آمرزش گناهان یک‌سال؛ پاداش روزه‌ی عاشورا
نویسنده : Admin

پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم مردم را به روزه گرفتن عاشورا که همان دهم محرم باشد، به خاطر ثواب زیادی که دارد، تشویق نمودند.

روزه گرفتن در عاشوراء

روزه گرفتن در روز عاشوراء، در ابتدا پیش از فرض شدن رمضان، واجب بود؛ اما وقتی روزه رمضان فرض گردید، روزه گرفتن در روز عاشورا اختیاری گشت که هر کس خواست روزه بگیرد و هر کس نخواست، روزه نگیرد و این از احادیثی که در صحیحین از عایشه، ابن عمر و معاویه و در صحیح مسلم از ابن مسعود و جابر بن سمره و در سنن نسایی از قیس بن سعد آمده، ثابت گردیده است.


ادامه مطلب
درباره : مسایل روز ,
بازدید : 70
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

فضایل ماه محرم الحرام
نویسنده : Admin

محرم اولین ماه هجری قمری، و از ماه‌های حرام است که خداوند متعال در رابطه با آن می فرماید :
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ …(۳۶) سورة التوبة
ترجمه:
«همانا شمار ماهها نزد خداوند در کتابش، از روزی‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را آفریده‌ دوازده ‌ماه‌ است از این‌ دوازده‌ ماه‌، چهار ماه‌ حرام‌ است»

ماه های حرامی که در آیه مزبور یاد شده است، ذوالقعده، ذوالحجة، محرم و رجب هستند که در احادیث آن حضرت «صلی الله علیه وسلم» به صراحت یاد شده اند.


ادامه مطلب
درباره : مسایل روز ,
بازدید : 62
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

اگرها و چراهای غدیر خم!
نویسنده : Admin

به مناسبت غديرخم، در تأملى عميق فرونشستم؛ سؤالاتی چند ذهنم را به خود مشغول كرد؛ سؤالاتى که جبراً انسان را به سوى حق سوق می‌دهند و حقيقت را بسان آفتاب می‌تابانند. به راستى که بر چهرهٔ آفتاب نمی‌توان نقاب زد.
آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وى رومتاب
اينك آن را برای خوانندگان محترم مطرح می‌كنم، به اميد آنكه واقعيت براى انسان آزاده و فهيم روشن‌ گردد؛

١- اگر از نظر پيامبر صلى الله عليه وسلم، علی خليفه بلافصل است و در غدیرخم انتصاب او به طور رسمی اعلان شده است، پس چرا برای این امر برنامه‌ریزی دقيق و عميقی نکرد تا ابوبکر نتواند به راحتی و بدون این که از بينی کسی خون بياید، خلافت را غصب کند؟! آيا پيامبر و علی اينقدر بينش سياسی و كشف و الهام و فراست نداشتند كه حكومت نبوی مصادره می‌شود؟!


ادامه مطلب
درباره : مسایل روز ,
بازدید : 66
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تاریخ و پیشینه قربانی
نویسنده : Admin

قربانی از زمان‌های قدیم در دیانت‌های مختلف و مذهب‌های متفاوت رایج بوده و شریعت اسلام آن عادات و رسومی را که موافق قوانین اسلام نبوده، اصلاح نموده، اما اصل قربانی را ثابت گذاشته است.

قربانی‌هایی که در قدیم به واسطه‌ی تقرب به خدا انجام می‌گرفت، به حسب زمان و محل تفاوت داشت و نخستین قربانی‌ای که بر روی زمین رخ داد و خداوند آن را در قرآن مجید بیان فرموده است، ماجرای قابیل و هابیل، پسران حضرت آدم علیه السلام بود، که قابیل در راه خدا گوسفندی را قربانی کرد


ادامه مطلب
درباره : مسائل شرعی ,
بازدید : 71
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

فضیلت روزه روز عرفه
نویسنده : Admin

از ابوقتاده رضی الله عنه روايت شده است که فرمود:

دربارهٔ روزهٔ روز عرفه از پيامبر ﷺ سؤال شد، فرمودند: «کفارهٔ گناهان (صغیره) سال گذشته و سال آينده است.»

لینک ثابت
درباره : مسائل شرعی ,
بازدید : 68
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

ثبوت بیماری مُسری و واگیردار به تقدير الله تعالى از ارشاد نبوی صلی‌الله‌علیه‌وسلم
نویسنده : Admin

عن أبي هریرة رضي‌الله‌عنه قال: قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «لَا عَدْوى ولا طِيَرَةَ، ولا هامَةَ ولا صَفَرَ، وفِرَّ مِنَ المَجْذُومِ كما تَفِرُّ مِنَ الأسَدِ».

علامه عبدالفتاح ابوغده در تعلیقات خود بر کتاب «المصنوع» ملا علی قاری – رحمهماالله- می‌گوید: معنای این حدیث نزد من این است: «لا عدوی»؛ یعنی برخی از شما بعضی دیگر را مبتلا به مرض نکند؛ یعنی کسی که به بیماری واگیرداری مبتلا هست از مخالطه با افراد سالم پرهیز کند، به خاطر ترس از اينکه به تقدیر الله افراد سالم مبتلا به آن مرض نشوند.
لفظ “لا” برای نهی است، همانطور که الله تعالی در قرآن می‌فرماید: «فَلا رَفَثَ ولا فُسوقَ و لا جِدالَ في الحج»؛ یعنی شخص حاجی در هنگام حج‌کردن از جماع، فسق و جدال پرهیز کند.
همچنین لفظ “لا” در این قول پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم: «ولا طیرة»، لای نهی است؛ یعنی فال نگیرید و شوم‌فالی نکنید با فال گرفتن.


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 65
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

حکم برداشتن موهای زاید صورت برای زنان
نویسنده : Admin

سوال: امروزه زنها موهاي زائد صورت را بوسیله نخ بر مي دارند آيا برداشتن مو صورت برای زنان جائز است؟

پاسخ: برداشتن مو صورت برای زنان جائز است، وقتی که صورت زنی موي زيادي يا سبیل داشته باشد ازاله کردن آن مستحب است.

منابع:

۱-ولابأس بأخذالحاجبین وشعروجهه مالم یتشبهب المخنث کذا في الینابیع. الفتاوي الهندية،اثر: علامةالهمام مولانا شیخ نظام الدین وجماعة من علماءالاعلام، کتاب الکراهية، باب التاسع في الختان والخصاءوقلم الاظفار، ۵/۵۴۱، ط: داراحياءالتراثالعربي.

۲- عورت کيئلي چهره کي بال صاف کرنا جائزهي اور اگر دارهي يامونچه کي بال نکل آئين تو ان کا ازاله مستحب هي نامصهاورمتنمصه کي مورد يههي که ابرو کي اطراف سي بال اکهارکر باریک دهاري بنائي. احسن الفتاوي، مفتی رشید احمد لدهیانوی، متوفی، ۱۴۲۱، کتاب الحظروالاباحة، ۸/۷۵، ط: ايچ ايم سعيدکمپني.

۳- فتاوی محموديه اثر: مفتی محمودالحسنگنگوهی، متوفی، ۱۳۷۱، باب خصال الفطرة، ۱۹/۴۴۲، ط: دارالافتاء کراچی.

لینک ثابت
درباره : مسائل شرعی ,
بازدید : 65
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تاریخچهٴ بنای كعبه
نویسنده : Admin

نخستین ساخت بیت الله توسط حضرت آدم علیه السلام بود حضرت آدم علیه السلام برای نخستین بار کعبة الله را بنا کرد؛ چنان‌که از حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنهما مروی است که نخستین بانی کعبة الله حضرت آدم علیه السلام است که به او دستور رسید به محاذاة عرش الٰهی در زمین، بیت الله را تعمیر کند و چنان که فرشتگان را دیده بود که عرش الٰهی را طواف می‌کنند، خود آن بیت را طواف کند.


ادامه مطلب
درباره : اماکن مذهبی ,
بازدید : 57
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

مکه قلب تپندهٔ جهان
نویسنده : Admin

اینجا مکه است؛ قلب تپندهٔ جهان، مرکز نزول رحمات و برکات و فیوض و انوار الهی.

هر چیزی قلبی دارد و قلب زمین مکه و بیت الله الحرام است. تا زمانی که قلب کار می‌کند، بدن سالم است و کارایی دارد، اما اگر قلب از کار بیفتد، بدن باید طعمهٔ خاک شود؛ همچنین تا زمانی که مکه حیات را به جهان پمپاژ می‌کند، عمر زمین باقی است، اگر مکه نباشد، زمین بسان فرشی پیچیده شده و کوه‌هایش ریزه‌ریزه می‌شوند و آب‌هایش آتش می‌گیرند.

اینجا مکه است؛ بیت الله الحرام که صدها هزار انسان را بسان پروانه به دور خود می‌گرداند، اینجا عشق معنا پیدا می‌کند… رنگ و نژاد بی‌معنا می‌شود، ثروت از اعتبار می‌افتد، پست و مقام به کنار می‌رود، همه یکی می‌شوند… بی‌نمازها اهل نماز می‌شوند، بی‌حجاب‌ها با حجاب و باحجاب‌ها بی‌حجاب! چون اینجا یکرنگی مهم‌تر از هر چیز دیگری است.

سبحان الله!
این همه انسان از چه راه‌های دور و درازی خود را بدین‌جا رسانده‌اند، چه چیزی آنان را بدین‌جا کشانده است..

نغمهٔ مردی که دارد بوی دوست/٭/ ملتی را می‌برد تا کوی دوست

اینجا اخلاص ابراهیم و هاجر برملاست، اینجا دعوت محمد – صلی الله علیه وسلم- نمودار می‌گردد.

مکه وادی خاطرات است؛ محال است کسی به مکه بیاید و بدون خاطره برگردد…

نویسنده: زبیر حسین‌پور/ مکهٔ مکرمه، ذوالحجه ۱٤٤۰

لینک ثابت
درباره : اماکن مذهبی ,
بازدید : 56
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

علمای اهل سنت به دور از نفاق‌اند
نویسنده : Admin

مولانا سید عبدالکریم حسین‌پور، دبیر کل شورای هماهنگی مدارس اهل‌ سنت سیستان و بلوچستان و مدیریت عین العلوم گشت صبح امروز (جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹) در دیدار با آقای دهنوی مشاور آیت‌الله محامی در امور رسانه و فضای مجازی به فعالیت‌های علمای بلوچستان اشاره کرد و گفت: بنده از لحظات نخست انقلاب در جریان فعالیت‌های علمای استان بودم و مشاهده می‌کردم که علمای این دیار صادقانه خدمت می‌کنند و در مقابل بسیاری از جریان‌های ضد انقلاب ایستادند، اما اعمال سلیقه‌های مختلف نام علما را از صحنه پاک کرد گرچه علمای ما به دنبال اسم و رسم نبودند و کارهایشان فقط برای رضای خدا بود.
ایشان در فرازی از سخنانشان تصریح کرد: علمای ما یکرنگ‌اند و در آنان نفاق وجود ندارد؛ اگر با نظام همراه باشند، صادقانه می‌گویند که هستیم و اگر نباشند، باز هم صادقانه می‌گویند نیستیم و اگر گلایه‌ای می‌کنند، گلایه‌ٔشان فقط در همان حدی است که حقوقشان پایمال شده باشد نه اینکه کل نظام را زیر سؤال ببرند.
مدیریت عین العلوم گشت نسبت به پذیرش طلاب خارجی گفت: ما از آیت‌الله محامی درخواست کرده‌ایم که قانونی را به تصویب برسانند تا ما بتوانیم طلاب خارجی را پذیرش کنیم و تفکر اعتدالی خویش را در آنها نهادینه کرده و به خارج از کشور انتقال دهیم.

لینک ثابت
درباره : خطبه های مسجد مکی , بیانات علما ,
بازدید : 56
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

فعالیت‌های رسانه‌ای و مطبوعاتی از بهترین و ارزشمندترین فعالیت‌هاست
نویسنده : Admin

شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید عصر دیروز چهارشنبه (۸ مرداد ۱۳۹۹) در جلسۀ افتتاح بخش «زبان روسی» سنی‌آنلاین، با «ارزشمند» دانستن فعالیت‌های رسانه‌ای و مطبوعاتی، این نوع فعالیت‌ها را «نوعی جهاد» توصیف کردند.

 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر امام جمعهٔ اهل‌سنت زاهدان به نقل از سنی‌آنلاین نوشت: مولانا عبدالحمید ضمن استقبال و ابراز خرسندی از راه‌اندازی بخش زبان روسی در سنی‌آنلاین، خاطرنشان کردند: افتتاح زبان روسی در سنی‌آنلاین یکی از آرزوهای دیرینۀ بنده بوده است.


ادامه مطلب
درباره : خطبه های مسجد مکی ,
بازدید : 41
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

اعتلای فرهنگ بلوچ، در پرتو اسلام
نویسنده : Admin

بلوچ‌ها همانند بسیاری از اقوامِ اصیل و کهن، گستره‌ی زمانی‌ای به پهنای تاریخ دارند. گمانه‌زنی‌های زیادی در رابطه با منشأ این قوم وجود دارد، ولی بنابر تفاوت روایات تاریخی، نمی‌توان به نظر واحدی یقین نمود.
واقعیتی که انکار ناپذیر است این‌که بلوچ‌ها در طول تاریخ، نقش برجسته‌ای در جهان نداشته‌اند، بلکه زندگی‌شان به صورت چادرنشینی و کوچ کردن از ناحیه‌ای به ناحیه‌ی دیگر گذشته، اگر هم احیانا حکومتی داشته‌اند، بسیار محدود بوده است به گونه‌ای که نتوانسته‌اند در جغرافیای سیاسیِ جهان تغییری ایجاد کنند.


ادامه مطلب
درباره : تاریخچه قوم بلوچ ,
بازدید : 68
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

مصوبهٔ نصاب قربانی
نویسنده : Admin

در نشست مورخه ۲ مرداد ۱۳۹۹ مجمع فقه اهل سنت ایران، پیرامون مسئله “نصاب قربانی” که با حضور اکثر اعضای مجمع به صورت ویدئو کنفرانس برگزار شد، پس از بحث و بررسی دیدگاه‌ها و آرای مختلف، به شکل ذیل جمع‌بندی صورت گرفت:

 با توجه به اینکه در احادیث نبوی، نصاب خاصی برای قربانی تعیین نشده و صرفاً استطاعت و توانایی افراد، معیار قرار گرفته است؛ فقهاء و ائمه مجتهدین در این باره از اجتهاد کار گرفته و از صدر اسلام، طلا و نقره را به عنوان ثمن اصلی معیار سنجش زکات، صدقات واجبه و قربانی قرار داده‌اند. بر این اساس، با توجه به نوع دارایی افراد، سه صورت زیر متصور است:

۱. شخصی که تنها طلا دارد، برای وی معیار سنجش در قربانی، نصاب طلا است.

۲. فردی که تنها نقره دارد، برای وی معیار سنجش در قربانی، نصاب نقره است.

٣. افرادی که دارایی‌شان ترکیبی از طلا، نقره، اموال تجاری، پول نقد و سایر اموال زاید بر حوایج اصلی است، یا تنها اموال تجاری و پول نقد و اموالی زاید بر حوایج اصلی دارند؛ در رابطه با سنجش معیار نصاب قربانی این نوع افراد، دو دیدگاه بین اعضای مجمع فقه وجود دارد:

برخی نصاب طلا را معیار قرار داده و برخی دیگر نصاب نقره را معیار قرار داده‌اند. با توجه به تفاوت بین دو دیدگاه، چنانچه فرد مذکور نصاب طلا را معیار قرار دهد شرعاً جایز است؛ ولی احوط و بهتر آن است که نصاب نقره معیار سنجش قرار گیرد.

 

 مجمع فقه اهل سنت ایران

۲ مرداد ۱۳۹۹ مطابق با ۲ ذو الحجہ ۱۴۴۱ ه.ق

لینک ثابت
درباره : مسائل شرعی ,
بازدید : 43
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

فضیلت قربانی
نویسنده : Admin

حضرت عائشة رضي الله عنها مى‌گويد:‌ پيامبر ﷺ فرمود: «مَا عَمِلَ آدَمِىٌّ مِنْ عَمَلٍ يَوْمَ النَّحْرِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِهْرَاقِ دَمٍ وَإِنَّهُ لَيَأْتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِى فَرْثِهِ بِقُرُونِهَا وَأَشْعَارِهَا وَأَظْلاَفِهَا وَإِنَّ الدَّمَ لَيَقَعُ مِنَ اللَّهِ بِمَكَانٍ قَبْلَ أَنْ يَقَعَ فِى الأَرْضِ فَطِيبُوا بِهَا نَفْسًا.» (ترمذى: ۱٥٦۷ ؛ ابن ماجه: ۳۱۲٦)

 

ترجمه: «آدمى‌زاد در روز قربانى، عملى که نزد خدا محبوب‌تر از ريختن خون (قربانى) باشد، انجام نداده است و همانا آن قربانى با شاخ‌ها و موها و سم‌هايش مى‌آيد و همانا قربانى پيش از آنکه خون آن بر زمين بيفتد در جايگاه رضايت و قبوليت الله مى‌افتد بنابرين خوش باشيد.»

