علامه ندوی رحمه الله سخنرانی خود را پس از «خطبهی مسنونه» با تلاوت این آیهی آغاز نمود: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» [آل عمران/۱۳۹]؛ و (از جهاد در راه خدا به سبب آنچه بر سرتان میآید) سست و زبون نشوید و (برای کشتگانتان) غمگین و افسرده نگردید، و شما (با تأییدات خداوندی و قوّه ایمان راستین و نیروی حقی که از آن دفاع میکنید) برتر (از دیگران) هستید (و پیروزی و بهروزی از آن شما است) اگر که به راستی مؤمن (و بر ایمان دوام داشته) باشید.
بررسی اوضاع و احوال مسلمانان صدر اسلام
برادرانم! آیهی مذکور زمانی نازل شد که آیین حیات بخش اسلام تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود و دوران طفولیت خود را میگذرانید، دارای هیچگونه حکومت و قدرتی نبود، بلکه در (جزیرة العرب) منحصر بود، مسلمانان از لحاظ معیشت تهی دست بوده و درتنگنا قرار داشتند، خوراک معمول آنها «خرما» و «شیر شتر» و پوشاکشان پارچهی زبر وخشن «کرباس» بود. بیشتر آنها چادرنشین و بادیهنشین بودند و از نظر فرهنگ و تمدن دنیوی فرسخ ها دور بودند و چون گوسفندی در شب سرد زمستانی گوشهگیر بودند و هیچ تصویری (برای بیان حال آنها) رساتر از این قول الٰهی نیست: «وَاذْکُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» [أنفال/۲۶]؛ (ای مؤمنان!) به یاد آورید هنگامی را که شما گروه اندک و ضعیفی در سرزمین (مکّه) بودید و میترسیدید که مردم شما را بربایند.
اما در مقابل آنها ملّت روم وفارس پیش قراولان تمدن وپیشرفت بودند، آنها که بر گسترهی گیتی تسلط داشته، وآن را به شرق وغرب تقسیم کرده بودند؛ شرق تحت سیطرهی فارس، و غرب تحت فرمان روم قرار داشت. زندگی دنیا برایشان رام شده و درهای انواع ثمرات و برکات دنیوی برایشان گشوده شده بود، در فراخی نعمت غوطهور بوده، وپرچم هایشان در شرق وغرب به اهتزاز در آمده بود.
به مبارزه طلبیدن قدرتهای بزرگ ومژده فتح وپیروزی
در این فضای تیره و تار و در این تاریکی مطلق که هیچ امید و راه نجاتی متصور نبود، قرآن عظیم الشأن مشرکین مکه وامپراتوری روم وفارس را به مبارزه طلبید، و روح اعتماد و نشاط را در وجود مسلمانان عرب دمید و چنین اعلام داشت: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» [آل عمران/۱۳۹].
تسلّی ودلجوئی پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم
سپس قرآن عظیم الشأن (پس از اذیت وآزار مشرکین) برای دلجوئی حال پیامبر صلی الله علیه وسلم ـ فرمانده این جماعت نوپا ـ سوره مبارکهی یوسف را نازل کرد: «لَقَدْ کَانَ فِی یوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیاتٌ لِّلسَّائِلِینَ» [یوسف/۷]؛ در (سرگذشت) یوسف و برادرانش دلائل و نشانههائی (بر قدرت خدا و مرحمت او به بندگان باایمانش) هست برای کسانی که پُرسندگان (و مشتاقان آگاهی) از آن میباشند.
سپس این سوره را با این مژده ی بزرگ وامید بخش به پایان رسانید: «حَتَّى إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّی مَن نَّشَاء وَلاَ یرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ ٭ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» [۱۱۰- ۱۱۱]؛ (ای پیغمبر ! یاری ما را دور از خویشتن مدان، یاری ما به شما نزدیک و پیروزیتان حتمی است. پیش از این پیغمبران متعدّدی آمدهاند و به دعوت خود ادامه دادهاند و دشمنان حق و حقیقت هم به مبارزه خاسته و مقاومت و مخالفت نمودهاند) تا آنجا که پیغمبران (از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود) ناامید گشته و گمان بردهاند که (از سوی پیروان اندک خویش هم) تکذیب شدهاند (و تنهای تنها ماندهاند). در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است (و لطف و فضل ما آنان را در برگرفته است) و هرکس را که خواستهایم نجات دادهایم (بلی! در هیچ زمان و هیچ مکانی) عذاب ما از سر مردمان گناهکار دور و دفع نمیگردد. حقیقتاً در سرگذشت آنان، (یعنی یوسف و برادران و دیگر پیغمبران و اقوام ایماندار و بیایمان، درسهای بزرگِ) عبرت برای همه اندیشمندان است. (آنچه گفته شد) یک افسانه ساختگی (و داستان خیالی و دروغین) نبوده، و بلکه (یک وحی بزرگ آسمانی است که) کتابهای (اصیل انبیای) پیشین را تصدیق و پیغمبران (راستین) را تأیید میکند و (به علاوه) بیانگر همه چیزهائی است که (انسانها در سعادت و تکامل خود بدانها نیاز دارند، و به همین دلیل مایه) هدایت و رحمت برای (همه) کسانی است که ایمان میآورند.
