرده است، ‌بلكه عرش و فرشتگان كه آن را حمل كرده‏اند، ‌همه را لطف قدرت او برداشته است و در قبضه اقتدارش مغلوب و مسخرند، ‌بر عرش و تمام كائنات، ‌از عالم بالا تا اعماق زمین، ‌تفوّق دارد، ‌تفوق او بر جهان طوری نیست كه به عرش و آسمان نزدیكش كند، ‌بلكه مقام و درجاتش،‌ همچنان كه از زمین بالاتر است از عرش نیز رفیع‏تر و والاتر است؛ و با این حال به هر موجودی نزدیك است و «به بندگان از  رگ گردن نزدیكتر است»، «به هر چیزی شاهد و آگاه است».
همچنان كه ذاتش با هیچ ذاتی همانند نیست‌، نزدیك بودنش با نزدیكی اجسام همانندی ندارد، ‌ذاتش در چیزی حلول نمی‏كند، ‌همانطور كه حلول اشیا‌ در ذات او محال است،‌ بالاتر از آن است كه مكان او را در بر گیرد، ‌و منزّه است از اینكه به زمان محدود باشد،‌ بلكه قبل از آفرینش زمان و مكان موجود بوده است‌، او اكنون همان طور است كه در ازل بوده است،‌ با اوصافی كه دارد ‌از آفریدگان جدا است،‌ در ذاتش چیزی غیر از او نیست، ‌و ذاتش در چیز دیگر وجود ندارد، ‌مبرّا از تغییر و انتقال است،‌ وحوداث در او وارد، ‌و عوارض،‌ بر ذاتش جاری نمی‏شوند،‌ بلكه همیشه در اوصاف جلالش، ‌منزه از زوال، و در صفات كمال، ‌بی‏نیاز از افزایش كمال است،‌ عقل‏های خردمندان ‌به وجودش علم و ایمان دارد، ‌او از روی لطف و مرحمت و تكمیل نعمت، ‌خود را در معرض دید نیكوكاران و فرمانبردارن قرار می‏دهد، ‌و در بهشت به این نعمت عظمی نائل می‏سازد.

اصل سوم در قدرت خداوندی
خداوند زنده و توانا و دارای تسلط و غلبه است، ‌قصور و ناتوانی به او راهی ندارد،‌ «لاتأخذه سنة‌ و لانوم» پینكی و خواب او را نمی‏گیرد. نابودی و مرگ بر او عارض نمی‏شود، ‌بر عالم ملك و ملكوت قدرت دارد، بزرگی و عزت و تسلط و سلطنت و فرمانروایی بر عالم جسمانی و عالم روحانی از آنِ اوست، ‌آسمان‏ها مانند طوماری پیچیده در دست قدرت اوست،‌ و تمام آفریدگان در زیر فرمان اویند، ‌در خلق و اختراع كائنات شریك ندارد، ‌و در آفرینش و ابداع موجودات كسی او را یاری نكرده است؛ آفریدگان، ‌و تمام اعمال ایشان آفریدۀ او، ‌و روزی‏ها و اجل‏های همه به تقدیر او است، هیچ چیزی از قبضه قدرتش خارج نیست، ‌و تمام دگر گونی‏ها، ‌و حوادث ‌به فرمان او صورت می‏پذیرند، مقدوراتش بی‏شمار، ‌ومعلوماتش بی‏نهایت است.

اصل چهارم در علم است
خدای تعالی به تمام دانستنی‏ها دانا است، ‌و علمش به تمام آنچه در اعماق زمین می‏گذرد، ‌و در بالاترین آسمان‏ها جاری می‏شود‌ احاطه دارد،‌ به اندازه وزن یك ذره ‌در زمین و آسمان از او پنهان نیست،‌ به راه رفتن و حركت مورچه سیاه ‌بر روی سنگ سخت در دل شب‏های تاریك آگاه است، ‌جنبش یك ذره در هوا از او پوشیده نیست،‌ نهال و نهان‏تر را می‏داند، ‌از آنچه در دلها می‏گذرد ‌و در ضمیرها عبور می‏كند،‌ و تمام رازهای پوشیده اطلاع دارد، علمش قدیم و ازلی است و از ازل به آن موصوف بوده است،‌ و علمی نیست كه تازگی داشته، ‌یا بعد از عدم ‌به واسطه انتقال و دگر گونی ‌در ذاتش حادث شده باشد.