لینک ثابت
درباره : مسایل روز ,
بازدید : 36
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

برچسب ها : قربانی , اسلام , عایشه , مسایل , قربان ,
مولانا عبدالحمید: وحدت و همدلی ملت ایران در سال ۵۷ بی نظیر بود
نویسنده : Admin

شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید در مراسم آئین وحدت و همدلی، که شامگاه دوشنبه ۲۰ بهمن در مسجد مکی برگزار شد، با بیان اینکه «همدلی و وحدت ملت ایران در اوایل انقلاب بی نظیر و بی سابقه بود» بر ضرورت حفظ همان وحدت برای بقای نظام تاکید کردند. مولانا عبدالحمید در این مراسم که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران برگزار شده بود، ابتدا خدمت تمام میهمانان و شرکت کنندگان، به ویژه آیت الله سلیمانی، مهندس اوسط هاشمی و سردار مرتضوی، فرمانده سپاه خیرمقدم عرض کردند. ایشان در ادامه با اشاره به عنوان مراسم (آئین وحدت و همدلی)، گفتند: بنده آن همدلی و وحدتی که در اوایل انقلاب و در سال ۵۷ بین ملت وجود داشت را قبل و بعد از انقلاب سراغ ندارم. در اوایل انقلاب وحدت، محبت و صمیمیت بی نظیری در بین شیعه و سنی و بین اقشار مختلف جامعه حاکم بود و همین وحدت و همدلی بود که انقلاب را به پیروزی رساند. امام جمعه اهل سنت زاهدان در ادامه افزودند: رژیم گذشته و سایر قدرتهای جهانی وقتی وحدت و انسجام این ملت را دیدند از مهار انقلاب مأیوس شدند و یکی از بزرگترین سنگرهای غرب در منطقه که از آن به عنوان “جزیرۀ امن” یاد می‌کردند، از هم پاشید. لذا در مقابل این انقلاب عقب نشینی کردند، ولی باز هم دست از توطئه برنداشتند و اولین قدم و بالاترین توطئه ای که انجام دادند ایجاد اختلاف در بین مردم بود، که البته موفق نشدند. ایشان خاطرنشان کردند: تاریخ نشان داده است که اختلاف و تفرقه ملتهای پیروز و قدرتمند را نابود کرده است. اختلاف مایه بدنامی و شکست می شود و رحمتهای الهی را قطع می کند. اختلاف و تفرقه به تمام شعبه های یک ملت ضربه وارد می کند. اختلاف و تفرقه از آنِ ملتهای بی فرهنگ و بی دانش است. ملتهای بافرهنگ دنبال اتحاد و همدلی هستند. مدیر دارالعلوم زاهدان “وحدت” را رمز پیروزی دانستند و گفتند: از یکی از محدثین بزرگ جهان اسلام سؤال شد که رمز پیروزی و بقای اسلام چیست؟ ایشان فرمود: مسلمانان زمانی به پیروزی می رسند که به همان شیوه و روشی که مسلمانان صدر اسلام قرار داشتند، عمل کنند. رمز بقا و پیروزی نظام و سربلندی ملت ایران نیز حفظ همان همدلی و وحدتی است که در اول انقلاب وجود داشت. لذا همه اقشار و مذاهب باید در مقابل یکدیگر ایثار و همدلی و صمیمیت داشته باشند و از اختلاف و تفرقه دوری کنند تا بتوانند انقلاب را حفظ کنند. ما با وحدت، همگرایی و همدلی می توانیم بسیاری از مشکلات را پشت سر بگذاریم. مولانا عبدالحمید در ادامه اظهار داشتند: انقلاب متعلق به یک قشر و جناح خاص نیست، بلکه متعلق به همه مذاهب و همه اقشار و طبقات است. اگرچه قیادت این انقلاب را رهبر فقید انقلاب که در رأس روحانیت بود در دست داشت، ولی هرگز نفرمود که این انقلاب متعلق به روحانیت و حوزویان است. تا زمانی که انقلاب را متعلق به همه اقشار و طبقات بدانیم، توده های مردمی حامی این انقلاب خواهند بود. ایشان در ادامه از فضای کنونی استان سیستان و بلوچستان ابراز رضایت کردند و گفتند: الحمدلله در استان ما از هر زمان دیگری فضای همدلی و وحدت بیشتر است. با درایت بزرگانی همچون حاج آقای سلیمانی و جناب مهندس هاشمی و سایر مدیران و علمای شیعه و سنی شاهد فضای خوبی در استان هستیم. مردم استان اعم از شیعه و سنی با محبت و همدلی در کنار یکدیگر زندگی می کنند. امام جمعه اهل سنت زاهدان در ادامه افزودند: مردم استان مخالف هرگونه خشونت و ناامنی، از سوی هر طیف و گروه داخلی و خارجی بوده و در راستای امنیت پایدار حرکت می کنند و این را نمی پذیرند که گروههای مخالف ملت ایران از ناامنی سوءاستفاده کنند. مردم استان به هیچ کسی اجازه نمی دهند که بر طبل اختلاف بکوبد و این را مغایر با منافع استان و کشور می دانند. زیرا استان ما در سایه امنیت می تواند توسعه حاصل کند. دولت تدبیر و امید نیز در راستای ایجاد اشتغال در زمینه های مختلف در استان فعالیت می کند. ایشان تاکید کردند: مردم خواستار آرامش و همدلی هستند. لذا تفرقه و اختلاف از سوی هیچ فرد، گروه، قوم و مذهبی قابل پذیرش نیست. بلکه شیعه و سنی باید با وحدت و همدلی در کنار یکدیگر زندگی کنند. ایران متعلق به همه اقوام و مذاهب است. استان نیز متعلق به یک قوم و مذهب نیست، بلکه متعلق به همه است. مولانا عبدالحمید در ادامه از همه مسئولین درخواست کردند و گفتند: تقاضای بنده از مسئولین استانی و کشوری آن است که به هیچ کسی اجازه ندهند کاری انجام دهد که موجب جریحه دار شدن احساسات مردم، اعم از شیعه و سنی، شود. اگر در جایی احساس می کنیم با اقدام و اعمال سلیقه فرد یا افرادی، احساسات بخشی از جامعه جریحه دار می شود، مانع اقدام آن فرد شویم. ایشان در ادامه خاطرنشان کردند: وحدت و همدلی، به ویژه در شرایط کنونی برای بقای نظام و ملت ایران بسیار لازم و ضروری است و منافع این وحدت، عزت و امنیت به همه ملت می رسد. امام جمعه اهل سنت زاهدان در پایان بر لزوم شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن تاکید کردند.

لینک ثابت
درباره : خطبه های مسجد مکی ,
بازدید : 66
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت
نویسنده : Admin

وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت

نحمده و نصلی على رسوله الکریم؛ وبعد؛ فقال الله تبارك و تعالىٰ: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا».

اوضاع جهان قبل از بعثت آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در پراكندگي و تشتت و اختلاف و كشتار و هرج و مرج قرار گرفته بود، محوري كه بتواند مردم را گرد خود جمع كند، وجود نداشت؛ بلكه دواعي افتراق و اختلاف به قدري در ميان مردم بود كه به ظاهر امكان اتحاد و اتفاق متوقع نبود. تكبر و عجب و خودبيني موجب شده بود كه حكام، رؤسا، ثروتمندان و متمولين به رعايا و تنگدستان به نظر تحقير و تذليل بنگرند و آن‌ها را حتى انسان هم تصور نكنند. خودخواهي و خودكامگي باعث شده بود كه افراد قوي و مقتدر، افراد ضعيف و ناتوان را هضم نموده، اموالشان را به چپاول برده و با مكيدن خون آن‌ها خود را فربه كنند. حرص و آز سبب شده بود كه اقتصاد جهان در انحصار افراد معدود ذي نفوذ قرار گيرد و مردم غير متنفذ بر اثر گرسنگي و فاقه جانشان به لب برسد.

تعصبات بي‌جا و تبعيضات كه در ميان ملت‌ها و اقوام مختلف در جريان بود، سبب مي‌شد كه اختلاف و تشتت روز به روز گسترده‌تر گردد.

ظلم و ستم و جور و جفا آن چنان در دنیا حکم‌فرما شده بود که نام و نشانی از عدالت و انصاف دیده نمی‌شد.

تمام علت‌های مذکور همه دست به دست هم داده بودند تا اختلاف، کشتار، سرقت و راهزنی، تاخت و تاراج، تعدی و دست‌درازی به مال و ناموس یک‌دیگر پدید بیاید و جهان فریاد دادخواهی و انصاف را بلند کرده بود که کمک خداوند متعال به یاری بندگان شتافت و نبی رحمت و عدالت و انصاف مبعوث گشت. پیامبر صلى الله علیه و سلم برای برقراری عدالت و مساوات به تربیت افراد و اجتماع پرداخت تا این که توانست اجتماعی مهذب و تربیت یافته بسازد و با هم‌یاری و همکاری آنان با ستم و سرکشی‌ای که جهان را فرا گرفته بود، مبارزه نمود و آن‌ها را سرکوب نمود و عدل الهی را در جهان حاکم قرار داد و محور اتحاد و اتفاق را مشخص نمود و مردم جهان را گرداگرد آن جمع کرد و رابطه‌ی آن‌ها را با پروردگارشان برقرار کرد و حبل الله المتین را از آسمان به زمین فرود آورد و در جهان اعلام نمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» [آل عمران/۱۰۳]؛ بیایید به ریسمان محکم خدا چنگ بزنید و روی این محور، اختلاف و تشتت را کنار زده، به یاد این نعمت الهی قرا گیرید که شما با هم دشمن بودید، در اثر این نعمت الهی برادر یک‌دیگر قرار گرفتید.

به ادامه مطلب مراجعه کنبد...


ادامه مطلب
بازدید : 138
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

سال‌های پایانی جهان در پرتو حدیث نبوی
نویسنده : Admin

سال‌های پایانی جهان در پرتو حدیث نبوی

حضرت نواس بن سمعان رضي الله عنه مي‌فرمايد: روزي رسول خدا‌ صلى الله عليه وسلم به هنگام صبح از دجّال صحبت كرد؛ بعضي امور مربوط به او را چنان ذكر كرد كه از آن‌ها حقير و ذليل بودن او معلوم مي‌شود (مثلاً اين‌كه او يك چشم است)، و نيز در مورد او چيزهايي فرمود كه از آن معلوم مي‌شد كه فتنه‌ي او خيلي سخت و بزرگ است (به عنوان نمونه بهشت و دوزخي و خوارق عادت ديگري با خود همراه دارد)، از توضيح آن جناب‌ صلى الله عليه وسلم (بر ما چنان خوفي عارض گشت كه) گويا دجّال در انبوهي از درخت‌هاي خرماست (يعني: در نزديكي ما قرار دارد)، وقتي كه ديروقت (بيگاه) به خدمت رسول خدا‌ صلى الله عليه وسلم حاضر شديم، ايشان از تأثرات قلبي ما آگاهي يافت و پرسيد: حال شما چيست؟ ما عرض كرديم: صبح تذكره‌ي دجّال را به ميان آورديد و بعضي امور مربوط به او را چنان ذكر كرديد كه از آن‌ معامله‌ي او حقير و آسان معلوم مي‌شد و برخي ديگر را چنان ذكر فرموديد كه او داراي نيروي زيادي است و فتنه‌اش بسيار بزرگ است. ما چنان احساس كرديم كه او در نزديكي ما در انبوهي از درخت‌هاي خرما قرار گرفته است.

به ادامه مطلب مراجعه کنبد...


ادامه مطلب
بازدید : 82
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 1

تعظيم شعائر الهی
نویسنده : Admin

قال الله تعالىٰ:  «وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» [الحج: ۳۲]؛ «به‌جا آوری تعظیم شعائر الله در اثر تقوای دل‌هاست».

مبنای شرایع بر تعظیم شعایر الله است

باید دانست که مبنای شرایع بر به‌جا آوری تعظیم شعایر الله و تقرب جستن به وسیله‌ی آن‌ها به سوی خداست؛ زیرا ما قبلاً اشاره نمودیم که راهی که خداوند برای مردم مقرر نموده است، عبارت است از نقالی و حکایت آن‌چه در جانب تجرّد است، با انجام کارهایی که به سوی حیوانیت نزدیک می‌گرداند. هدف ما از شعایر، اموری ظاهر و محسوس هستند که خداوند آن‌ها را وسیله‌ی پرستش خدا قرار داده است، و آن‌ها چنان ویژگی‌ای نسبت به خداوند دارند که به‌جا آوری تعظیم آن‌ها، به‌جا آوری تعظیم خدا به حساب می‌آید و کوتاهی در حق آن‌ها کوتاهی در حق خدا محسوب می‌گردد و این در دل‌ها چنان جای گرفته است که بدون پاره کردن دل‌ها بیرون نخواهد رفت.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 79
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تعريف ايمان، بساطت و مراتب ايمان و موجبات ارتداد
نویسنده : Admin

 

 

تعريف ايمان

ايمان در لغت به معناي تصديق و باور داشتن است، هر چند گاهي به معناي وثوق و اطمينان نيز به كار مي‌رود؛ اما در اصطلاح شرعي عبارت است از: «تصديق و جزم به مسايل ضروري دين»، از اين رو تصديق مسايل ظني و اجتهادي كه موجب علم ضروري نمي‌شود، در پيدايش ايمان كافي نيست، و انكار آن نيز موجب كفر نمي‌شود.

بساطت و تركيب ايمان

در اين مسأله ديدگاه‌هـا مختلف است؛ گـروهـي ايمـان را مركب از سه ركن دانسته‌اند:

۱٫ تصديق قلبي؛
۲٫ اقرار زباني؛
۳٫ عمل جوارحي.

محدثان مي‌گويند: عمل صالح ركن ايمان است، اما ركن از دو قسم تشكيل مي‌گردد، اصلي و فرعي، و عمل از اركان فرعي به شمار مي‌آيد. نظير شاخه درخت كه با جدا شدن، نام درخت بر او صدق مي‌كند. معتزله و خوارج نيز از كساني هستند كه ايمان را از سه امر فوق مركب دانسته‌اند به گونه‌اي كه با فقدان يكي از آن‌ها ايمان نيز از بين مي‌رود؛ زيرا قاعده‌ي عقلي بر آن است كه مركب با بعضي از اجزا منتفي مي‌شود.

البته بين معتزله و خوارج در يك نكته اختلاف است و آن اين‌كه معتزله مي‌گويند: با ترك عمل صالح يا ارتكاب گناه كبيره، نه مؤمن بر او صدق مي‌كند و نه كافر، بلكه فرد سومي است؛ يعني فاسق. اما خوارج مي‌گويند: چنين شخصي از ايمان بيرون رفته و كافر مي‌شود.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 124
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 2

کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام
نویسنده : Admin

 

سلسله مقدس وحي و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم پايان يافت. اكنون نه بر كسي وحي نازل مي‌شود و نه به آن نيازي هست. وحي بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم به طرق گوناگون نازل شده است. در حديثي از صحيح بخاري، حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها مي‌فرمايد كه حضرت حارث بن هشام از آن حضرت صلى الله عليه وسلم سؤال كرد كه چگونه وحي بر شما نازل مي‌گردد؟ پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: «گاهي صدايي نظير صداي زنگ به گوشم مي‌رسد و اين كيفيت نزول وحي از انواع ديگر آن بر من دشوارتر است و در پايان اين حالت، آن‌چه از اين صدا شنيده‌ام، در خاطرم مانده و حفظ مي‌گردد و گاهي فرشته‌ي وحي به شكل انسان نزد من مي‌آيد.» (صحيح البخاري: ۱/ ۲، حديث دوم)

در حديث ياد شده، پيامبر اسلام صلى الله عليه وسلم صداي وحي را به صداي زنگوله تشبيه نموده است. شيخ محي الدين ابن عربي، اين مطلب را چنين توضيح مي‌دهد:

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 87
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

علم حديث تكيه‌گاه علوم يقينی است
نویسنده : Admin

 

به طور يقين ستون علم يقيني و رأس آن‌ها و مبناي فنون ديني و اساس آن‌ها، علم حديث است كه در آن قول، فعل و تقرير افضل المرسلين ـ صلى الله عليه وآله وأصحابه أجميعن ـ ذكر مي‌گردد كه اين‌ها چراغ‌هاي تاريكي و نشانه‌هاي هدايت؛ مانند ماه درخشنده شب چهارده هستند؛ هركسي به آن‌ها گردن نهد و آن‌ها را حفظ نمايد، به رشد و هدايت رسيده و به خير كثير نايل مي‌گردد و هر كه روگرداني و اعراض نمايد، گمراه شده، در ورطه‌ي هلاكت مي‌افتد و به جز نااميدي و خسران چيزي گيرش نمي‌آيد؛ زيرا آن حضرت صلى الله عليه وسلم مردم را به امر، نهي، انذار، تبشير، پند و امثال بيدار نموده است كه آن‌ها مانند قرآن و يا بيش از آن هستند.