خداوند متعال در ادامه ی این پیامهای امید بخش در سوره مبارکهی «قصص» این بانگ پر طنین را بلند کرده و در آن فضای تاریک و نا امیدی کشنده چنین اعلام فرمود: «طسم ٭ تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ٭ نَتْلُوا عَلَیکَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ٭ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیعاً یسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیسْتَحْیی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ٭ وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ٭ وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یحْذَرُونَ»؛ [۱ـ ۶]؛ طا سین میم. اینها آیههای کتاب روشن و روشنگرند. ما راست و درست بر تو گوشهای از داستان واقعی موسی و فرعون را میخوانیم، برای (استفاده) کسانی که مؤمناند (و میخواهند در میان انبوه مشکلات، راه خود را به سوی هدف بگشایند). فرعون در سرزمین (مصر، شروع به) استکبار و سلطهگری کرد، و (در میان) مردمان آنجا (تفرّقه انداخت و آنان) را به گروهها و دستههای مختلفی تبدیل نمود (هر گروهی و دستهای به دفاع از افراد خود و جنگ و دشمنی با سایرین میپرداخت. فرعون مخصوصاً مردمان مصر را به دو گروه مشخّص قبطیان و سبطیان تقسیم کرد، و) گروهی از ایشان را (که سبطیان یعنی بنیاسرائیل بودند، در برابر قبطیان) ضعیف و ناتوان میکرد، پسرانشان را سر میبرید و دخترانشان را (برای خدمتگزاری) زنده نگاه میداشت. او مسلّماً از زمرهی تباهکاران (و جنایتکاران تاریخ) بود. ما میخواستیم که به ضعیفان و ناتوانان تفضّل نمائیم و ایشان را پیشوایان و وارثان (حکومت و قدرت) سازیم. و ایشان را در سرزمین (مصر) مستقرّ گردانیم و سلطه و حکومتشان دهیم و بر دست مستضعفان، به فرعون و هامان و لشکریانشان چیزی را بنمایانیم که از آن در هراس بودند.
پیش بینی ای خارق العاده
(برادرانم!) کیست که آیندهی چنین ملت مظلوم، ستمدیده، فاقد نیرو و ارتش، و بی بهره از کمترین ساز و برگ جنگی را پیش بینی کرده و با اطمینان و قاطعیت تمام چنین مژده بزرگی دهد؟
آیا ادیب توانا، فالگیر ماهر و کاهن چیره دست میتواند چنین پیشبینی دقیقی را انجام دهد؟!
آیا سیاستمدار تیز هوش، دور اندیش، و کارشناس زبده میتواند چنین آیندهی امید بخشی را برای این جماعت نوپای ضعیف وناتوان به تصویر بکشد؟!
وبا اطمینان کامل چنین اعلام دارد: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ».
اعتمادی مستحکم وبی نظیر
اعتماد مسلمانان به مژدهای که خداوند برای آنان وعده داده بود، روح و روان آنها را فرا گرفت؛ پس از این مژدهی الٰهی، عظمت وشکوه قدرتهای پوشالی از چشم آنان خارج شد، بلکه آنها را بیش از مجسمهای که لباس فاخرانه پوشانده شده و چون ستونی توخالی، پیکر و هیکلی نصب شده، به شمار نیاوردند؛ همانطورکه خداوند متعال می فرماید: «وَإِذَا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ»؛ [منافقون: ۴]؛ هنگامی که ایشان را میبینی، پیکر، و سیمایشان تو را میگیرد و به شگفت میآورد (و به خود میگوئی: چه انسانهای باوقار و برازندهای!) و هنگامی که به سخن درمیآیند (به علّت حلاوت کلامشان) به سخنانشان گوش فرا میدهی(با وجود این جذبه سیما و گیرائی گفتار) آنان انگار تختههائی هستند که (بر دیوار) تکیه داده شده باشند (بیجان و بیایمان، هیکلهای توخالی، درونهای بینور و صفا، نقشهائی بر در و دیوارها).