اصل پنجم در اراده است
خدا دارای اراده است،‌ و تمام كائنات به خواست او به وجود آمده است و كلیه حوادث و وقایع به تدبیر او ‌جریان پیدا می‏كند، ‌هر موجودی در عالم، ‌اعم از جسمانی یا روحانی، ‌كم یا زیاد، ‌كوچك یا بزرگ،‌ خوب یا بد، سود یا زیان، ‌ایمان یا كفر، ‌شناخته یا ناشناخته، پیروزی یا شسكت،‌ كمال یا نقص،‌ طاعت یا گناه، ‌همه به فرمان و خواست و قضا و قدر او ایجاد می‏شوند، ‌هرچه او بخواهد می‏شود، ‌و آنچه او نخواهد شدنی نیست،‌ نگاه هیچ بیننده و اندیشه هیچ متفكری، از دایره مشیّت او خارج نیست،‌ اوست كه آفرینش را آغاز كرد و اوست كه بعد از عدم، حیات می‏بخشد.
هر چه بخواهد می‏شود و كسی نیست كه حكم او را رد كند، یا قضایش را عقب اندازد. بدون رحمت و لطف او هیچ كس از گناه محفوظ نمی‏ماند، ‌و تا او اراده نكند، ‌و قوت ندهد ‌هیچ كس به ادای وظیفه طاعت و بندگی موفق نمی‏شود،‌ اگر تمام انس و جن و فرشتگان و شیاطین جمع شوند ‌كه ذرّه‏ای را بجنبانند یا ذرّۀ متحركی را ساكن كنند تا خدا نخواهد، ‌از عهده آن بر نمی‏آیند. اراده خداوند، قائم به ذات او، ‌از جمله صفاتی است كه در ازل بوده‏اند. خدا در ازل اراده كرده است كه هر یك از اشیا ‌را در وقت معین به وجود آورد، ‌هر جزئی از اجزای ‌كائنات در اوقاتی كه در ازل ‌به اراده خدا معین شده‏اند،‌ ایجاد می‏گردند،‌ و هیچ گونه تقدیم یا تاخیری از وقتی كه معین شده‏اند ‌امكان ندارد،‌ علم و اراده ازلی خدا‌ به هر چه تعلق گرفته باشد، تغییر و دگرگونی نمی‏پذیرد، ‌در تدبیر امورات جهان‌، افكار متعدد پیاپی، ‌یا انتظار گذشت زمان وجود ندارد، ‌و روی همین اصل ‌اشتغال به كاری مانع از اشتغال خدا بر كارهای دیگر نیست.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 62
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

ناله می‌زد ازهجر رسول
نویسنده : Admin

roze-annabiحضرت رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم محسن انسانیت هستند. شایسته است كه تمای انسانها و بخصوص امّت آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیشتر از دیگران عشق، محبت، پیروی واطاعت منجی بشریت صلی‌الله‌علیه‌وسلم را داشته باشند.

 


كَانَ جِذْعٌ یقُومُ إِلَیهِ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا وُضِعَ لَهُ الْمِنْبَرُ سَمِعْنَا لِلْجِذْعِ مِثْلَ أَصْوَاتِ الْعِشَارِ حَتَّى نَزَلَ النَّبِی صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَوَضَعَ یدَهُ عَلَیهِ  ـــ‌ وفی روایة فوضع یده فسكن‌.
[ریاض الصالحین باب الغرر من المنثورات ۱۸۳۱].


حدیث: حضرت جابر رضی الله عنه می فرمایند: تنه درخت خرمائی بود؛ حضرت صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ  بوقت خطبه برآن تكیه می دادند وقتی كه منبری ساختند؛ از این چوب خشك صدائی مثل صدای شتر باردار بگوش می رسید حضرت صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ بر آن دست مباركشان را نهادند و تنه درخت آرام گرفت.
توضیح: دكتر محمد اقبال لاهوری رحمة الله علیه درهمین مورد می فرمایند:
من چه گویم از تولایش كه چیست؟
خشک چوبی در فراقِ اوگریست!
مولانا جلال الدین رومی رحمة الله علیه درشرح این حدیث، شعر معروفی دارند:
استن حنــّانه از هجر رســول
ناله میزد همـچو ارباب عقـول 
[مثنوی معنوی مولانا رومی دفتر اول ص ۹۴چاپ انتشارات فراروی ایران]

حضرت رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم محسن انسانیت هستند. شایسته است كه تمای انسانها و بخصوص امّت آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیشتر از دیگران عشق، محبت، پیروی واطاعت منجی بشریت صلی‌الله‌علیه‌وسلم را داشته باشند.