اين علم داراي طبقات و علماي آن بين هم درجاتي دارند، و آن داراي پوسته‌اي است كه داخلش مغز، و صدفي است كه اندرونش مرواريد وجود دارد.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 66
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

نگاهی کوتاه به زندگی و کارنامه‌ی درخشان فاروق اعظم
نویسنده : Admin
نگاهی کوتاه به زندگی و کارنامه‌ی درخشان فاروق اعظم

اوّلین امیر مؤمنان و مؤسس تاریخ اسلامی

حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر ـ رحمه الله ـ در البدایة و النهایة  می‌نویسد: «وَهُوَ أَوَّلُ مَنْ دُعِيَ أَمِيرُ المُؤْمِنِيْنَ، وَأَوَّلُ مَنْ كَتَبَ التّارِيْخَ»؛ یعنی: او اولین کسی است که به لقب امیرالمؤمنین یاد کرده شد و اولین کسی است که تاریخ را تأسیس کرد. (۲۶۳:۷، طبع دار ابن کثیر)
علامه جلال الدین عبدالرحمن سیوطی ـ رحمه الله ـ در تاریخ الخلفاء نقل کرده است: «وَأَخْرَجَهُ البُخَارِيُّ فِي تَارِیْخِهِ عَنْ ابْنِ المُسَيَّبِ ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ قَالَ: أَوَّلُ مَنْ كَتَبَ التَّارِيْخَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ لِسَنَتِيْنِ وَنِصْفٍ مِنْ خِلَافَتِهِ، فَكَتَبَ لِسِتِّ عَشَرَةَ مِنَ الهِجْرَةِ بِمَشْوَرَةِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا»؛ امام بخاری ـ رحمه الله ـ در تاریخ خود از سعید بن المسیب ـ رحمه الله ـ نقل می‌کند که: اولین کسی که تاریخ را تأسیس کرد، حضرت فاروق اعظم عمر بن الخطاب ـ رضی الله عنه ـ بود که بعد از گذشت دو سال و نیم از خلافت خویش، در شانزدهمین سال هجرت با مشوره‌ی حضرت علی ـ کرم الله وجهه ـ آن را اجرا ساخت. (ص: ۱۲۵، طبع المکتبة العصریة)

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
بازدید : 135
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تمدن عجم به هنگام بعثت رسول صلى الله علیه وسلم
نویسنده : Admin

پادشاهان عجم و روم در لذت دنیا فرو رفته آخرت را فراموش کردند

باید دانست که چون فارس و روم خلافت را از قرن‌ها میراث برده بودند و آخرت را فراموش کرده در لذات دنیا مستغرق شده بودند و شیطان بر آن‌ها تسلط یافته بود، در رفاهیات معیشت و زندگی غرق شده و به آن افتخار می‌ورزیدند، دانشمندان گوشه و کنار، به سوی آنان روی می‌آوردند و برای آنان مسایل دقیق معاش را استخراج می‌نمودند و همیشه بر این روش عمل می‌کردند، بلکه بعضی چیزهای جدیدی ابتکار می‌نمودند، و به آن مباهات می‌ورزیدند تا این که گفته شده است که اگر کسی از دلاوران و زیرکان، تاج یا کمربندی به ارزش کمتر از صد هزار درهم می‌پوشید به او طعنه می‌زدند و یا اگر او ساختمان سر به فلکی نمی‌داشت و یا حمام، حوض و باغ و بستان نمی‌داشت و یا غلام و سواری قشنگی نمی‌داشت و در خورد و نوش، وسعت و در لباس و پوشاک آرایش و تجملی نمی‌داشت، به او طعنه می‌زدند که نمونه‌ی آن‌ها را امروز در سران ممالک دنیا می‌بینید. همه‌ی این چیزها در ریشه‌ی زندگی آن‌ها چنان پیوسته بود که بدون شکافتن دل‌ها از آن‌ها بیرون نمی‌رفتند و از این، چنان مرض صعب العلاجی پدید آمد که همه‌ی اعضای شهر و مملکت را فرا گرفت، و چنان آفت عظیمی واقع شد که هیچ فقیر و غنی و شهر و روستایی باقی نماند که به آن مبتلا نگردد و آن دامنگیر او قرار نگیرد که او را عاجز گردانیده، موج‌های هم و غم بر او هجوم نیاورند. زیرا به دست آوردن این امور بدون از صرف کردن اموال زیاد مشکل می‌باشد و تحصیل اموال زیاد منجر به این می‌شود که سطح مالیات و خراج را بر کشاورزان و کاسبان بالا برد و اگر آن‌ها از پرداخت آن‌ها سر باز زنند با آن‌ها می‌جنگند و عذاب می‌دهند و اگر اطاعت می‌نمودند از آن‌ها مانند خر و گاو کار می‌گرفتند و این اموال جمع‌آوری نمی‌شد، مگر برای این که در نیازها به آن کمک گرفته شود، باز گاهی آن‌ها را نمی‌گذاشتند که از زیر بار این زحمت و مشقت رهایی یابند و به سوی سعادت اخروی سر بلند کنند. بسا اوقات چنین اتفاق می‌افتاد که در یک کشور پهناوری کسی پیدا نمی‌شد که نسبت به دین اهمیتی قایل بشود و بازهم این اموال به دست نمی‌آمدند، مگر به وسیله قوم و ملت زحمت‌کشی که برای آماده ساختن خوراک و لباس، ساختمان و غیره کار و کاسبی نمایند و خودْ اصول مکاسب را که نظام جهان بر آن‌ها استوار است، ترک می‌کردند. عامه‌ی مردم که دور و اطراف آن‌ها قرار می‌گرفتند، در به دست آوردن اموال، از دلاوران و زیرکان پیروی و تبعیت می‌کردند و اگر نه از خود بهره‌ای نداشتند و نه به فکر آن قرار می‌گرفتند. جمهور مردم مانند عیال بر خلیفه می‌بودند که دست نیاز به سوی او دراز می‌کردند، گاهی به بهانه‌ی این که نیروی دفاع می‌باشند، یا گرداننده و مدیر کشور هستند، پای بند رسومات بودند و هدف دفع حاجت نبود، بلکه برقرار نگه داشتن روش گذشتگان بود. گاهی به این دست دراز می‌کردند که شاعر و مداح هستند و پادشاهان عادت دارند که به شعراء جایزه بدهند و گاهی به بهانه این که زاهد و فقیر هستند و عدم تفقد از احوال آنان قبیح به حساب می‌آمد و یکدیگر را تنگ می‌کردند و کسب و کار آن‌ها بنا به همراهی پادشاهان و رفاقت‌شان متوقف بود؛ لذا مجبور بودند در جوار آن‌ها قرار گرفته به آنان تملق نمایند. این یگانه تدبیر و فنی بود که افکارشان در آن فرو رفته و اوقات‌شان در آن ضایع می‌شدند؛ پس وقتی این شغل‌ها زیاد شد، در نفوس مردم صورت‌های پستی مجسم گردید و از اخلاق صالح رو گردانیدند. آشنا ساختن بر این مرض اجتماعی اگر شما می‌خواهید به حقیقت این بیماری پی ببرید، به سوی قوم و ملتی بنگرید که دولت و نظامی ندارند و در لذایذ طعام و لباس مستغرق نیستند که چه طور از نعمت آزادی و استقلال برخوردار هستند و هیچ گونه مالیات سنگین و کمرشکنی بر آن‌ها عاید نیست، پس آن‌ها می‌توانند برای امور دین و آیین فراغت به دست بیاورند. باز به وضع و حال آن‌ها بیندیش که اگر دارای کشور و دولتی قرار می‌گرفتند و بر رعایا تسلط می‌یافتند، آن‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دادند. پس وقتی که این مرض تشدید گردید و آنان مورد نارضایتی خدا و فرشتگان مقرب قرار گرفتند، خواست و رضایت خداوند بر این قرار گرفت که این مرض معالجه گردد و ماده‌ی فسادش کاملاً از بین برود. خداوند محمد صلى الله علیه وسلم را مبعوث فرمود و او را معیار شناخت هدایت قرار داد چنان نبی امی‌ای را – صلى الله علیه وسلم – در میان آن‌ها مبعوث گردانید که با فارس و روم آمیزش نداشته و پای‌بند رسوم آن‌ها نبوده باشد و او را معیاری قرار داد تا به وسیله‌ی او روش نیکو و مورد پسند نزد خداوند از غیر آن ممتاز و شناخته شود و او را گویا کرد تا عادات و اخلاق عجم را مذمت و نکوهش نموده استغراق آن‌ها را در زندگی دنیا و اطمینان به آن بیان نماید و در قلبش القا نمود تا بر آن‌ها اصول عادات عجم و آن‌چه را به آن افتخار و ناز داشتند، حرام اعلام نماید؛ مانند پوشیدن ابریشم و ارغوانی و به کارگرفتن ظروف طلا و نقره و پوشیدن آرایش طلایی و لباس‌های عکس‌دار و آراسته نمودن منازل و… و با روی کارآمدن دولت و ریاست خویش به زوال دولت و ریاست آن‌ها فیصله فرمود و گفت: «کسریٰ و قیصر هلاک گشتند و بعد از آن کسریٰ و قیصر دیگری باقی نخواهد ماند.» ٭ حجة الله البالغة/ ترجمه‌ مولانا حسين‌پور

لینک ثابت
بازدید : 73
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

چگونه سعادتمند شوم؟
نویسنده : Admin

4545چگونه سعادتمند شوم؟

گفتم: نیکبختی و سعادت در دست توست، نه دست دیگری.

گفت: اما من سعادتمند نیستم و نمی دانم چگونه به سعادتمندی دست یابم؟
گفتم: آیا در زندگیت لحظاتی سپری شده که احساس نیکبختی کرده باشی؟

گفت: بلی؛ اما آنها لحظات خیلی کمی بود، در زندگی ام مشکلات سختی را تجربه کردم و احساس می کنم نیکبخت نیستم.
گفتم: حالا از من چه توقع داری؟

گفت: از شما تقاضا دارم که مرا رهنمایی نمایی که چگونه سعادتمند شوم؟
گفتم: آیا می دانی که سعادت در امور بسیط و انجام افعال کوچک نهفته است؟

گفت: این انتظار را ندارم! بلکه فکر می کنم برایم از اشیاء خیلی بزرگ صحبت می کنی؛ مثل: مالک بودن خانه بزرگ و مجلل، موتر آخرین سیستم، مالکیت هزاران دالر به حساب بانکی ام یا شهرتی که نصیبم شود!
برای این پرسشگر گفتم: این ها اموری هستند که رسانه ها ترویج می کنند و طوری وانمود می گردد که ثروتمندان و مشاهیر جهان سعادتمندترین مردم اند؛ اما حقیقت خلاف این را به اثبات رسانیده است.

به شگفت زدگی گفت: آنچه می گویی خیلی عجیب است!
گفتم: بلکه عجیب و حیرت آور، فهم مردم از سعادت و نیکبختی می باشد، اجازه بده که برای شما چند مورد

کوچک را بیان کنم که زندگی شما را تغییر داده و به سعادتمندی برساند.
گفت: بفرمایید!

گفت: برایت (۱۵) فکر عملی ساده می دهم آنها را تجربه کن، ان شاء الله به سعادت دست خواهی یافت.
اول: در دنیا باید کسی را داشته باشی که به تو محبت بورزد؛ این شخص شاید یک دوست باشد یا یک برادر یا همسر یا پدر و مادر و یا… چون احساس شما به این که کسانی هستند شما را دوست دارند و آرزوی خیر و خوبی شما را می کنند، شما را به سعادت و آرامش خاطر می رساند.
دوم: این که عفو و بخشش ر ا بیاموزید و کسی را که به شما بدی کرده و خطای در حق تان مرتکب شده مورد گذشت قرار دهید و او را از گذشت خویش از طریق صحبت یا فرستادن نامه اطلاع دهید؛ این هم به نیکبختی و احساس رضایت شما کمک می نماید.
سوم: برخی کارهای که در کودکی دوست داشتی و انجام می دادی، انجام بده؛ این مسئله را برای شخصی مثل شما یاد آور شدم، او گفت: من در کودکی بایسکل سواری را خیلی دوست داشتم. سپس بایسکلی خرید و روز یک ساعت آن را سواری می کرد تا که حالت روحی او تغییر یافته و زندگیاش رو به بهبودی گرایید.
چهارم: کتابی را که دوست داری بخوان و یا یک کتاب فکاهی مثل کتاب: ( اخبار احمقان و غافلین) را بخوان؛ این کتاب را ابن جوزی به منظور سعه صدر و سرگرمی و استراحت روح تألیف نموده است.
پنجم: برای کسی که خیلی دوستش داری، هدیه تقدیم کن؛ در تعیین و خریداری این هدیه خوب بیندیش؛ چون این لحظات را سعادتمندانه سپری خواهی کرد و موقعی که او از هدیه شما ابراز رضایت و خرسندی کند، به سعادتمندی شما افزوده خواهد شد.
ششم: برای خود فرصتی را به منظور نشستن با اطفال اختصاص بده که در آن نشست، سخنان و تصامیم شان را بشنوی و به بازی های شان شرکت نمایی؛ زیرا آنان شما را از دنیای تان به دنیای خویش برده و احساس رضایت و خرسندی خواهی کرد.
هفتم: امور خانه را مرتب کن و البسه و وسایلی که به آن نیاز نداری، به فقیران و نیازمندان صدقه بده.
هشتم: با دوستی که سخنانش به تو آرامش می دهد، ارتباط بگیر و همراه او در فضای آزاد و آرامی بنشین تا از سخنان آرامبخش او به خوشبختی برسی.
نهم: جسمت را در حد نیاز از خواب سیر کن تا فکر و جسم تان استراحت نموده و احساس خوشبختی نمایی.
دهم: ورزش کن، بخصوص آب بازی و قدم زدن حد اقل هفته سه مرتبه.
یازدهم: با پدر و مادرت بنشین؛ چون نشستن با ایشان انس، سعادت، رضایت و آرامش را بدنبال دارد.
دوازدهم: برایت بیاموز که زیاد لبخند بزنی و آن را تمرین کن؛ زیرا روح و روانت از آن اثر پذیر می گردد.
سیزدهم: این که به زیارت قبور بروی؛ شاید ازین فکره شگفت زده شوی؛ اما وقتی به زیارت قبرستان بروی، در آن لحظات حقیقت زندگی را می شناسی و باور می کنی که این مشکلاتی که به آنها روبرو هستی در مقابل زندگی آخرت هیچ است؛ این جاست که احساس خوشبختی و سعادت می کنی.
چهاردهم: با بزرگسالان همنشینی کن، آنان اهل مزاح و خوشحالی هستند و با داستان و خاطره های شان به تو آرامش می دهند.
پانزدهم: این که از الله متعال بخواهی تا دلت را فراخ کرده و روحت را به آرامش و خوشبختی برساند.

آن شخص سوال کننده گفت: ما شاء الله! اینها راهکار های ساده و کوچکی هستند.
برایش گفتم: بلی! حالا مهمترین کارت این است که به طرف سعادت و خوشبختی حرکت کنی، آرزو نداشته باش که نشسته باشی و خوشبختی از دروازه وارد شود؛ بلکه سعادت وقتی به سراغت می آید که به سوی آن حرکت کنی؛ سعادت تصمیمی است که اتخاذ می کنی، هیچ کس نمی تواند آنرا برایت بفروشد. هرگاه تصمیم گرفتی که خوشبخت شوی به خواست خداوند متعال به خوشبختی می رسی و می بینی که حوادث اطرافت ترا به رسیدن به سعادت همراهی می کنند؛ وقتی که سعادتمند شدی، می توانی سعادت را به دیگران نیز انتقال بدهی؛ چون سعادت خاصیت ساری بودن را دارد، یعنی هر کس با انسان نیکبخت همنشینی کند، به سعادت دست میابد؛ مهمترین قضیه برای شما این است که الله متعال از شما راضی باشد و شما از خودت راضی باشی؛ برای سعادت گفته شد: کجا زندگی به سر می بری؟ گفت: در دل انسان های رضایت مند. ترا به خواندن کتاب (مفتاح دارالسعادة) از ابن جوزی سفارش می کنم و ازت می خواهم که بعد از مطالعه آن، تأثیرات آن را برایم بیان کنی.