(عزیزان!) زمانیکه مسلمانان صدر اسلام با این روحیه واعتماد ایمانی که در قلبهای آنها ریشه دوانیده بود، از «جزیرة العرب» بدون هیچ واهمه وترسی خارج شدند، جهان در برابر آنها سر تسلیم خم کرد.
(برادرانم!) در آن مقطع زمانی عربها بلکه انسانها در میان دو شیر درنده (روم و فارس) زندگی میکردند، لیکن این عربهای تازه مسلمان حامل نیرویی خارق العاده بودند که آن نیروی آسمانی و خدائی بود، نیرویی بود که اسلام آن را برایشان به ارمغان آورده بود.
بله عزیزان! آنها امتی بودند، نه مانند امتهای دیگر؛ بشر بودند، نه مانند سایر بشر؛ انسان بودند، نه همچون انسانهای دیگر!
سرورانم! اگر از نظر اسباب مادی وظاهری بررسی کنیم آنها چیزی در اختیار نداشتند، قدرت وسلطنتی نداشتند، لیکن زمانی که به خدا ایمان آوردند، حقائق آسمانی برایشان منکشف گردید، فرق میان یک انسان مؤمن وکافر برایشان روشن شد، فاصله بسیار زیاد صورت وحقیقت را فهمیدند، آب را از سراب تشخیص دادند، روکش فریبنده را از حقیقت خالص متمایز کردند. آنگاه! خداوند سینههای آنان را روشن ساخت، پردههای جهل را از جلوی چشمانشان زدود؛ پس از آن به اصل وحقیقت اشیا مینگریستند، و با دید خود به حقیقت انسانها نگاه می کردند نه به ظاهر آراسته شدهی آنها.
حقیقت انسان چیست؟
(سرورانم!) حقیقت انسان این نیست که فقط بخورد و بیاشامد، و به عیش و عیاشی بپردازد.
مسلمانان نخستین زمانیکه به حقیقت انسان پی بردند، و حقیقت ایمان را شناختند، از زرق و برق فریبندهی دنیا قطع امید کرده، و به مافوق این کرهی خاکی چشم دوختند؛ در آن هنگام سرابهای فریبندهی دنیا برایشان چون سگی ذلیل و بی ارزش یا پرندهای که در قفس کاملاً طلائی باشد، نمایانگر شد. قفس هرچند که طلائی وگشاد باشد، بازهم قفس است و زندان هر اندازه که وسیع باشد و در آن درختان سرسبز و باطراوت و ساختمانهای آسمان خراش باشد، بازهم زندان است.
مسلمانان صدر اول، زمانی که به سمت حکّام و سلاطین زمان و درباریانشان، که به ظاهر افرادی دانشمند، فیلسوف و خبره بودند، حرکت کردند، آنها را بیش از یک بازیگر تئاتر و سینما به حساب نمیآوردند، زمانی که آنها را با نور و عینک ایمانی خود نظاره میکردند، می دیدند که قلبهایشان غافل، ارواحشان تاریک و پژمرده و عقلهایشان خالی و بی مغز است وجای همهی این کاستیها را ثروت اندوزی، لذات آنی، و تکریم و تعظیم پرکرده است. آنان مردانی متحرک بودند، اما بدون اراده همچون مجسمههای متحرک، جسمهای آنان متحرک بود، اما نیروهای درونی آنها به حرکت در نمیآمد و اگر به حرکت در میآمد، بی هدف و یا برای اهداف پستی مانند: خورد و نوش، تلذذ و بهرهجویی از زندگی فانی دنیوی بود.
مسلّماً چنین حرکتها ونهضتهایی نه این که برای انسانها رحمت و برکتی به ارمغان نمیآورند، بلکه آنها را جهت منافع شخصی، برده و غلام خود قرار می دهند.
آری! اینها تاجی بر سر داشتند، اما سرشان خالی و تهی مغز بود، لباسهای فاخرانهای بر تن داشتند، لیکن اجسام شان ضعیف و لاغر بود؛ خلاصه این که مانند پوشش و لایهای طلائی بر ظرف زیبا بودند که ظرف توخالی بود!