 منبع: پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

لینک ثابت
بازدید : 69
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

پس گرفتن هدیه
نویسنده : Admin

hedyeپیامبر گرامی اسلام در مورد شخصی که هدیه را پس می گیرد، می فرمایند: كسی كه هدیه را پس می‌گیرد مانند سگی است كه قی می‌كند (بالا می‌آورد) و دو مرتبه آن را می‌خورد.

 

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِی اللَّه عَنْهمَا قَالَ قَالَ النَّبِی صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ الْعَائِدُ فِی هِبَتِهِ كَالْكَلْبِ یقِیءُ ثُمَّ یعُودُ فِی قَیئِهِ.
[صحیح البخاری كتاب الهبة 2400، 2428، 2429، الحیل 6460، صحیح مسلم: الهبات 3048، 3049، 3050، 3051، سنن الترمذی: البیوع 1219، سنن النسائی: الهیة 3633، 3634، 3635، 3636، 3637، 3638، 3639، 3640، 3641، 3642، 3643، 3644، 3645، الرقبی: 3650، سنن ابی داود:  البیوع: 3071].

حديث: كسی كه هدیه را پس می‌گیرد مانند سگی است كه قی می‌كند (بالا می‌آورد) و دو مرتبه آن را می‌خورد.

 

اظهار خوشحالی

عَنْ مَكْحُولٍ عَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ لَا تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ لِأَخِیكَ فَیرْحَمَهُ اللَّهُ وَیبْتَلِیكَ.
حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ [سنن الترمذی كتاب صفة القیامة والرقائق والورع  2430].


حديث: بر مشكل برادرت اظهار خوشحالی مكن؛ الله تعالی بر او رحم می‌فرماید و تو را دچار آن مشكل می‌كند.

 

خواب دروغین


عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِی صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ تَحَلَّمَ بِحُلْمٍ لَمْ یرَهُ كُلِّفَ أَنْ یعْقِدَ بَینَ شَعِیرَتَینِ وَلَنْ یفْعَلَ وَمَنِ اسْتَمَعَ إِلَى حَدِیثِ قَوْمٍ وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ أَوْ یفِرُّونَ مِنْهُ صُبَّ فِی أُذُنِهِ الْآنُكُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَمَنْ صَوَّرَ صُورَةً عُذِّبَ وَكُلِّفَ أَنْ ینْفُخَ فِیهَا وَلَیسَ بِنَافِخٍ
[صحیح البخاری: كتاب التعبیر 6520، اللباس 5506، البیوع 2073، صحیح مسلم: اللباس والزینة 384 5، 3946، سنن الترمذی: اللباس 1673، سنن الترمذی: كتاب الرؤیا: 2208، سنن النسائی: الزّینة 5263: ، 4264، سنن ابی داود: الادب 4370، سنن ابن ماجة تعبیر الرویا 3906، مسند احمد 1769، 2054، 2103، 2671، 3192، 3210، 3220].

حديث: اگركسی خوابی تعریف كند كه ندیده است او را روز قیامت مجبور می‌كنند میان دو دانه جوگره بزند و نمی‌تواند. هركه به سخنان كسانی كه نمی‌خواهند دیگران با خبر شوند، گوش كند در گوش‌هایش روزقیامت سربِِِِِ گداخته می‌ریزند، و هركه تصویری بسازد او را مجبور می‌كنند در او روح بدمد و نمی‌تواند كه روح بدمد وعذاب داده می‌شود.


توضیح : نباید به سراغ اخبار محرمانه رفت واستراق سمع نمود. نامه‌های محرمانه و تلفن  از این قبیل است، در صورتی كه تلفن خط بخط شود، گوش كردن به صحبت‌های مردم درست نیست.
در بسیاری از احادیث صحیح و صراحتا در مورد تصویر جان‌دار ممانعت شده و وعده عذاب داده شده است؛ بهتر است بدون ضرورت از آن اجتناب شود.

منبع: گلزار حدیث، نوشته عبدالواحد قلندرزهی

لینک ثابت
بازدید : 382
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

یاد مرگ وآمادگی برای ملاقات با خدا
نویسنده : Admin

yade-margهنگامی که وقت کوچ کردن از این جهان به جهان دیگر نزدیک می‏شود، پرده و حجاب‏های غلیظ و تاریک مادی و بهیمی کنار زده می‏شود و روح، ملکوت را مشاهده می‏کند؛ در آن موقع حقایق و واقعیت‏هایی از عالم غیب و آخرت که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از آنها خبر داده‏اند، مشاهده می‏شوند.