• دکتر جاسم المطوع
ترجمه: عبدالخالق احسان

لینک ثابت
بازدید : 71
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 1

اگر زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز
نویسنده : Admin

وقتی مجبور هستی پس بهره ببر.

من به جوانی که به مرض قند مبتلا بود و چای را بدون قند می‌خورد و از وضعیت خویش افسوس می‌خورد، اینگونه می‌گفتم:

به او می‌گفتم: آیا هرگاه تأسف می‌خوری و به هنگام نوشیدن چای غمگین می‌شوی، آیا این تلخی به شیرینی عوض می‌شود؟ گفت: خیر، پس می‌گفتم: وقتی مجبور هستی پس بهره ببر.

منظورم اینست که همیشه دنیا طبق خواسته ما نمی‌چرخد. اینگونه امور در زندگی ما بسیار اتفاق می‌افتد.

ماشینت قدیمی است، کولر کار نمی‌کند، تُشَک‌ها پاره‌اند و حالا نمی‌توانی آن‌ها را عوض کنی. چاره چیست، وقتی مجبور هستی بهره ببر.

جهت ادامه تحصیل به دانشگاه مراجعه کردی، در دانشکده‌ای پذیرفته شدی که علاقه نداری در آن درس بخوانی، تلاش نمودی این وضعیت را عوض نمایی؛ اما موفق نشدی و مجبور شدی به دانشکده مذبور بروی و دو یا چند سال در آنجا درس بخوانی. چاره چیست؟

پس وقتی مجبور هستی (بساز) و بهره ببر.

جهت کار به جایی اقدام نمودی، ولی پذیرش نشدی و در جای دیگری مشغول به کار شدی و در آنجا به کار ادامه دادی. چاره چیست؟

تا وقتی مجبور هستی بهره ببر (بساز و).

به خواستگاری دختری رفتی قبول نکرد و با دیگری ازدواج نمود، چاره چیست؟ وقتی مجبور هستی (بساز و) بهره ببر.

بسیاری از مردم راه حل را در افسردگی دائم، و آه و ناله از وضعیت، و شکایت و گلایه با دوست و بیگانه می‌دانند و این عمل رزقی را که از دست داده است به او بازنمی‌گرداند و آنچه برایش مقدور نیست به او نمی‌رساند. پس چاره چیست؟ اگر زمانه با تو نمی‌سازد تو با زمانه بساز. خردمند کسی است که وقتی نمی‌تواند به وضعیت بهتر و مناسبت‌تری دسترسی نماید از واقعیت و وضعیت موجود خویش به هر طوری که باشد، بهره می‌برد.

یکی از دوستانم متولی ساخت یک مسجد بود که دچار کمبود بودجه شد، از این رو با جمعی از دوستان خویش نزد یکی از تجار رفتند، تا در پایان‌رساندن مسجد به آن‌ها کمک کند، آن تاجر درِ خانه‌اش را باز کرد و اندکی با آن‌ها نشست و مقداری پول که برایش میسر بود به آن‌ها داد. سپس دارویی از جیبش بیرون کرد و آن را خورد.

یکی از آن‌ها به او گفت: خدا بد ندهد، حالتان چطور است؟ گفت: نه، این یک قرص خواب‌آور است، مدت ده سال است که من جز با خوردن این قرص به خواب نمی‌روم.

آنان برایش دعا نموده و از آنجا بیرون شدند.

سپس آن‌ها از دروازه خروجی شهر، از کنار چاه‌ها و اداره راهسازی و راه و ترابری عبور کردند که در آنجا نورهایی قرار داشت که با نیروی تولید برق کار می‌کردند و سر و صدای آن دنیا را فرا گرفته بود. جای شگفت این نبود. بلکه شگفت‌آور این بود که نگهبان آن یک کارگر فقیری بود که چند روزنامه را پهن کرده و به خواب رفته بود.

آری، از لحظات زندگی‌ات بهره گیر، فرصتی برای غم و غصه نیست از نعمت‌هایی که در اختیار داری بهره گیر.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به همراه اصحابش به غزوه‌ای رفتند که در آن غذا و آذوقه اندک به همراه داشتند. آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) دستور داد تا غذا و آذوقه‌ای که در اختیار دارند گرد آورند و چادرش را پهن نمود و هرکدام از اصحاب یکی یک خرما و دو خرما و تکه‌ای نان می‌آوردند و در آن می‌گذاشتند و همه‌ی مواد غذایی در این چادر جمع‌آوری شد، سپس به خوردن آن مشغول شدند، در حالی که بهره می‌بردند و چه بسا یکی از آن‌ها سیر نمی‌شد، اما حداقل به مقدار سد جوع خوردند.

اشاره...

«ما كل ما يتمنی المرء يدركه

 

تجري الرياح بما لا تشتهي السفن»([1])

چنین نیست که هرچه انسان آرزو بکند به آن برسد گاهی بادها به سمتی می‌وزند که مورد تمایل کشتی‌ها نیست.

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 59
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

به آنچه خداوند بهره تو نموده است راضی باش
نویسنده : Admin

سفری به یکی از کشورهای جهت ایرد سخنرانی داشتم. این شهر به وجود تیمارستان (بیمارستان دارالمجانین) شهرت داشت. دو سخنرانی را در صبح ایراد نمودم و بیرون آمدم که هنوز یک ساعت برای نماز ظهر باقی مانده بود.

عبدالعزیز که از جمله دعوتگران برجسته بود، با من همراه بود. باهم سوار ماشین بودیم که من رو به او کردم و گفتم: عبدالعزیز! در اینجا جایی وجود دارد که در این فرصت دوست دارم بدانجا برویم. پرسید: می‌خواهی کجا برویم؟ رفیق شما شیخ عبدالله مسافر است و با دکتر احمد تماس گرفتم ولی جواب نداد. آیا می‌خواهی به کتابخانه‌ی قدیمی برویم یا... من گفتم: خیر، بلکه به بیمارستان روانپزشکی. گفت: بیمارستان؟ من گفتم: بله تیمارستان.

او خندید و از روی شوخی گفت: چرا؟ می‌خواهی عقلت را بسنجی؟!

گفتم: خیر، بلکه می‌خواهم استفاده کنیم و عبرت بگیریم و قدر نعمت‌های خداوند را بر خویش بدانیم. عبدالعزیز خاموش شد و در مورد وضعیت آن‌ها به فکر فرو رفت، احساس نمودم که او غمگین شد، عبدالعزیز فردی بیش از اندازه عاطفی بود. مرا با ماشین خود بدانجا برد و به یک ساختمانی غارمانند رفت که از هر طرف درختان آن را پوشانده بودند و آثار اندوه و دل‌گرفتگی از ظاهر آن نمایان بود، با یکی از پزشکان ملاقات کردیم وی از ما استقبال نموده و سپس ما را جهت بازدید از بیمارستان به داخل همراهی نمود. این پزشک از دردها و کارهای غم‌انگیز این دیوانگان با ما سخن می‌گفت و افزود: شنیدن کی بُوَد مانند دیدن. به هرحال آرام آرام ما را به یکی از راهروهای این مرکز برد که من صداهایی از اینجا و آنجا می‌شنیدم. اتاق‌های بیماران به دو طرف راهرو قرار داشتند. به یک اتاقی که در قسمت راستمان قرار داشت گذر کردیم، به داخل آن نگاه کردم، دیدم بیش از ده تخت خالی در آن وجود دارد جز یک تخت که مردی در آن دراز کشیده و دست و پاهایش می‌لرزد. رو به پزشک کردم و پرسیدم: این چطور است؟ گفت: این دیوانه است و گرفتار بحران بیهوشی است که هر پنج شش ساعت گرفتار این بیماری می‌شود. من گفتم: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّـهِ». چند وقت است که وی در این حالت به سر می‌برد؟ گفت: بیش از ده سال است، من اشک‌هایم را در درونم مخفی نموده و خاموش به جلو حرکت کردم، چند قدمی جلوتر رفتیم که به اتاق دیگری رسیدیم که درِ آن بسته بود و در شکافی داشت که از خلال آن مردی نمایان می‌شد که به سوی ما اشاراتی غیر مفهوم می‌کرد. کوشیدم دزدانه به داخل آن بنگرم که دیدم دیوارها و زمین آن همرنگ هستند.

از پزشک پرسیدم: وضعیت این فرد چگونه است؟ گفت: این دیوانه است. من احساس نمودم که او از نحوه سوال من تمسخر می‌کند. لذا به او گفتم: می‌دانم که دیوانه است، اگر شخص سالم و عاقلی بود که او را در اینجا نمی‌دیدیم، اما داستان او از چه قرار است؟ گفت: این فرد هرگاه دیوار را ببیند، اعصابش به هم می‌ریزد و با دست و پا و گاهی با سر وصورت به زدن آن می‌پردازد و در نتیجه روزی انگشترش می‌شکند و روزی پایش می‌شکند و روزی سرش شکاف شده و روزی... آنگاه پزشک در حالتی اندوه‌ناک سرش را پایین گرفت و گفت: ما نتوانستیم وی را معالجه کنیم، از این جهت او را در این اتاق که می‌بینی محبوس نمودیم که دیوارها و زمین آن با اسفنج فرش نموده‌ایم که به هرچه بخواهد بزند، آنگاه پزشک خاموش شد و به جلو حرکت کرد. اما من و دوستم عبدالعزیز همچنان بر جای خویش ایستاده بودیم تا دعای: «الحمد لله الذي عافانا مما ابتلاك به» را به پایان برسانیم. سپس به ادامه بازدید اتاق‌های بیماران ادامه دادیم. از کنار اتاقی گذشتیم که در آن تختی وجود نداشت، بلکه در آن بیش از 30 مرد بود که هرکدام در وضعیت خاصی قرار داشتند. یکی اذان می‌گفت و دیگری به ترانه و غنا مشغول بود. یکی به این طرف و آن طرف نگاه می‌کرد و چهارمی می‌رقصید. از میان این‌ها سه نفر بود که بر صندلی نشانده شده بودند و دست و پاهایشان بسته بود و به اطراف خود نگاه می‌کردند و می‌خواستند خود را بگشایند، اما نمی‌توانستند. من به شگفت آمدم و از پزشک پرسیدم: این‌ها چه کسانی هستند و چرا فقط این سه نفر را بسته‌اید؟

پزشک گفت: این‌ها هرگاه چیزی در جلو خود ببینند به آن حمله می‌کنند. پنجره‌ها، کولرها و دروازه‌ها را می‌شکنند. از این جهت ما از صبح تا شام آن‌ها را به این وضعیت می‌بندیم.

من در حالی که اشک‌هایم را کنترل می‌کردم پرسیدم: چند سال است که این‌ها در این وضعیت قرار دارند؟ گفت: این ده سال و این هفت سال و این جدید است که هنوز پنج سال نگذشته است!

از اتاق آن‌ها بیرون آمدم در حالی که در مورد وضعیت آن‌ها می‌اندیشیدم و خداوند را از این که مرا به بیماری آن‌ها مبتلا نساخته است حمد و سپاس می‌گفتم.

پرسیدم: دروازه خروجی بیمارستان کجاست؟ گفت: هنوز یک اتاق باقی است و شاید در آن نیز یک عبرت جدیدی باشد. به آن هم سری بزنید. آنگاه دستم را گرفت و به طرف یک اتاق بزرگی برد، اتاق را باز کرد و در آن داخل شد و دست مرا به داخل کشید. این اتاق نیز مشابه اتاق سابق بود که از آن بازدید کرده بودیم. تعداد بیشماری از بیماران در آن بودند که هرکدام به حال خود که یکی می‌رقصید و دیگری خواب بود و... ممشغول بودند. شگفت است من چه می‌بینم؟؟

مردی که عمرش از پنجاه سال گذشته بود و موهای سرش سفید شده بود و در حالت چمباته بر زمین نشسته بود و تمام بدنش را به خود می‌پیچید و جمع می‌کرد و با چشم‌های زاغ به ما نگاه می‌کرد و نگاه‌های وحشت‌زده داشت و همگی این کارها طبیعی بودند.

اما چیزی عجیبی که مرا دل نگران می‌کرد و بلکه به هیجان درمی‌آورد، این بود که این مرد به طور کامل لخت و عریان بود حتی پارچه‌ای که عورت غلیظه‌اش را بپوشاند هم بر تن نداشت.

رنگ چهره‌ام پرید و فوراً به پزشک نگاه کردم. وقتی چهره‌ام را سرخ دید گفت: آرام باش و بر اعصابت مسلط باش.

اینک حال وی را برایت شرح خواهم داد. ما هر بار که به این مرد لباس می‌پوشانیم آن را با دندان‌هایش جویده و تکه تکه می‌کند و می‌بلعد، گاهی ما در یک روز بیش از ده دست لباس به وی می‌پوشاندیم و همگی بر این وضعیت بودند، زیرا این مرد تحمل پوشیدن لباس را ندارد. از این جهت ما در طول تابستان و زمستان وی را به این حالت گذاشتیم و دیوانگانی که در پیرامون او هستند از حال و وضع او بی‌خبرند.

از این اتاق بیرون شدم و کاسه‌ی صبرم لبریز گشته و تاب و توان بیشتر را نداشتم. به پزشک گفتم: مرا به دروازه خروجی بیمارستان راهنمایی کن. گفت: هنوز قسمت‌هایی از آن باقی مانده است. من گفتم: خیر آنچه بازدید کردیم کافی است.

همچنانکه ما و پزشک در مسیر راه از کنار اتاق‌های بیماران راه می‌رفتیم، ناگهان پزشک رو به من کرد و انگار چیزی را که فراموش کرده بود به یاد آورده است. گفت: جناب شیخ! در اینجا یکی از بازرگانان بزرگ که صاحب میلیون‌ها سرمایه بوده است وجود دارد که دچار بحران روانی شده و فرزندانش وی را به اینجا آوردند و سال‌هاست که او را در اینجا انداختند، در اینجا مهندس یک شرکتی وجود دارد و شخص سومی...

همواره پزشک از افرادی سخن می‌گفت که پس از دسترسی به عزت، ذلیل و خوار گشته‌اند و افرادی پس از مال و ثروت به فقر و تنگدستی مواجه گشته‌اند و...

همچنان من در میان اتاق‌های بیماران قدم می‌زدم و به فکر فرو رفته بودم. پاک است ذاتی که رزق و روزی را در میان بندگانش تقسیم نموده است، به هرکس بخواهد می‌دهد و از هرکسی بخواهد بازمی‌دارد. گاهی خداوند به یکی مال، نژاد و پست و مقام عنایت می‌کند؛ اما عقل و خرد را از او می‌گیرد، می‌بیند از همه سرمایه‌ی بیشتری دارد و از نیروی بدنی بیشتری برخوردار است، اما در تیمارستان زندانی است.

گاهی خداوند به یکی نژاد اصیل و ثروت کلان و عقل و خرد فراوان عطا می‌کند، اما نیروی سلامتی را از او می‌گیرد و می‌بینی که بیست الی سی سال بر تخت خود نشسته است و کمال و نژادش به او سودی نمی‌بخشد!

خداوند به برخی مردم نعمت تندرستی و عافیت و نعمت قدرت و عقل بخشیده است، اما نعمت مال و سرمایه را از آن‌ها گرفته است، در نتیجه می‌بینی در بازار به کارگری و حمالی مشغول هستند یا می‌بینی که چنان در تنگدستی و نادارای به سر می‌برند و کلمات حقیرانه و متواضعانه‌ای در شکایت از فقر و ناداری بر زبان می‌آورند و چیزی که با آن رفع گرسنگی نمایند، در اختیار ندارند.

به برخی می‌دهد و سپس از او می‌ستاند و محرومش می‌کند. خداوند می‌فرماید(وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ)

[القصص: 68].

«و پروردگارت هرچه بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند، آن‌ها هیچ اختیاری ندارند».

لذا بر هر آسیب‌دیده و مبتلا به آزمایش لازم است تا قبل از در نظرگرفتن بلاها و مصیبت‌های وارده از جانب خداوند، بخشش‌ها و عطاهای خداوند را بر خود بشناسد. بنابراین، اگر چنانچه تو را از نعمت مال محروم ساخته است نعمت سلامتی را به تو ارزانی داشته است و اگر تندرستی را از تو گرفته است، نعمت عقل و خرد را به تو عطا کرده است و اگر از عقل و خرد محروم شده‌ای، قطعاً نعمت اسلام را نصیب تو ساخته است پس بسیار مبارک است که با اسلام زنده باشی و با اسلام بمیری.

لذا با پری دهان و صدای بلند بگو: الحمدلله.