شارژ ایمان و اعتماد
(برادران مسلمانم!) زمانی که صحابه کرام رضی الله عنهم از «جزیرة العرب» برای آزادی جهان خارج شدند،چنین تصویری از ابر قدرتهای زمان در ذهن داشتند. آنها برای این خارج شدند تا بشریت را از چنگال انسانهای گرگ صفت، پرستش معبودان باطل و ظلم و ستم ادیان باطل و تحریف شده به سوی عبادت خدای یکتا و دین آسمانی و معتدل اسلام نجات دهد.
از اینجا بود که زرق و برق فریبندهی حکومتها برایشان زبون و بی ارزش بود، و به پرچمهای برافراشته، سنگفرشهای فاخرانه، ساختمانهای آسمان خراش، اسکورتهای مسلح، و خدمتگزاران بیشمار آنها، اهمیتی قایل نشدند؛ بلکه صاحبانشان را حیواناتی بی عقل وشعور، خالی از عطوفت ومهربانی قلمداد میکردند.
(نمایندگان محترم کشورهای مسلمان!) این گونه، قرآن عربهای جاهل ونادان را شهرت بخشید، آنها گرچه از قافله فرهنگ و تمدن عقب افتاده بودند، لیکن قرآن باطری خالی آنها را شارژ نمود (چه شارژی؟!) شارژ ایمان و اعتماد، شارژی که به وسیلهی آن حقائق اشیا را درک میکردند. با این شارژ ایمانی آنها به دربار سلاطین مستبدّ زمان قدم می نهادند و تخت شاهی چند صد سالهی آنها را ویران میکردند.
این راد مردان مؤمن، جهان را به تسخیر خود در آوردند، لیک نه برای حکمرانی و اهداف شخصی خود، آنچنان که مادی گرایان عمل می کنند، بلکه هدف آنها این بود که پیشانیها تنها به پیشگاه خدای یکتا به سجده مالیده شوند وگردن ها تنها در برابر ذات پاک او خم گردند و انسانها زیر پرچم عدل، رحمت و توحیدی اسلام قرار گیرند.
ما به این افتخار شایسته تریم
عزیزان! ما امروز در مقر سازمان ملل متحد قرار داریم و افتخار نمایندگی ۴۰ کشور اسلامی را داریم، بنابراین ما باید بیشتر از مسلمانان قرن اول این بلندپروازی و اعتماد را داشته باشیم؛ آری! ما امروز شایسته تریم که با مژدهی جاودانهی «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» مورد خطاب قرار گیریم.
صحابهی کرام گرچه درعصر نخست قرار داشتند، در آن هنگام دین اسلام تازه پا به عرصهی وجود گذاشته بود و بسان نوزادی کوچک دست و پا زده و سینه مال راه می رفت، لیکن خداوند این شایستگی را در وجود آنها یافت که با مژدهی امید بخش «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» مخاطبشان قرار دهد.
پس برادرانم! امروزما (که ۴۰ کشور اسلامی عضو و پرچمهای بر افراشتهای اینجا داریم) آیا این لیاقت وشایستگی را نداریم؟
حالا گرچه ما از حیث تمدن و پیشرفت هم سطح سایر حکومتهای متمدن نیستیم، قدرت و توان آنها را در اختیار نداریم، آن هم به سبب سهل انگاری و تنبلی خود ما نسبت به تعالیم اسلامی است. اما به هرحال (عزیزان!) ما الآن نسبت به عرب اوّل (که حتی یک حکومت هم نداشتند) غالبتریم و از نظر ظاهری از آنها نیرومندتریم.
پس(برادرانم!) آیا ما به این مژده بزرگ شایستهتر نیستیم؟
ایمان، راهگشای مشکلات
اما خداوند متعال در خود همین آیه می فرماید: «… إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»؛ عزیزانم! ارزش مؤمن همین ایمان است، ایمان شارژ باطری مؤمن است، اگر باطری مؤمن از شارژ ایمان خالی باشد، هیچ ارزشی ندارد، ایمان چنان وزنهی سنگینی است که اگر در هرکفهای از ترازو قرار گیرد، آن کفه غالب میآید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم در روز سر نوشت جنگ بدر همین وزنه را معیار قرار داد و فرمود: «اللّٰهم إن تهلک هذه العصابة لن تُعبَد أبداً»؛ بار الٰها! اگر این گروه کوچک نابود گردد، دیگر کسی تو را مورد عبادت قرار نخواهد داد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم با عقل و درایت خویش قطعاً میدانست اگر پیروزی و غلبه با نیروهای ظاهری باشد، اسلام و مسلمانان آیندهای ندارند؛ زیرا تعداد آنها از ۳۱۳ نفر تجاوز نمیکرد و در صف مقابل هزار نفر نیروی مجهز وتا دندان مسلح قرار داشت؛ پس چهطور امکان داشت چنین لشکر ضعیفی در برابر آن ارتش مجهز پیروز آید؟
اینجا بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم دست نیاز وتضرع را پیشگاه رب بی نیاز دراز کرد وچنین دعا فرمود: «اللهم إن تهلک هذه العصابة لن تعبد أبداً».