حدیث:
عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- «أَكْثِرُوا ذِكْرَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ». يَعْنِى الْمَوْتَ. (رواه الترمذی و النسائی و ابن ماجة)
ترجمه:
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: « مرگ را که از بین برنده لذتها است، به کثرت یاد کنید».

حدیث:
عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ » (رواه البخاری و مسلم)
ترجمه:
از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هر کس ملاقات الله و حضور به بارگاه او را دوست داشته باشد، الله نیزملاقات با او را دوست دارد و هر کس ملاقات با الله و حضور به بارگاه او برایش ناگوار باشد، الله نیز ملاقات با او را ناگوار می‏دارد».

شرح:
در روایت آمده است هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم این امر را بیان داشتند، حضرت عایشه صدیقه یا یکی دیگر از ازواج مطهرات عرض کرد: یا رسول الله! حال ما چنین است که «إِنَّا لَنَكْرَهُ الْمَوْتَ» ما از مرگ می ترسیم و مرگ برای ما گوارا نیست. آنحضرت صلی الله علیه وسلم در پاسخ فرمودند: «منظور من این نیست که آدمی مرگ را دوست داشته باشد، دوست نداشتن مرگ یک امر فطری و طبیعی است. بلکه منظورم این است که برای رسیدن به آنچه بعد از مرگ از رضا و فضل و کرم خداوند شامل حال انسان مومن می‏شود، مشتاق باشد».
هر انسانی که چنین حالی داشته باشد، خداوند با او محبت می‏کند وملاقات با او را دوست می‏دارد، و عکس آن، هر انسانی که در اثر بدعملی و بدبختی خود مستحق خشم و غضب الهی باشد، به هنگام مرگ از انجام اعمال بد خود آگاه می‏شود، لذا او راضی نیست به بارگاه الهی حاضر شود و حضور خود را مصیبتی بزرگ برای خود تلقی می‏کند. خداوند متعال نیز ملاقات با چنین انسانی را نمی‏پذیرد و دوست ندارد.
طبق این توضیح رسول اکرم صلی الله علیه وسلم، مراد از «لقاءالله» مرگ نیست، بلکه آن برخوردی است که خداوند متعال بعد از مرگ بندۀ خود، با او خواهد داشت. چنانکه حدیثی با همین مضمون از حضرت عایشه صدیقه رضی الله عنها روایت است که در پایان آن این جمله ذکر شده است: «والموت قبل لقاءالله»؛ یعنی مرگ پیش از دیدار الهی است.
امام شاه ولی الله دهلوی رحمه الله در شرح این حدیث می‏فرماید: «هنگامی که وقت کوچ کردن از این جهان به جهان دیگر نزدیک می‏شود، پرده و حجابهای غلیظ و تاریک مادی و بهیمی کنار زده می‏شود و روح، ملکوت را مشاهده می‏کند. در آن موقع حقایق و واقعیتهایی از عالم غیب و آخرت که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از آنها خبر داده‏اند، مشاهده می‏شوند و روح بندۀ صاحب ایمان، که همواره درخواست‏های بهیمی را مغلوب و منکوب کرده و سعی در غالب کردن صفات ملکی نموده است، با مشاهده مناظر لطف و کرم و عنایت پروردگار، مشتاق می‏شود که هرچه سریع‏تر از این جهان خارج شده و به آغوش  رحمت الهی برسد.
برعکس آن، انسان منکر و نفس‏پرستی که همیشه گرفتار شهوات و مست لذتهای دنیوی بوده است، روحش به هنگام مرگ، با مشاهده مناظر مهیب و وحشتناک جهان آخرت برای خود، به هیچ وجه حاضر نمی‏شود، این جهان را ترک کند».
شاه ولی الله می‏فرماید: «این دو حالت با «اًحًبّ لقاءالله» و «کره لقاءالله» تعبیر شده‏اند و مراد از «أحب لقاءه» و «کره الله لقاءه» رضا و نارضایتی و خشم و غضب، و ثواب و عذاب الهی است.

منبع: معارف‏الحدیث؛ 3-4/ 334-337
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین
لینک ثابت
درباره : مقالات ,
بازدید : 54
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

صفحات وبلاگ
تعداد صفحات : 26

قالب وبلاگ