آری، اصحاب گرانقدر آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) اینگونه بودند.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در غزوه «ذات السلاسل»، «عمرو بن عاص» t را به سوی شام فرستاد. وقتی بدانجا رسید، بزرگی لشکر دشمن را مشاهده کرد، قاصدی را جهت نیروی کمکی به سوی آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) گسیل داشت. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) «ابوعبیده بن جراح» را به عنوان امیر به همراه لشکری جهت نیروی کمکی او فرستاد که در میان آن‌ها افراد زیادی از مهاجرین و انصار از جمله ابوبکر و عمر وجود داشتند. وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) ابوعبیده را اعزام نمود، و رو به او کرد و گفت: باهم اختلاف نکنید. ابوعبیده به همراه لشکر به راه افتاد تا این که به «عمرو بن عاص» پیوست، «عمرو» به او گفت: تو جهت یاری من آمدی و من امیر لشکر هستم. ابوعبیده گفت: خیر، بلکه من امیر یاران خودم که با من آمده‌اند هستم و تو امیر یاران خودت هستی. ابوعبیده مردی نرم‌خو و ساده بود و اموردنیا بر او آسان بودند. آنگاه عمرو گفت: خیر بلکه تو به عنوان نیروی کمکی من آمدی. در این هنگام ابوعبیده گفت: ای عمرو! همانا رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به من گفت: اختلاف نکنید و تو از من نافرمانی کردی، ولی من از تو اطاعت می‌کنم. عمرو گفت: پس من امیر لشکر هستم و تو تحت فرمان من قرار داری. ابوعبیده بر این امر توافق نمود و عمرو بن عاص جلو شد و به مردم امامت کرد.

پس از پایان غزوه، اولین کسی که به مدینه رسید، «عوف بن مالک» بود که نزد رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) رفت، وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) او را دید گفت: مرا از غزوه خبر بده و «عوف بن مالک» گزارش غزوه را به سمع آنحضرت و آنچه بین ابوعبیده و عمرو بن عاص اتفاق افتاده است، رساند.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) فرمود: خدا به ابوعبیده بن جراح رحم کند.

آری، خدا بر ابوعبیده t رحم کند.

اندیشه...

«به قسمت‌های درخشان زندگی‌ات بنگر قبل از آن که به قسمت‌های تاریک آن بنگری، تا خوشبخت باشی».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 70
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

خودت را با غم و اندوه از بین مبر
نویسنده : Admin

«سعد» یکی از دانشجویان من در دانشگاه بود، یک هفته کامل از دانشگاه غیبت کرد، سپس با او ملاقات نمودم.

- سلام سعد! چه اتفاقی پیش آمده؟

- چیزی نشده، مقداری مشغولیت داشتم.

آثار غم و اندوه بر چهره‌اش نمایان بود، پرسیدم: چه خبر؟ گفت: پسرم بیمار بود و در کبدش غده‌ای به وجود آمده است و چند روز پیش خونش نیز مسموم شده است و متأسفانه دیروز سم به مغز و دماغش اثر کرده است.

من گفتم: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّـهِ» صبر کن و شکیبا باش، از خداوند می‌خواهم تا شفایش دهد و اگر خداوند خواست مشکل بزرگتری برایش پیش آید، پس از خدا می‌خواهم که در روز قیامت شفیع شما باشد. گفت: شفیع؟ جناب شیخ! بچه‌ام کوچک نیست.

من پرسیدم: چه‌قدر سن دارد؟ گفت: هیفده سال.

من گفتم: از خداوند می‌خواهم شفایش بخشد و در برادرانش برای تو برکت عطا نماید.

در این هنگام سرش را پایین آورد و گفت: جناب شیخ! او برادر ندارد و من غیر از این پسر فرزندی ندارم و حال آن که وی به این بیماری مبتلا است.

حالت وی بسیار غمگین و متأثر بود، اما من از خود پایمردی نشان دادم و به صورت خیلی مختصر گفتم: سعد! خودت را با غم و اندوه از بین مبر، جز آنچه خداوند برایمان مقدر نموده است چیزی به ما نخواهد رسید. سپس در مصیبت و اندوهش تخفیف نمودم و رفتم. آری، خودت را با غم و اندوه از بین مبر؛ زیرا اندوه چیزی از مصیبت نمی‌کاهد.

چندی پیش به شهر پیامبر «مدینه منوره» رفته بودم و با «خالد» ملاقات نمودم. خالد به من گفت: نظر شما چیست نسبت به این که به دیدار دکتر عبدالله برویم. من گفتم: چرا، مگر چه شده است؟ گفت: جهت عرض تعزیت. من گفتم: تعزیت؟! گفت: بله. پسر بزرگش به اتفاق تمام خانواده جهت حضور در یک مراسم عروسی به روستاهای مجاور رفته و خود دکتر برای کارهای دانشگاه در مدینه باقی مانده است در اثنای برگشت در طی یک حادثه وحشتناک همه‌ی یازده نفر جان باختند. دکتر یک انسان صالح و نیکی بود که بیش از پنجاه سال عمر داشت، اما به هر صورت انسان و دارای احساسات و مشاعر بود و در سینه‌اش قلبی داشت و دو چشم که گریه کرده و نفسی که شادمان می‌گردد و اندوهگین می‌شود.

این خبر وحشتناک را دریافت نموده و بر آن‌ها نماز خواند و سپس با دست خود آن‌ها را به خاک سپرد.

در خانه‌اش حیران و پریشان دور می‌زد، به اسباب بازی‌های پراکنده نگاه می‌کرد که چند روز گذشته و حرکت نمی‌کنند؛ چون خالد و ساره که با آن‌ها بازی می‌کردند، مرده‌اند.

به رختخوابش پناه می‌برد، مرتب نبود چون مادر صالح مرده است. از کنار دوچرخه یاسر می‌گذرد که حرکت نمی‌کند، زیرا کسی که سوار آن می‌شد مُرد.

به اتاق دختر بزرگش داخل می‌شود، می‌بیند کیف و «سامسنت‌های» عروسی‌اش کنار هم گذاشته شده و لباس‌هایش بر تخت خوابش نهاده شده‌اند، اما خودش مرد در حالی که آن‌ها را مرتب و منظم می‌کرد. پاک است کسی که او را شکیبایی عطا نموده و قلبش را تثبیت نموده است. میهمانان می‌آمدند در حالی که با خود قهوه به همراه داشتند، زیرا کسی نبود که خدمت و یا همکاری بکند. جای شگفت بود وقتی او را در عزاداری می‌دیدی، گمان می‌کردی او یکی از تعزیه‌کنندگان است و عزادار شخص دیگریست و دایماً می‌گفت: «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، إِنَّ لِلَّـهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَى وَكُلٌّ شَيء عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمًّى».

همین است قله عقل و اوج خونسردی، اگر چنین نمی‌کرد از هجوم غم و اندوه جان می‌داد.

یکی را می‌شناسم که به نظر من همواره خوشبخت و سعادتمند است و اگر در وضعیت او تامل نمایی، می‌بینی شغلی متواضع و حقیرانه دارد، در خانه‌ای تنگ و اجاره‌ای سکونت می‌کند. ماشینش قدیمی است، عیالمند است و فرزندان زیادی دارد.

اما با این وصف همواره لبخند به دهان دارد و انسانی دوست‌داشتنی است و از زندگی‌اش بهره می‌برد.

آری، درست است، خودت را با غم و اندوه از بین مبر و زیاد شکایت نکن و مردم را به ملالت وامدار مانند شخصی که پسر ناسالمی دارد، هر بار که تو را ببیند، مشغولت می‌دارد، پسرم مریض است، دل‌تنگم، فرزند بیچاره‌ام. تو احساس می‌کنی که داری از او ملول و خسته می‌شوی و دوست داری فریاد بزنی و بگویی: برادر! تمام... فهمیدیم.

یا زنی همواره به شوهرش می‌گوید: خانه‌ی‌مان قدیمی است.

ماشین‌مان فرسوده است، لباس‌هایم مد روز نیست. فایده‌ی این شکایت‌ها جز تجدید و اعاده‌ی دردها چیست؟

أفنيت يا مسكين عمرك بالتأوه والحزن

وظللت مكتوف اليدين تقول حاربني الزمن

إن لم تكن بالعبء أنت فمن يقوم به إذن

«ای بیچاره عمرت را به اندوه و شیون از بین بردی و دست خالی ماندی و می‌گویی که روزگار با من جنگیده است، اگر تو به این مسئولیت اقدام نمایی پس در این هنگام چه کسی به پا می‌خیزد».

روشنگری...

«با آنچه در اختیار داری زندگی‌ات را پیش ببر، تا سعادتمند بگردی».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 79
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

جواب بدی را به نیکی بده
نویسنده : Admin

وقتی شما با مردم تعامل می‌کنید، غالباً آن‌ها برحسب تمایل خودشان با شما برخورد می‌کنند نه به وفق خواسته‌تان. پس اینگونه نیست که با هرکسی با خوشرویی و بشاشت برخورد نمودی او نیز باید مثل شما با خوشرویی و بشاشت برخورد کند؛ زیرا برخی خشم می‌گیرند و بر شما بدگمان می‌شوند و می‌پرسند: چرا می‌خندید؟! و اینطور نیست که به هرکسی هدیه‌ای دادید حتماً او در عوض به شما هدیه بدهد؛ زیرا بعضی چنین‌اند که وقتی شما به آن‌ها هدیه می‌دهید شما را در مجالس غیبت نموده به حماقت و اسراف متهم می‌کنند.

بازهم اینطور نیست که هرگاه شما با هرکسی در سخن‌گفتن واکنش نشان دهید یا در مورد چیزی از او تعریف کنید و در سخنان‌تان نرمی و لطف نشان دهید، حتماً او نیز با شما اینگونه رفتار کند؛ زیرا خداوند اخلاق را تقسیم کرده است و روش ربانی عبارت است از:

(وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ )[فصلت: 34].

«و نیکی و بدی باهم یکسان نیستند پس با شیوه‌ای که بهتر باشد جواب بده آنگاه می‌بینی کسی را که بین تو و او عداوت و دشمنی وجود دارد، گویا دوست صمیمی شده است».

برخی مردم اصلاً راه حلّی با آن‌ها وجود نداشته و هرگز قابل اصلاح نیستند. مگر این که با آن‌ها مقابله به مثل شود. لذا شما با چنین افراد صبر پیشه کنید یا از آن‌ها جدا شوید.

حکایت شده است که اشعب با یکی از تجار به مسافرت رفت و این مرد تمام کارها را از قبیل: خدمتگزاری، پایین‌آوردن بارها و آب‌دادن حیوانات را خود شخصاً انجام می‌داد و در نهایت خسته و رنجور می‌گشت. در مسیر برگشت‌شان جایی برای صرف نهار توقف نمودند. از این رو شتران خویش را خوابانیدند.

اشعب بر روی زمین دراز کشید و دوستش فرشی گسترانید و بارها را پایین آورد و آنگهی رو به اشعب نمود و گفت: برخیز و هیزم جمع‌آوری کن و من گوشت‌ها را تکه تکه می‌کنم. اشعب گفت: به خدا من از سوارشدن زیاد بر سواری به شدت خسته‌ام. آن مرد بلند شد و هیزم جمع‌آوری نمود و باز گفت: اشعب بلند شو و آتش را بیفروز. باز اشعب گفت: اگر من نزدیک آتش بروم، دود نفس‌تنگم می‌کند.

باز آن مرد خودش آتش را روشن کرد و سپس گفت: اشعب بلند شو و با من کمک کن تا گوشت‌ها را تکه تکه کنیم. اشعب گفت: می‌ترسم کارد دستم را ببرد. باز آن مرد خودش گوشت‌ها را تکه تکه نمود. سپس گفت: اشعب! بلند شو گوشت‌ها را در دیگ بگذار و غذا بپز. اشعب گفت: نگاه‌کردن غذا تا وقتی که بپزد مرا خسته می‌کند.

باز آن مرد خودش پخت و پز و دمیدن آتش را به عهده گرفت، تا این که غذا آماده شد در حالی که بسیار خسته بود. بر زمین دراز کشید و گفت: اشعب! بلند شو و سفره را پهن کن و غذاها را در سینی بگذار. باز اشعب گفت: بدنم سنگین است و من حوصله ندارم. آنگاه آن مرد بلند شد و غذا را بر سفره گذاشت و گفت: اشعب! بیا غذا بخور. اشعب گفت: به خدا قسم! از این همه عذرخواهی خجالت می‌کشم این بار از فرمانت اطاعت می‌کنم، لذا بلند شد و شروع به غذاخوردن نمود.

از این جهت شما با افرادی مانند اشعب برخورد می‌کنید. پس غمگین نباشید و مانند کوه استوار باشید.

معلم اول (صلي الله عليه وسلم) با مردم با عقلش تعامل می‌کرد نه با عاطفه‌اش، اشتباهات مردم را تحمل می‌کرد و با آنان نرمی نشان می‌داد.

به این تعاملش بنگرید در حالی که در مجلس مبارک نشسته بود و اصحاب در پیرامونش بودند که یک اعرابی آمد و در دیه‌ی قتل از پیامبر کمک خواست. یعنی این اعرابی – خودش یا دیگری – مردی را به قتل رسانده بود و از آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) خواست تا به او کمک کند تا دیه‌ی خویش را به اولیای مقتول بپردازد.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به او چیزی کمک نمود و سپس با نرمی به او گفت: آیا بر تو احسان نمودم؟ اعرابی گفت: خیر تو هیچ احسان و کار خوبی انجام ندادی. برخی از اصحاب به خشم آمدند و خواستند علیه او برخیزند. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به آنان اشاره نمود که از او دست بردارند. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) برخاست و به منزلش رفت و اعرابی را صدا زد و به خانه‌اش برد و سپس به او گفت: تو نزد ما آمدی و چیزی از ما خواستی و ما به تو دادیم و باز تو به ما چنان گفتی.

سپس رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) مقداری مال که در خانه‌اش یافت به او داد و باز گفت: آیا بر تو احسان نمودم؟ اعرابی گفت: بله خدا به اهل و قبیله‌ات جزای خیر عنایت کند. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) از این اعلام رضایت او تعجب کرد، اما نگران آن بود که در دل اصحابش بغض و کینه‌ای نسبت به او باشد و کسی او را در بازار یا راه ببیند و نسبت به وی حسدورزی کند. لذا خواست این کینه را از دل‌هایشان بزداید، لذا به اعرابی گفت: تو نزد ما آمدی و ما به تو چیزی کمک نمودیم و تو آنچه خواستی گفتی و این در دل اصحاب من نسبت به تو بغض و تنفر به وجود آورده است. لذا وقتی نزد آن‌ها آمدی آنچه را که حال به من گفتی به آن‌ها بگو، تا این تنفر و کینه از سینه‌ی آن‌ها زدوده شود. لذا وقتی اعرابی آمد، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) گفت: این دوست شما نزد ما آمد و کمک خواست و ما به او دادیم و او آنچه خواست به ما گفت: و باز ما او را دعوت نمودیم و دوباره او را مساعدت کردیم.

پس گمان می‌رود که راضی شده است. سپس او رو به اعرابی کرد و گفت: آیا چنین نیست؟ اعرابی گفت: بله خدا به اهل و قوم تو جزای خیر عنایت بفرماید، وقتی اعرابی خواست به خانه‌اش بازگردد، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) خواست به اصحابش در مورد کسب دل‌های مردم درسی بدهد، لذا به آنان گفت: همانا مثال من و این اعرابی مثال مردی است که شتری دارد که با او سرکشی می‌کند و مردم آن را دنبال کرده‌اند تا او را نگه دارند و شتر از ترس آن‌ها فرار می‌کند و مردم جز فراری‌دادن او کاری نمی‌کنند. لذا صاحب شتر می‌گوید: بگذارید من خودم شترم را بگیرم؛ زیرا من نسبت به او مهربان‌تر و داناترم. لذا صاحب شتر به سوی شترش رفته و مقداری علف پس مانده از زمین برداشته و آن را صدا زد تا این که شتر آمد و صدای صاحبش را اجابت گفت و آن مرد پالانش را محکم بست و بر آن سوار شد و اگر من در مقابل آنچه گفت، از شما اطاعت می‌کردم، در دوزخ داخل می‌شد. یعنی اگر شما او را طرد می‌کردید شاید از دین مرتد می‌شد و در دوزخ داخل می‌شد([1]).

مهربانی در هیچ چیزی نمی‌شود، مگر این که آراسته‌اش می‌گرداند و از هیچ چیزی دور نمی‌شود مگر این که معیوبش می‌کند: (وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ).

روایت شده است که وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) مکه را فتح نمود و شروع به طواف خانه کعبه کرد. فضاله بن عمیر آمد، کسی که نسبت به اسلام تظاهر می‌کرد. لذا به دنبال پیامبر شروع به طواف نمود و در انتظار فرصتی بود تا آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) غافل شود و او را به قتل برساند!