مسلمانان! ارزش ما همین ایمان است، ارزش حکومتهای اسلامی ایمان است! اگر حکومتها واحزاب اسلامی ـ که امروز خیلی زیاد هم هستند وحتی در عرصههای بین المللی حرفی برای شنیدن دارند که ما امروز در این محل افتخار نمایندگی کشورهای اسلامی را در سازمان ملل متحد داریم ـ دارای ایمانی عمیق، شعلهور و افروخته (که بر تمام احساسات انسانی وعاطفه های درونی غلبه یابد) باشند، پس منتظر صبح پیروزی و سربلندی باشیم. در آن هنگام جایگاه خود را باز خواهیم یافت، لیکن از یاد نبریم که شرط «ایـــــــمــــان» است.
(عزیزان!) اگر دولت ایمان را از وجود خود بیرون کنیم ـ همانگونه که برخی از این ملل عمل کردند، که در مقطع زمانی ایمان آوردند، سپس آن را از وجود خود بیرون کردند و به دنبال آن تختههایی تکیه داده شده، هیکلهایی توخالی و درونهایی بینور و صفا گشتند ـ ما هم با چنین سرنوشتی دچار خواهیم شد!
پس عزیزان محترم! برحذر باشیم از اینکه تختههائی تکیه داده شده و هیکلهای توخالی باشیم، بپرهیزیم از اینکه در لیست امتها نامهای درخشنده و زیادی داشته باشیم، اما در ترازوی خدا (که همان است ترازوی حقیقی در دنیا و آخرت) بی وزن باشیم.
عزازان! زمانی در ترازوی الٰهی وزنی پیدا خواهیم کرد که متصف به صفت ایمان، رسالت ایمانی ومفتخر به اسلام عزیز باشیم.
برادران! اینجا در آمریکا در این پایتخت بزرگ و در قلب اروپا و در مملکت خودمان (همه جا) به اسلام عزیز افتخار میکنیم و به آن مینازیم و با افتخار تمام اعلام میکنیم: ما مسلمانیم! و الله سبحانه و تعالىٰ ما را با بزرگترین نعمت خود مورد اکرام قرار داده است.
آگاه باشید! اسلام نعمت بزرگی است که خداوند ما را به آن مفتخرساخته است؛ پس اگر واقعا ما تنها به اسلام فخر بورزیم و به آن بنازیم و ببالیم، در آن وقت قطعاً خداوند ناصر و مددکار ما خواهد بود؛ این وعدهی الٰهی است: «إِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرْکُمْ وَیثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» [محمّد/ ۷]؛ اگر (دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری میکند (و بر دشمنانتان پیروز میگرداند) و گامهایتان را استوار میدارد (و کار و بارتان را استقرار میبخشد). اما اگر ما تنها به ظاهر مسلمان باشیم واز از درون خالی باشیم، همانطور که امیر شکیب ارسلان در رابطه با بعضی دولتها میگوید: إنها بحر کبحر العروض بحر ولا مآء؛ اینها بحری همچون بحرهای علم عروض اند، دریاها هستند (به ظاهر بزرگ به نظر می آیند) اما آب ندارند (از درون خالیاند).
عزیزانم! اگر ما دریای بدون آب (مسلمان نما) باشیم، در آن هنگام نباید انتظار نصرت الٰهی را داشته باشیم. باز هم تأکید می کنم که وزن معتبر تنها وزنهی ایمان است، شأن و شوکت و مقبولیت هم تنها در ایمان است.
از خداوند عاجزانه مسئلت داریم که به ما ایمانی همچون ایمان سلف صالح عنایت کند و به ما توفیق دهدکه تنها ذات پاک او را عبادت کنیم و خوف خشیت دیگران را از وجود خود بیرون کنیم بر احکام و فرامین او عامل باشیم و از ذات او تعالی خواهانیم که زندگی دنیوی ما را مقترن با اسلام و ایمان قرار دهد و احساناتش را شامل حال ما بگرداند؛ بی شک او بر هر چیزی تواناست.
ترجمه: شاکر رئیسی
منبع: سنت آنلاین