وقتی نزدیک پیامبر (صلي الله عليه وسلم) شد. پیامبر (صلي الله عليه وسلم) متوجه او شد. لذا رو به او کرد و گفت: فضاله! گفت: بله یا رسول الله! فضاله‌ام! آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) به او گفت: دلت به تو چه می‌گوید: فضاله گفت: هیچی. من فقط ذکر خدا را می‌کردم! آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) خندید و سپس گفت: استغفر الله. فضاله گفت: باز رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) دستش را بر سینه‌ام گذاشت و قلبم آرام گرفت. به خدا قسم! هنوز رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) دستش را از سینه‌ام برنداشته بود که گویا خداوند مخلوقی محبوب‌تر از او در نزد من نیافریده است، آنگاه به خانه‌اش رفت. در مسیر راه از کنار زنی گذشت که فضاله با او می‌نشست. چون آن زن او را دید گفت: بیا باهم صحبت کنیم. فضاله گفت: خیر و سپس این اشعار را سرود:

قالت هلم إلى الحديث فقلت لا
لو ما رأيت محمداً وقبيله
لرأيت دين الضحى بينا

 

يأبى عليك الله و الإسلام
بالفتح يوم تكسـر الأصنام
والشرك يغشى وجهه الإظلام

یعنی: «آن زن گفت: بیا باهم صحبت کنیم من گفتم: خیر خدا و اسلام سخن‌گفتن با تو را انکار می‌کند».

«اگر من محمد و اصحابش را در روز فتح مکه آنگاه که بت‌ها را شکستند نمی‌دیدم».

«قطعاً دیدم که دین خدا آشکار گشته و تاریکی چهره‌ی شرک را فرا گرفته است».

بعد از این فضاله از مسلمانان صالح قرار گرفت و اینگونه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) با عفو و گذشت، مالک دل‌های مردم می‌شد و در روند تأثیرگذاری بر آنان و کشاندن آن‌ها به سوی خیر، آزار و شکنجه‌ها را تحمل می‌نمود.

ابوطالب بسیاری از شکنجه‌های قریش را از آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) دفع می‌کرد. وقتی ابوطالب وفات نمود، قریش در مکه عرصه را بر رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به شدت تنگ نمودند و چنان مورد شکنجه مشرکین قریش قرار گرفت که در حیات ابوطالب چنین شکنجه‌هایی ندیده بود. لذا رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در اندیشه‌ی مکانی قرار گرفت که به آنجا پناه ببرد و به طائف رفت و از قبیله «ثقیف» کمک و یاری خواست.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به طائف رفت و با سه نفر از سرداران و اشراف ثقیف که سه برادر به نام‌های عبدیا لیل بن عمرو، مسعود و حبیب بودند، ملاقات کرد و آن‌ها را به سوی الله دعوت کرد، با آنان در این مورد صحبت نمود که آمده تا برای دین اسلام او را یاری کنند و برای یاری او در برابر قومش به پا خیزند. اما پاسخ آن‌ها بسیار زشت و نابخردانه بود.

یکی از آن‌ها گفت: اگر خداوند تو را فرستاده باشد من غلاف کعبه را پاره می‌کنم! دومی گفت: آیا خداوند کسی غیر از تو نیافت تا او را به پیامبری مبعوث گرداند؟! و اما سومی با تصنع به دنبال عبارتی می‌گشت که به او پاسخ دهد و می‌کوشید تا جملات و پاسخش صحیح‌تر و بلیغ‌تر از آن دو باشد. لذا گفت: به خدا قسم! من به تو هرگز جواب نمی‌دهم، زیرا اگر چنانکه می‌گویی پیامبر خدا هستی پس خطر تو بزرگتر از آن است که من به تو پاسخ دهم و اگر تو بر خدا دروغ می‌گویی پس تو شایسته‌ی آن نیستی که من با تو سخن بگویم.

آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در حالی که از خیر ثقیف نومید شده بود از نزد آن‌ها برخاست و بیم آن داشت که مبادا قریش از عدم استقبال و عدم قبول اسلام آن‌ها باخبر گردند و آزار و شکنجه‌ی بیشتری نسبت به او اعمال کنند. قبیله ثقیف نه این که دعوتش را لبیک گفتند؛ بلکه ناجوانمردانه بردگان خویش را تحریک کردند و آن‌ها به دنبال رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به راه افتادند و ناسزایش می‌گفتند و داد و فریاد می‌کردند.

نابخردان ثقیف از دو طرف صف بسته بودند که پیامبر (صلي الله عليه وسلم) به سرعت از میان آن‌ها می‌گذشت و هر گامی که برمی‌داشت آن‌ها سنگی نثارش می‌کردند و رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) کوشش می‌کرد به سرعت گام بردارد تا خودش را از پرتاب سنگ‌های آنان نجات دهد. در حالی که از پاهای مبارکش خون جاری بود و سنش بالا بود و از سن چهل سالگی گذشته بود، به سرعت از آن‌ها دور شد و رفت و رفت تا این که در یک جای امنی در زیر سایه‌ی نخلی نشست تا مقداری استراحت کند و در عین حال فکر می‌کرد که چگونه قریش از او استقبال خواهند کرد و چگونه وارد مکه شود. آنگاه چشم‌هایش را به آسمان بلند کرد و گفت:

«اللَّهُمَّ إلَيْكَ أَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتِي، وَقِلَّةَ حِيلَتِي، وَهَوَانِي عَلَى النَّاسِ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِينَ، وَأَنْتَ رَبِّي، إلَى مَنْ تَكِلُني؟ إلَى بَعِيدٍ يتجَهَّمني؟ أَمْ إلَى عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ أَمْرِي؟ إنْ لَمْ يَكُنْ بِكَ عليَّ غَضَبٌ فَلَا أُبَالِي، وَلَكِنَّ عَافِيَتَكَ هِيَ أَوْسَعُ لِي، أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الظلماتُ، وَصَلُحَ عَلَيْهِ أمرُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ مِنْ أَنْ تُنزل بِي غَضَبَكَ، أَوْ يَحِلَّ عليَّ سُخْطُك، لَكَ العُتْبَى حَتَّى ترضَى، وَلَا حولَ وَلَا قوةَ إلَّا بَكَ».

«پروردگارا! از ضعف نیرو و بی‌چارگی و بی‌ارج‌شدن در میان مردم به تو شکوه می‌کنم. ای مهربان‌ترین مهربانان! تویی پروردگار مستضعفان و تویی پروردگار من – مرا به که وا می‌گذاری؟ به بیگانه‌ای که بر من چهره درهم کشد یا به دشمنی که تو خود، او را بر کار من قدرت و توان بخشیده‌ای؟ [پروردگارا!] اگر تو بر من خشمگین نیستی، باکی ندارم اما عافیتی [که تو عطا فرمایی] برایم از هر چیز فراگیرتر است. از آن که خشم تو بر من فرودآید یا نابخشودنی‌ات بر من لازم آید به نور ذات تو که تاریکی‌ها بدان نورانی گردند و کار دنیا و آخرت بدان راست آید، پناه می‌جویم، از تو [به حدی] پوزش می‌خواهم تا آنگاه که خشنود گردی که جز از سوی تو تاب و توانی نیست».

آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) در همین حال بود که ناگهان ابری سایه‌اش کرد که جبرئیل در آن حضور داشت، ندایش کرد: یا محمد! خداوند سخن قوم و آنچه به تو پاسخ گفتند را شنید و فرشته‌ی کوه‌ها را به سویت فرستاده است تا به هر آنچه خواستی فرمانش دهی. پیش از آن که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) لب به سخن گشاید فرشته‌ی کوه‌ها ندایش کرد: السلام علیک یا رسول الله.

ای محمد! خداوند سخن قومت را با تو شنید و من فرشته‌ی کوه‌ها هستم. پروردگارت مرا به سوی تو فرستاده است تا به آنچه خواسته باشی فرمانم دهی. سپس قبل از آن که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) سخن بگوید یا امری اختیار نماید فرشته‌ی کوه‌ها پیشنهاداتی تقدیم نموده و می‌گفت: اگر بخواهی دو کوه را که از کوه‌های بزرگ مکه بودند – با همدیگر بچسبانم و همواره فرشته‌ی کوه‌ها در انتظار دستور بود که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) پا به گردن خواسته‌ی نفس و شهوت و انتقام گذاشت و گفت: نسبت به آن‌ها صبر و حوصله به خرج می‌دهم شاید از نسل آن‌ها کسی را خداوند بیرون بیاورد که خدا را بپرستد و چیزی با او شریک نگرداند.

پهلوان باش...

وإن الذي بيني وبين بني أبي
فإن أكلوا لحمي وفرت لحومهم
وليسوا  إلی نصـري سراعا وإن هم
ولا أحمل الحقد القديم عليهم

 

وبين بني عمي لمختلف جدا
وإن هدموا مجدي بنيت لهم مجدا
دعوني إلى نصر أتيتهم شداً
وليس رئيس القوم من يحمل الحقد

یعنی: «همانا آنچه میان من و برادران و عموزادگانم وجود دارد بسیار متفاوت است»

«اگر آن‌ها گوشت مرا بخورند من گوشت‌هایشان را فربه می‌کنم و اگر مجد و عظمت مرا ویران نمایند من کاخ شکوه و عظمت آن‌ها را بنا خواهم کرد»

«آن‌ها به یاری من نمی‌شتابند، ولی اگر مرا به یاری خویش فرا خوانند به سرعت خواهم آمد»

«من کینه‌ی دیرینه را با خود حمل نمی‌کنم و سردار قوم با خودش بغض و کینه را حمل نخواهد کرد».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 62
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تأثیر تلفن همراه در زندگی معنوی ما انسانها
نویسنده : Admin

استفاده از موبایل و برنامه های مسنجری آن، جزو ابزار زندگی ما شده تا جایی که یک‌چهارم مردم، زندگی بدون تلفن‌همراه را غیرممکن می‌دانند.

بدون شک این تکنلوژی نعمتی از نعمتهای خداوند بر بندگان است که باید در راستای بهتر زیستن و بهتر عبادت کردن استفاده گردد.

(وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا) (النحل: 18)

خداوند عزوجل با این نعمتش بندگان  خویش را مورد آزمایش و امتحان قرار می دهد

 آیا شکر گزار نعمت می شوند و آن را در راه صحیح به کار می برند ؟

یا اینکه کفران نعمت می کنند و آن را در راه معصیت و فساد به کار می گیرند؟

امروزه تلفن همراه و برنامه های آن پیشرفت چشمگیری یافته، این تکنلوژی سبب غروب ایمان از افق زندگی بسیار از انسان ها شده و در مقابل برای بعضی از انسان ها  سبب طلوع ایمان و دگرگونی کامل در زندگی آنها گشته است اما افراد گروه دوم به نسبت گروه نخست اندک و ناچیز هستند.

تکنلوژی بدون ایمان و تقوا

شعار دموکراسی و آزادی بدون هیچ قید و بند، بسیاری از جوانان را به سمت استفاده نادرست از این نعمت خداوندی سوق داده است، تکنلوزی بدون ایمان و تقوا، هیچ حد و مرزی را نمی شناسد، خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نادرست، و در یک کلام هر چی به کامش شیرین آید انتشار می دهد، نه تنها به خود ضرر می رساند و بلکه اجتماع جهانی را نیز به فساد و تباهی می کشاند.

امروزه ابزاری مانند واتس آپ، وی چت، و مسنجرهای گوناگون که در تلفن همراه شما وجود دارد نه تنها بر زندگی شخصی شما تاثیر گذار است بلکه دوستان و نزدیکان شما نیز تحت الشعاع آن قرار می گیرند اگر فیلم یا عکس خیر اخلاقی را بوسیله آن انتشار دهید نه نتها گناه خویشتن، بلکه گناه به تباهی کشاندن دیگران را نیز به بر دوش تو باقی خواهد ماند، قرآن کریم این افراد را اینگونه به تصویر می کشاند: (وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَعَ أَثْقَالِهِمْ) (عنکبوت: 13) یعنی این افراد گناهان خود و گناهان دیگرانی که تحت تاثیر او گمراه شدند به دوش می کشند... و چه بد سعادتی نصیب این افراد شده است!!

امروزه بسیاری از جوانان فريفته ي حلاوت تماس هاي تلفني نامشروع می شوند و عزت و افتخار  خود را این اوقات می نمایند، تا جایی که بُعد اخلاقی آنها شدیدا تحت تاثیر این روابط نامشروع قرار گرفته و برای بر آوردن خواسته های نفسانی خویش همه قواعد شرعی را زیر پا می گذارنند.

همه اینها از تبعات منفی تلفن همراه و مسنجرها در زندگی فردی بدون تقوا و ترس از خداوند است

تکنلوزی همراه با ایمان و تقوا

اگر استفاده از تلفن همراه و برنامه های همراه آن مانند واتس آپ، فیس بوک ، وی چت و غیره همراه با تقوا و ایمان باشد فوائد آن بی حد و حصر خواهد بود، نه تنها زندگی معنوی شما را تقویت می کند بلکه دیگران نیز از ثمره ی آن بی نصیب نخواهند ماند.

 با این وسیله کوچک می توانی سخنان خدا و رسول را انتشار دهی، مطالب مفید و علمی را با کمترین هزینه به دوستان و نزدیکان خود برسانی، منکرات جامعه را به آنها گوشزد کنی.

با یک تلفن همراه می توانید یک قرآن کامل همراه با صدای قاری مورد علاقه در موبایل خود داشته باشید، تا هر وقت ارده ای خواندن کلام خداوند را داشته باشی بدینگونه راحت بتوانی استفاده کنی.

با این تکنلوژی می توانی احوال دوستان و خویشاوندان را جویا شوید و صله ی رحم که توصیه خدا و رسول است استحکام بیشتری بخشید.

منبع:   سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

================

 

لینک ثابت
بازدید : 69
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

اخلاق نبوي در جلب محبت
نویسنده : Admin

وقتي رسول گرامی اسلام - صلى الله عليه وسلم - مي خواست از حديبيه به مدينه بازگردد دخترک حمزه - رضي الله عنه - به دنبال آنحضرت - صلى الله عليه وسلم - افتاد. حمزه در غزوه احد شهيد شد و دخترش تنها در مکه يتيم باقي ماند.

دخترک، رسول الله - صلى الله عليه وسلم - را صدا مي زد و مي گفت: عموجان عموجان! و حضرت علي - رضي الله عنه - با همسر گرامي اش فاطمه دختر پيامبر نيز در کنار وي حرکت مي کرد. از اين رو علي آن را برداشت و به فاطمه داد و گفت: دختر عمويت را بردار و فاطمه آن را برداشت.

وقتي زيد او را ديد يادش آمد که وقتي به مدينه هجرت نمودند پيامبر - صلى الله عليه وسلم - بين او و حمزه عقد اخوت و برادري بسته است. لذا زيد آمد و گفت: اين دختر، برادرزاده من است و من بيشتر به او سزاوارترم.

باز جعفر آمد و گفت: اين دختر عموي من است و خاله اش همسر من است - يعني «اسماء» دختر «عميس» همسر وي بود - و من به وي سزاوارترم.

علي گفت: من او را برداشته ام و او دختر عموي من است.

چون آنحضرت اختلاف آن ها را مشاهده نمود براي خاله اش حکم نمود و او را به جعفر داد تا از وي کفالت نمايد و فرمود: «خاله به منزله مادر است».

باز بيم آن داشت تا مبادا علي و زيد، به خاطر اين که دخترک را از آن ها گرفته است ناراحت نباشند.

از اين رو براي تسلي علي گفت: «تو از من هستي و من از تو ام».

و به زيد گفت:

«تو برادر و مولاي ما هستي».

و باز رو به جعفر کرد و گفت: «تو به شکل و اخلاق من شباهت داري».

پس ببين چه قدر در شستشويي دل ها و جلب محبت آنان ماهر و حکيم بود.

دل همه را به دست آورد و قلب هيچ کس را نشکاند.

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 57
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

زن در نــــــگاه هـــــمسری مـهــــربان
نویسنده : Admin

مي گوید:

به رختخواب رفتم،،، قبل از اینکه بخوابم نگاهی به همسرم انداختم... با آرامش تمام به خواب رفته بود ... وبا خود گفتم: مسکین،...چقدر زن ها مظلوم هستن، بعد از اینکه سال ها با پدر و مادر و خانواده اش زندگی کرده، حالا در کنار مرد غریبی قرار گرفته،،، خانه ی والدین را ترک گفته، و خودش را در پناه مردی قرار داده، تا او را به معروف امر کند و از منکر باز دارد، و او نیز برای خشنودی الله آمده تا به این مرد خدمت کند....

آری ... همه اینها به دستور دین است ... پاک و منزه است خدایی که چنین دین مقدسی برای ما قرار داده...

هدف از این مقدمه سوالاتی است که وجدان هر مردی باید از خودش بپرسد!!!

* چگونه بعضی از مردان، همسران خود را با بی رحمی کتک می زنند در حالی که همسرش خانۀ پدری را رها کرده ... و خود را در پناه وی قرار داده؟

* چگونه بعضی از مردان، خانه را برای همسران خویش بسان زندانی قرار داده اند ... نه با او به تفریح می رود ... و نه هم صحبت اش می شود؟

* چگونه بعضی از مردان، از مسئولیت شرعی خویش شانه خالی می کنند و نسبت به خانه و فرزندان بی توجه هستند؟

* چگونه بعضی از مردان، برای کانون گرم خانواده هیچ ارزشی قائل نیستن ... هر وقت بخواهند دیر می کنند ... وهر وقت بخواهند به مسافرت می روند و خانه را ترک می گویند؟

* چگونه بعضی از مردان، اهتمام به دوست و رفیق شان بیشتر است تا همسرانشان ... برای آنها بیشتر وقت می گذارن تا خانواده شان؟

* چگونه بعضی از مردان، از سوزش قلب همسرانشان بی خبرن ... از اشک های که آن را خشکاندن ... از ناله های پنهانی که آن را نگه داشتن و از درد هايي كه همدردي براي آن نيافتن؟

چه زیباست فرمودۀ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم: «اسْتوْصُوا بِالنِّساءِ خيْراً» شما را به نيكوكارى و خوش رفتارى با زنان سفارش مى نمايم.

لینک ثابت
بازدید : 196
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

زندگی دنیا از گهواره تا گور
نویسنده : Admin

تصور کن روزی که به این دنیا قدم می زاری ... تو گریه می کنی ... ولی همه با آمدن تو شاد و خوشحال هستن و به پدر و مادرت تبریک می گویند ... در این روزها از دنیای جدیدت چیزی نمی فهمی فقط با گریه خواسته های خود را به مادرت می فهمانی..

هنگامی که به سن هفت سالگی می رسی عقربه های ساعت عمر ات شروع به حرکت می کند ... زندگی برای تو مفهوم جدیدی پیدا میکنه ... اولین روز مدرسه با شوق و شادی شروع می کنی ... و شاید یک شب به خاطر آن بیدار ماندی ... با شروع دوران مدرسه و تحصیل هر روز بر مشغلت و کارهای تو افزوده میشه ... در این فکری که این روزها را با موفقیت سپری کنی ... و درس و دانشگاه را سپری کنی تا وارد دنیای جدید شوی ... دنیایی پر از شور و شادی ... تشکیل خانواده و یافتن همسری مناسب برای خود ... هر لحظه انتظار روز عروسی را می کشی ...  این روزهای پر از شادی نیز با  تولد فرزند شیرین تر می شود ... تو و همسرت با تولد این نوزاد خوشحال می شوید و خاطرات کودکانه تان زنده می شود ..   مسئولیت دیگه چندین برابر شده ... باید نقش مهمی در تربیت فرزندان ایفا کنی ... 

روزها سپری می شود ... و فرزندان بزرگ می شوند ... عقربه های عمرت با سرعت بیشتر حرکت می کنه ... ... قدرت و توان جوانی ات کاهش می یابه ... بیماری ها از هر طرف به تو هجوم می آورن  ... و موهای سرت سفید میشه ... وکمرت خم شده ... و قدم ها بر تو سنگینی میکنه... عقربه ها برای تو با سرعت بیشتر به حرکت در آمدن ... و این روزها تو را به یاد پدر و مادرت می اندازد...

در این روزها عقربه های ساعت عمر ات هر لحظه ممکنه بایستن ...  هر لحظه انتظار سفر از این دنیا را می کشی ... از این دنیا به دنیای آخرت ... بالاخره عقربه های عمرت از حرکت باز می ایستن ... و اینجا زندگی دیگه برای تو شروع میشه ... در آنجا از زندگی دنیا خبری نیست ... از خانه و خانواده خبری نیست ... فرزندی نیست و دوست و غمخواری برای تو وجود نداره ... و در آنجا فقط از کار نیک ات می پرسند..

آیا نماز خواندی؟

آیا روزه گرفتی؟

آیا زکات دادی؟

آیا حج ادا کردی؟

آیا صدقه دادی؟

و آیا ........ وآیا............ و آیا .....؟؟؟

آن وقت خواهی دانست همه ثانیه های عمرت بسیار ارزشمند بوده ...و در برابر همه آنها باید پاسخگوی پروردگارت باشی

آری ... اینگونه زندگی دنیا برای انسان ها سپری میشه ... بسیار کوتاه و زودگذر ...

 پس بیاییم از فرصت های باقی مانده برای خوشنودی پروردگارمان استفاده کنیم ...

بیاییم با طاعت پروردگار به زندگی مان روشنایی بخشیم ...

لینک ثابت
بازدید : 59
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

آیا مقاربت از پشت زن باعث باطل شدن نکاح می شود؟
نویسنده : Admin

ميخواستم بدونم آيا در مذهب شافعي آميزش از عقب با همسر در صورت رضايت هر دو طرف، واقعاً باعث باطل شدن عقد ميشود، يا به خاطر زشتي و كراهت شديد اين كار، چنين حرفي را زده اند و در جواب آن زياده روي كرده اند؟! چون هر چي تحقيق كردم، به چنيني موردي برنخوردم!

 

الحمدلله،

 

در مورد آميزش زن از پشت به محل مدفوع، احاديثى وارد شده است كه شناعت اين كار را بيان ميكند، در حديث صحيح از پيامبر صلى الله عليه و سلم روايت شده است كه: " ملعون من أتى امرأة في دبرها " (روايت إمام أحمد 2/479)، يعنى: "كسيكه از پشت (محل مدفوع) با زنش آميزش كند ملعون است" و در حديثى ديگر فرموده است: "هر كسى كه هنگام حيض (عادت ماهانه) با زنش آميزش كند و يا از پشت (محل مدفوع) با زنش آميزش كند و يا نزد كاهن بيايد، بر آنجه كه بر پيامبر نازل شده است كفر ورزيده است" (روايت ترمذي رقم 1/243)

 

ولى اگر كسى اين كار را با زنش انجام دهد عقد ازدواج فاسد نميشود و با اين كار زن مطلقه نميشود، زيرا هيچ دليل شرعى بر باطل شدن عقد ادواج در صورت نزديكى از پشت زن وجود ندارد، ولى علماء گفته اند كه اگر شوهرى چنين عمل زشتى را انجام ميدهد زنش ميتواند طلاق بگيرد زيرا شوهرش فاسق هست و مرتكب گناه كبيره ميشود.

 

بنابراين هر چند اين عمل از گناهان كبيره هست، ولى ربطى به طلاق ندارد و نيازى به عقد جديد ازدواج هم نيست، و اينكه آيا امام شافعى گفته است سبب بطلان عقد ازدواج ميشود يا نه، از آن اطلاعى نداريم.

 

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

لینک ثابت
بازدید : 470
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 11

امام ابو حنيفه رح
نویسنده : Admin

333334131از صاحب‌ این قلم انتظار می‌‌رفت دربارة عرفان، زهد و پارسایی، ورع و تقوا و خشوع و تواضع «امام اهلِ جهان و مقتدای خلقان،‌ شرف فقها و عزّ علما، ابوحنیفه نعمان بن ثابت الخزّاز، رضی‌الله‌عنه»(هجویری، کشف‌المحجوب: ۱۴۲)‌، سخن بگویم؛ چراکه او تنها شهسوار بی‌رقیب عرصة فقه و فقاهت بود، بلکه به گواهی بزرگان اهل معرفت در اصول طریقت نیز شأنی بلند داشت؛ امّا نظر به اهمیت جایگاه فقاهت و تأثیری که او در تمدن اسلامی داشت، روا دیدم که دربارة امام ابوحنیفه و جهان معاصر سخن بگویم.

در این‌ باره، پرسش بنیادی این است که چه رابطه‌ای می‌توان بین نظرگاه‌های فقهی امام ابوحنیفه و واقعیت این عصر یافت. فقیهان امروزه در مقام تطبیق شریعت با چالش‌های بسیاری روبه‌رو هستند که بدون درک واقعیت‌های زمانه و تحوّلات پرشتاب عصر حاضر و پیدایی دانش‌های نوینی که پرسش‌های بسیار اساسی طرح کرده‌اند، نمی‌توان پاسخ‌هایی متین را چشم داشت و به این پاسخ‌ها نخواهیم رسید مگر آن‌که ضمن درک این واقعیت‌ها، از گذشته و سنّت اسلامی نیز آگاهی کامل و فراگیر به‌دست آوریم. متأسفانه بخش عظیمی از استعدادهای مشرق زمین یا غرقه در گذشته‌اند و یا این‌که خود را به امواج پرتلاطم تحوّلات عصر حاضر سپرده و گذشته را کاملاً فراموش کرده‌اند. و از نگاه و نظر صاحب این قلم، که نگرشی سنّت‌گرایانه دارد، جامعة اسلامی نمی‌تواند به تأثیر از برخی جنبه‌های عقلانیت جدید، گذشته خود را فراموش کند و حق هم ندارد چنین بخواهد. فراموش نباید کرد که هیچ تمدنی را بر شالود‌ه‌ای نااستوار بنا نساخته‌اند و هر بنای بی‌پایه، به اندک لرزشی دستخوش نابودی شده است.

 


ادامه مطلب
بازدید : 56
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

نگاهی به زندگانی شیخ‌ التفسیر مولانا حسین‌علی رحمه الله
نویسنده : Admin
sheikh-tafsirاشاره: تلاش و مجاهدت برای ترویج معرفت صحیح قرآنی و بیان دقایق کلام باری تعالی و تشریح اصل توحید و تبیین پیام اصلی دعوت انبیا و مقابله با هر گونه بدعت و انحراف از عقیده‌ی صحیح اسلامی، رسالت عظیمی است که مسئولیت آن بر عهده‌ی عالمان دین و خادمان قرآن و سنّت در هر عصر و زمان است. تاریخ امت اسلامی گواه است که همواره این مهم، وجهه‌ی همت عالمان مخلص و ربّانی و مصلحان و مجدّدان بیدارگر بوده است. یکی از شخصیت‌هایی که در دوره‌ی اخیر در شبه‌ قاره‌ی هند و به‌ ویژه در کشور پاکستان، با مطالعات قرآنی عمیق و ارائه‌ی درس تفسیر منحصر به‌ فردی در قالب دوره‌های فشرده و منظم، منشأ خدمات قرآنی بسیاری گردید و پس از ایشان، شاگردان بدون‌ واسطه و با واسطهی ایشان در این مسیر کوشش‌های بسیار کردند، شیخ‌ التفسیر مولانا حسین‌علی الوانی رحمه‌ الله است.

از آن‌جا که مدت‌هاست شاهد برگزاری دوره‌های ترجمه و تفسیر قرآن و نشر معارف آن با الگو گرفتن از شیوه‌ی مذکور در برخی شهرهای کشورمان هستیم، در این نوشتار قصد داریم به‌ اختصار به معرفی شخصیت، اندیشه‌ها و خدمات مولانا حسین‌علی، و روش ایشان در نشر و بیان معارف قرآنی بپردازیم.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 82
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

اصول دهگانه معرفت خداوند
نویسنده : Admin

 اصل اول در ذات خداوند:
 ذاتی است یگانه، ‌شریكی ندارد،‌ یكتایی است بی‏مانند، همه به او نیامندند، ‌كسی نیست كه با او ضدیت كند، یگانه است و بی‏همتا، ‌قدیمی است كه اول ندارد، ‌ازلی است و آغاز ندارد، همیشه است و پایان ندارد، ‌ابدی است و نهایتی برایش نیست، ‌به ذات خویش قائم است و هیچ گونه انقطاعی ندارد، ‌و گسستگی در او نیست،‌ همیشه دارای جلال و عظمت بوده و هست و خواهد بود، ‌مرور زمان، ‌و گذشت روزگار او را نابود نخواهد كرد، ‌او اول و آخر و ظاهر و باطن به هر چیزی داناست.


اصل دوم در پاكیزگی و مبرّا بودن خداوند
خدا نه جسم است،‌ نه دارای صورت،‌ نه جوهر است، و نه دارای حد و مقدار، ‌با اجسام كه قابل اندازه گیری و تجزیه هستند ‌همانندی ندارد، ‌جوهر نیست و جوهرها در او حلول نمی‏ كنند، ‌عرض نیست و عرض‏ها بر وی وارد نمی‏گردند، ‌او مانند هیچ موجودی نیست، ‌«و هیچ موجودی همانند او نیست». و چیزی به او نمی‏ماند و او مانند چیزی نیست، ‌و به قرار و اندازه محدود نیست، نه مكانها شامل اویند و نه جهات او را احاطه كرده‏اند،‌ و نه آسمانها او را فرا گرفته‏اند،‌ بر عرش جایگیر است، ‌آنطور كه خودش گفته «الرحمن علی العرش استوی» و به آن معنی كه خودش اراده كرده است، ‌جایگیر شدنش از قرار گرفتن، ‌و تماس حاصل كردن،‌ و در مكان بودن،‌ و دگرگون شدن،‌ و جا به جا گردیدن،‌ مبرّا است، عرش او را حمل نكرده است، ‌بلكه عرش و فرشتگان كه آن را حمل كرده‏اند، ‌همه را لطف قدرت او برداشته است و در قبضه اقتدارش مغلوب و مسخرند، ‌بر عرش و تمام كائنات، ‌از عالم بالا تا اعماق زمین، ‌تفوّق دارد، ‌تفوق او بر جهان طوری نیست كه به عرش و آسمان نزدیكش كند، ‌بلكه مقام و درجاتش،‌ همچنان كه از زمین بالاتر است از عرش نیز رفیع‏تر و والاتر است؛ و با این حال به هر موجودی نزدیك است و «به بندگان از  رگ گردن نزدیكتر است»، «به هر چیزی شاهد و آگاه است».
همچنان كه ذاتش با هیچ ذاتی همانند نیست‌، نزدیك بودنش با نزدیكی اجسام همانندی ندارد، ‌ذاتش در چیزی حلول نمی‏كند، ‌همانطور كه حلول اشیا‌ در ذات او محال است،‌ بالاتر از آن است كه مكان او را در بر گیرد، ‌و منزّه است از اینكه به زمان محدود باشد،‌ بلكه قبل از آفرینش زمان و مكان موجود بوده است‌، او اكنون همان طور است كه در ازل بوده است،‌ با اوصافی كه دارد ‌از آفریدگان جدا است،‌ در ذاتش چیزی غیر از او نیست، ‌و ذاتش در چیز دیگر وجود ندارد، ‌مبرّا از تغییر و انتقال است،‌ وحوداث در او وارد، ‌و عوارض،‌ بر ذاتش جاری نمی‏شوند،‌ بلكه همیشه در اوصاف جلالش، ‌منزه از زوال، و در صفات كمال، ‌بی‏نیاز از افزایش كمال است،‌ عقل‏های خردمندان ‌به وجودش علم و ایمان دارد، ‌او از روی لطف و مرحمت و تكمیل نعمت، ‌خود را در معرض دید نیكوكاران و فرمانبردارن قرار می‏دهد، ‌و در بهشت به این نعمت عظمی نائل می‏سازد.

اصل سوم در قدرت خداوندی
خداوند زنده و توانا و دارای تسلط و غلبه است، ‌قصور و ناتوانی به او راهی ندارد،‌ «لاتأخذه سنة‌ و لانوم» پینكی و خواب او را نمی‏گیرد. نابودی و مرگ بر او عارض نمی‏شود، ‌بر عالم ملك و ملكوت قدرت دارد، بزرگی و عزت و تسلط و سلطنت و فرمانروایی بر عالم جسمانی و عالم روحانی از آنِ اوست، ‌آسمان‏ها مانند طوماری پیچیده در دست قدرت اوست،‌ و تمام آفریدگان در زیر فرمان اویند، ‌در خلق و اختراع كائنات شریك ندارد، ‌و در آفرینش و ابداع موجودات كسی او را یاری نكرده است؛ آفریدگان، ‌و تمام اعمال ایشان آفریدۀ او، ‌و روزی‏ها و اجل‏های همه به تقدیر او است، هیچ چیزی از قبضه قدرتش خارج نیست، ‌و تمام دگر گونی‏ها، ‌و حوادث ‌به فرمان او صورت می‏پذیرند، مقدوراتش بی‏شمار، ‌ومعلوماتش بی‏نهایت است.

اصل چهارم در علم است
خدای تعالی به تمام دانستنی‏ها دانا است، ‌و علمش به تمام آنچه در اعماق زمین می‏گذرد، ‌و در بالاترین آسمان‏ها جاری می‏شود‌ احاطه دارد،‌ به اندازه وزن یك ذره ‌در زمین و آسمان از او پنهان نیست،‌ به راه رفتن و حركت مورچه سیاه ‌بر روی سنگ سخت در دل شب‏های تاریك آگاه است، ‌جنبش یك ذره در هوا از او پوشیده نیست،‌ نهال و نهان‏تر را می‏داند، ‌از آنچه در دلها می‏گذرد ‌و در ضمیرها عبور می‏كند،‌ و تمام رازهای پوشیده اطلاع دارد، علمش قدیم و ازلی است و از ازل به آن موصوف بوده است،‌ و علمی نیست كه تازگی داشته، ‌یا بعد از عدم ‌به واسطه انتقال و دگر گونی ‌در ذاتش حادث شده باشد.

اصل پنجم در اراده است
خدا دارای اراده است،‌ و تمام كائنات به خواست او به وجود آمده است و كلیه حوادث و وقایع به تدبیر او ‌جریان پیدا می‏كند، ‌هر موجودی در عالم، ‌اعم از جسمانی یا روحانی، ‌كم یا زیاد، ‌كوچك یا بزرگ،‌ خوب یا بد، سود یا زیان، ‌ایمان یا كفر، ‌شناخته یا ناشناخته، پیروزی یا شسكت،‌ كمال یا نقص،‌ طاعت یا گناه، ‌همه به فرمان و خواست و قضا و قدر او ایجاد می‏شوند، ‌هرچه او بخواهد می‏شود، ‌و آنچه او نخواهد شدنی نیست،‌ نگاه هیچ بیننده و اندیشه هیچ متفكری، از دایره مشیّت او خارج نیست،‌ اوست كه آفرینش را آغاز كرد و اوست كه بعد از عدم، حیات می‏بخشد.
هر چه بخواهد می‏شود و كسی نیست كه حكم او را رد كند، یا قضایش را عقب اندازد. بدون رحمت و لطف او هیچ كس از گناه محفوظ نمی‏ماند، ‌و تا او اراده نكند، ‌و قوت ندهد ‌هیچ كس به ادای وظیفه طاعت و بندگی موفق نمی‏شود،‌ اگر تمام انس و جن و فرشتگان و شیاطین جمع شوند ‌كه ذرّه‏ای را بجنبانند یا ذرّۀ متحركی را ساكن كنند تا خدا نخواهد، ‌از عهده آن بر نمی‏آیند. اراده خداوند، قائم به ذات او، ‌از جمله صفاتی است كه در ازل بوده‏اند. خدا در ازل اراده كرده است كه هر یك از اشیا ‌را در وقت معین به وجود آورد، ‌هر جزئی از اجزای ‌كائنات در اوقاتی كه در ازل ‌به اراده خدا معین شده‏اند،‌ ایجاد می‏گردند،‌ و هیچ گونه تقدیم یا تاخیری از وقتی كه معین شده‏اند ‌امكان ندارد،‌ علم و اراده ازلی خدا‌ به هر چه تعلق گرفته باشد، تغییر و دگرگونی نمی‏پذیرد، ‌در تدبیر امورات جهان‌، افكار متعدد پیاپی، ‌یا انتظار گذشت زمان وجود ندارد، ‌و روی همین اصل ‌اشتغال به كاری مانع از اشتغال خدا بر كارهای دیگر نیست.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 62
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

ناله می‌زد ازهجر رسول
نویسنده : Admin

roze-annabiحضرت رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم محسن انسانیت هستند. شایسته است كه تمای انسانها و بخصوص امّت آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیشتر از دیگران عشق، محبت، پیروی واطاعت منجی بشریت صلی‌الله‌علیه‌وسلم را داشته باشند.

 


كَانَ جِذْعٌ یقُومُ إِلَیهِ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا وُضِعَ لَهُ الْمِنْبَرُ سَمِعْنَا لِلْجِذْعِ مِثْلَ أَصْوَاتِ الْعِشَارِ حَتَّى نَزَلَ النَّبِی صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَوَضَعَ یدَهُ عَلَیهِ  ـــ‌ وفی روایة فوضع یده فسكن‌.
[ریاض الصالحین باب الغرر من المنثورات ۱۸۳۱].


حدیث: حضرت جابر رضی الله عنه می فرمایند: تنه درخت خرمائی بود؛ حضرت صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ  بوقت خطبه برآن تكیه می دادند وقتی كه منبری ساختند؛ از این چوب خشك صدائی مثل صدای شتر باردار بگوش می رسید حضرت صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ بر آن دست مباركشان را نهادند و تنه درخت آرام گرفت.
توضیح: دكتر محمد اقبال لاهوری رحمة الله علیه درهمین مورد می فرمایند:
من چه گویم از تولایش كه چیست؟
خشک چوبی در فراقِ اوگریست!
مولانا جلال الدین رومی رحمة الله علیه درشرح این حدیث، شعر معروفی دارند:
استن حنــّانه از هجر رســول
ناله میزد همـچو ارباب عقـول 
[مثنوی معنوی مولانا رومی دفتر اول ص ۹۴چاپ انتشارات فراروی ایران]

حضرت رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم محسن انسانیت هستند. شایسته است كه تمای انسانها و بخصوص امّت آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیشتر از دیگران عشق، محبت، پیروی واطاعت منجی بشریت صلی‌الله‌علیه‌وسلم را داشته باشند.

 منبع: پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

لینک ثابت
بازدید : 69
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

پس گرفتن هدیه
نویسنده : Admin

hedyeپیامبر گرامی اسلام در مورد شخصی که هدیه را پس می گیرد، می فرمایند: كسی كه هدیه را پس می‌گیرد مانند سگی است كه قی می‌كند (بالا می‌آورد) و دو مرتبه آن را می‌خورد.

 

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِی اللَّه عَنْهمَا قَالَ قَالَ النَّبِی صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ الْعَائِدُ فِی هِبَتِهِ كَالْكَلْبِ یقِیءُ ثُمَّ یعُودُ فِی قَیئِهِ.
[صحیح البخاری كتاب الهبة 2400، 2428، 2429، الحیل 6460، صحیح مسلم: الهبات 3048، 3049، 3050، 3051، سنن الترمذی: البیوع 1219، سنن النسائی: الهیة 3633، 3634، 3635، 3636، 3637، 3638، 3639، 3640، 3641، 3642، 3643، 3644، 3645، الرقبی: 3650، سنن ابی داود:  البیوع: 3071].

حديث: كسی كه هدیه را پس می‌گیرد مانند سگی است كه قی می‌كند (بالا می‌آورد) و دو مرتبه آن را می‌خورد.

 

اظهار خوشحالی

عَنْ مَكْحُولٍ عَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ لَا تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ لِأَخِیكَ فَیرْحَمَهُ اللَّهُ وَیبْتَلِیكَ.
حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ [سنن الترمذی كتاب صفة القیامة والرقائق والورع  2430].


حديث: بر مشكل برادرت اظهار خوشحالی مكن؛ الله تعالی بر او رحم می‌فرماید و تو را دچار آن مشكل می‌كند.

 

خواب دروغین


عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِی صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ تَحَلَّمَ بِحُلْمٍ لَمْ یرَهُ كُلِّفَ أَنْ یعْقِدَ بَینَ شَعِیرَتَینِ وَلَنْ یفْعَلَ وَمَنِ اسْتَمَعَ إِلَى حَدِیثِ قَوْمٍ وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ أَوْ یفِرُّونَ مِنْهُ صُبَّ فِی أُذُنِهِ الْآنُكُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَمَنْ صَوَّرَ صُورَةً عُذِّبَ وَكُلِّفَ أَنْ ینْفُخَ فِیهَا وَلَیسَ بِنَافِخٍ
[صحیح البخاری: كتاب التعبیر 6520، اللباس 5506، البیوع 2073، صحیح مسلم: اللباس والزینة 384 5، 3946، سنن الترمذی: اللباس 1673، سنن الترمذی: كتاب الرؤیا: 2208، سنن النسائی: الزّینة 5263: ، 4264، سنن ابی داود: الادب 4370، سنن ابن ماجة تعبیر الرویا 3906، مسند احمد 1769، 2054، 2103، 2671، 3192، 3210، 3220].

حديث: اگركسی خوابی تعریف كند كه ندیده است او را روز قیامت مجبور می‌كنند میان دو دانه جوگره بزند و نمی‌تواند. هركه به سخنان كسانی كه نمی‌خواهند دیگران با خبر شوند، گوش كند در گوش‌هایش روزقیامت سربِِِِِ گداخته می‌ریزند، و هركه تصویری بسازد او را مجبور می‌كنند در او روح بدمد و نمی‌تواند كه روح بدمد وعذاب داده می‌شود.


توضیح : نباید به سراغ اخبار محرمانه رفت واستراق سمع نمود. نامه‌های محرمانه و تلفن  از این قبیل است، در صورتی كه تلفن خط بخط شود، گوش كردن به صحبت‌های مردم درست نیست.
در بسیاری از احادیث صحیح و صراحتا در مورد تصویر جان‌دار ممانعت شده و وعده عذاب داده شده است؛ بهتر است بدون ضرورت از آن اجتناب شود.

منبع: گلزار حدیث، نوشته عبدالواحد قلندرزهی

لینک ثابت
بازدید : 383
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

یاد مرگ وآمادگی برای ملاقات با خدا
نویسنده : Admin

yade-margهنگامی که وقت کوچ کردن از این جهان به جهان دیگر نزدیک می‏شود، پرده و حجاب‏های غلیظ و تاریک مادی و بهیمی کنار زده می‏شود و روح، ملکوت را مشاهده می‏کند؛ در آن موقع حقایق و واقعیت‏هایی از عالم غیب و آخرت که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از آنها خبر داده‏اند، مشاهده می‏شوند.

حدیث:
عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- «أَكْثِرُوا ذِكْرَ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ». يَعْنِى الْمَوْتَ. (رواه الترمذی و النسائی و ابن ماجة)
ترجمه:
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: « مرگ را که از بین برنده لذتها است، به کثرت یاد کنید».

حدیث:
عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ » (رواه البخاری و مسلم)
ترجمه:
از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هر کس ملاقات الله و حضور به بارگاه او را دوست داشته باشد، الله نیزملاقات با او را دوست دارد و هر کس ملاقات با الله و حضور به بارگاه او برایش ناگوار باشد، الله نیز ملاقات با او را ناگوار می‏دارد».

شرح:
در روایت آمده است هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم این امر را بیان داشتند، حضرت عایشه صدیقه یا یکی دیگر از ازواج مطهرات عرض کرد: یا رسول الله! حال ما چنین است که «إِنَّا لَنَكْرَهُ الْمَوْتَ» ما از مرگ می ترسیم و مرگ برای ما گوارا نیست. آنحضرت صلی الله علیه وسلم در پاسخ فرمودند: «منظور من این نیست که آدمی مرگ را دوست داشته باشد، دوست نداشتن مرگ یک امر فطری و طبیعی است. بلکه منظورم این است که برای رسیدن به آنچه بعد از مرگ از رضا و فضل و کرم خداوند شامل حال انسان مومن می‏شود، مشتاق باشد».
هر انسانی که چنین حالی داشته باشد، خداوند با او محبت می‏کند وملاقات با او را دوست می‏دارد، و عکس آن، هر انسانی که در اثر بدعملی و بدبختی خود مستحق خشم و غضب الهی باشد، به هنگام مرگ از انجام اعمال بد خود آگاه می‏شود، لذا او راضی نیست به بارگاه الهی حاضر شود و حضور خود را مصیبتی بزرگ برای خود تلقی می‏کند. خداوند متعال نیز ملاقات با چنین انسانی را نمی‏پذیرد و دوست ندارد.
طبق این توضیح رسول اکرم صلی الله علیه وسلم، مراد از «لقاءالله» مرگ نیست، بلکه آن برخوردی است که خداوند متعال بعد از مرگ بندۀ خود، با او خواهد داشت. چنانکه حدیثی با همین مضمون از حضرت عایشه صدیقه رضی الله عنها روایت است که در پایان آن این جمله ذکر شده است: «والموت قبل لقاءالله»؛ یعنی مرگ پیش از دیدار الهی است.
امام شاه ولی الله دهلوی رحمه الله در شرح این حدیث می‏فرماید: «هنگامی که وقت کوچ کردن از این جهان به جهان دیگر نزدیک می‏شود، پرده و حجابهای غلیظ و تاریک مادی و بهیمی کنار زده می‏شود و روح، ملکوت را مشاهده می‏کند. در آن موقع حقایق و واقعیتهایی از عالم غیب و آخرت که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از آنها خبر داده‏اند، مشاهده می‏شوند و روح بندۀ صاحب ایمان، که همواره درخواست‏های بهیمی را مغلوب و منکوب کرده و سعی در غالب کردن صفات ملکی نموده است، با مشاهده مناظر لطف و کرم و عنایت پروردگار، مشتاق می‏شود که هرچه سریع‏تر از این جهان خارج شده و به آغوش  رحمت الهی برسد.
برعکس آن، انسان منکر و نفس‏پرستی که همیشه گرفتار شهوات و مست لذتهای دنیوی بوده است، روحش به هنگام مرگ، با مشاهده مناظر مهیب و وحشتناک جهان آخرت برای خود، به هیچ وجه حاضر نمی‏شود، این جهان را ترک کند».
شاه ولی الله می‏فرماید: «این دو حالت با «اًحًبّ لقاءالله» و «کره لقاءالله» تعبیر شده‏اند و مراد از «أحب لقاءه» و «کره الله لقاءه» رضا و نارضایتی و خشم و غضب، و ثواب و عذاب الهی است.

منبع: معارف‏الحدیث؛ 3-4/ 334-337
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین
لینک ثابت
درباره : مقالات ,
بازدید : 54
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

عاقل‏ترین انسان
نویسنده : Admin
hadithدر این جهان، هوشیار و متفکر به کسی می گویند که راه به دست آوردن مال و منال دنیا را خوب بداند، و انسان نادان، ناتوان به کسی می گویند که در راه بدست آوردن کالای دنیوی، خوب موفق نباشد. در حالی که این حدیث خلاف این تصور را ثابت می نماید؛ چون زندگی واقعی، زندگی آخرت است و این جهان چند روزه، بقایی ندارد و فنا شدنی است،

حدیث:
عَنْ شَدَّادِ بْنِ أَوْسٍ عَنِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم- قَالَ: «الْكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ».[رواه الترمذی و ابن ماجه]

ترجمه:
از شداد بن اوس روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: هوشیار و دانا کسی است که نفس خود را کنترل کند و برای بعد از مرگ آمادگی نماید. نادان و ناتوان کسی است که تابع هواهای نفسانی خود باشد و آرزوهای بی‏جا نسبت به خداوند داشته باشد.

شرح:
در این جهان، هوشیار و متفکر به کسی می گویند که راه به دست آوردن مال و منال دنیا را خوب بداند، و انسان نادان، ناتوان به کسی می گویند که در راه بدست آوردن کالای دنیوی، خوب موفق نباشد. در حالی که این حدیث خلاف این تصور را ثابت می نماید؛ چون زندگی واقعی، زندگی آخرت است و این جهان چند روزه، بقایی ندارد و فنا شدنی است، لذا انسان موفق و کامیاب کسی است که هر چه بیشتر برای جهان آخرت خود آمادگی داشته باشد و در این جهان، مطابق رضای الهی زندگی کند، لذا انسان‏های دانشمند و هوشیار کسانی هستند که در این جهان در صدد آمادگی و توشه اندوزی برای آخرت بوده، و بر خواهشات نفسانی مسلط باشند و خود را بنده مطیع پروردگار قرار دهند. اما کسانی که خود را بنده و اسیر شهوت‏های نفسانی کرده و به جای اطاعت و پیروی از دستورات الهی، از تمایالات و خواهشات نفسانی و شیطانی پیروی می کنند، و با وجود این، آرزوها و امیدهای بی‏جا و بی مورد از خداوند دارند، اینگونه انسانها قطعاً نادان و برای همیشه انسانهای ناموفق خواهند بود. اگر چه در به دست آوردن مال و کالای دنیا موفق باشند، اما باز هم از زیان‏کارترین انسان‏ها بشمار می روند، زیرا از زندگی جاودانه آخرت، غافل بوده و با وجود هواپرستی و پیروی از غرایز نفسانی، خود را طلبکار خداوند می دانند.
در این حدیث، همچنین تذکری جدی به آن دسته از افرادی داده شده که در زندگی روزمره خود، از احکام الهی و جهان آخرت غافل و بی پروا بوده و تابع خواهشات نفسانی هستند و با وجود این، خود را امیدوار رحمت و کرم الهی می دانند و هنگامی که به آنها تذکر داده شود و یا مورد نصیحت قرار گیرند، اظهار می‏دارند که خدا غفور و رحیم است و ... . این حدیث به آنها هشدار می دهد که عاقبت و سرانجام آنان، ناکامی و خسران خواهد بود.
پس معلوم شد که امیدوار بودن به رحمت الهی، زمانی مفید و ستوده است که همراه با عمل باشد و امیدی که همراه با عمل نبوده، و با غفلت از آخرت و بی توجهی به احکام الهی همراه باشد، اینگونه امید، نه تنها مناسب نیست، بلکه مکر و فریب نفس و شیطان است.

معارف الحدیث 289/
پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین
لینک ثابت
بازدید : 47
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

صفحات وبلاگ
تعداد صفحات : 9

قالب وبلاگ