نوشته‌ی شیخ علی طنطاوی رحمه الله ترجمه: رقیه نعمـتی/ پروانه خـرمی دیشب در اتاقم به موضوعی می‌اندیشیدم که می‌خواستم در موردش مقاله‌ای بنویسم؛ کمی به اطرافم نگاه کردم؛ در اتاقی گرم
نکویی کن چنان‌که خدا بر تو احسان کرده است
نویسنده : Admin

نوشته‌ی شیخ علی طنطاوی رحمه الله

ترجمه: رقیه نعمـتی/ پروانه خـرمی

vectorious-ahsenدیشب در اتاقم به موضوعی می‌اندیشیدم که می‌خواستم در موردش مقاله‌ای بنویسم؛ کمی به اطرافم نگاه کردم؛ در اتاقی گرم روی تختی نرم به سر می بردم. چراغ مظالعه در کنارم و کمی آنطرفتر تلفن قرار داشت. بچه‌هایم در حال نوشتن تکالیفشان بودند و مادرشان مشغول بافتن. ‌بعد از صرف غذا و میوه، هر کس به کار خود مشغول بود؛ موسیقی ملایمی از رادیو پخش می‌شد همه چیز بر وفق مراد بود؛ بیش‌تر از این نمی‌خواستم. از ته دل گفتم: «خدایا شکرت!» اما بعد اندیشیدم که حق شکر این‌گونه ادا نمی‌شود. شکر نعمت واژه‌ای صرف نیست که بر زبان جاری می‌شود؛ حتى اگر این کلمه هزاران بار بر لب آید؛ بلکه شکر نعمت؛ یعنی مقداری از آن‌چه که به دست آورده‌ای، به نیازمندان ببخش.

انسان ثروتمند،‌ شکر دارایی‌اش را با انفاق آن به فقرا و نیازمندان به جا می‌آورد.

فرد زورمند، شکر نیرویش را با یاری رساندن به ضعیفان و بیچارگان ادا می‌کند.

شخص سالم با کمک کردن به یک بیمار و فرمانروا با رعایت عدالت در بین زیردستان از خداوند سپاس‌گزاری می‌نماید.

خوب، حالا آیا من توانسته‌ام بنده‌ای شاکر باشم؛ در حالی که خود و فرزندانم در رفاه هستیم، اما همسایه‌ام و فرزندانش در حسرت یک تکه نانی خشک و تکه‌ای هیزم برای اجاق، شب را به صبح می‌رسانند؟ اگر همسایه من آن قدر مناعت طبع را دارد که از من درخواست نمی‌کند آیا من خود نباید برای کمک به او قدم پیش نهم؟!

همسرم از من پرسید که به چه می‌اندیشم و من این مسأله را با او در میان نهادم. او گفت: حق با توست؛ اما خداوند خود نیاز بندگانش را رفع می‌کند. اگر تو بخواهی به همسایه‌ات کمک کنی قبل از این‌که او را از چنگال فقر نجات دهی خودت مغلوب آن شده‌ای.

گفتم: حتى اگر مردی پولدار بودم قادر نبودم آنان را بی‌نیاز کنم. چه برسد به حالا که کارمندی کم درآمدم من نمی‌خواهم فقر آنان بر طرف کنم؛ بلکه می‌خواهم بگویم که مسایل و مشکلات نسبی‌اند. من نسبت به افراد میلیونر و پولدار مردی نیازمندم. اما در مقایسه با یک کارگر ساده که در قبال عرق جبینش حقوقی بخور و نمیر کف دستش می‌گذارند، مردی ثروتمندم و همین کارگر در در مقایسه با یک بیوه تنها و بی‌پناه پولدار محسوب می‌شود.

پس در دنیا ثروتمند مطلق و فقیر مطلق وجود ندارد. همان‌طور که هیچ بزرگ وکوچکی وجود ندارند. اگر کسی در این گفته من شک دارد از او می‌پرسم و از او می‌خواهم به این سؤال من پاسخ دهد که آیا گنجشک موجودی کوچک است یا بزرگ؟ اگر پاسخ داد بزرگ! می‌گویم منظورم در مقایسه با فیل بود و اگر گفت: کوچک! می‌گویم منظورم در مقایسه با مورچه بود. پس گنجشک در مقایسه با فیل کوچک و در مقایسه با مورچه موجودی بزرگ محسوب می‌شود.

من نیز در مقایسه با بیوه‌ای تنها و فقیر ثروتمندم؛ اما در مقایسه با فلان تاجر و فلان میلیونر فقیرم! می‌گویند که این روزها علی طنطاوی فلسفه بافی می‌کند، نه عزیزان من، من قصد فلسفه بافی ندارم؛ بلکه می‌خواهم به شما بگویم: خواهران و برادران گرامی! هر یک از شما می‌تواند به کسی که از او نیازمندتر است کمک کند؛‌ حتى اگر دارائی شما چیزی جز پنج قرص نان و یک کاسه آش نباشد. یک قرص نان را به نیازمندی ببخشید که چیزی برای خوردن ندارد. کسی که بعد از صرف غذایش مقداری برنج و لوبیا و میوه و شیرینی برایش مانده آن را به انسان گرسنه‌ای ببخشد.

خانم محترمی که چهار دست لباس زیبا دارد می‌تواند یک دست از آن‌ها را به کسی ببخشد که چیزی برای پوشیدن ندارد. یا لباسی که کمی کهنه شده و دوست ندارد دیگر آن را بپوشد به کسی که لباسش پاره و ژنده و وصله‌دار است، بدهد. چه بسا همان لباس کهنه در نزد این شخص مانند لباس عید جلوه نماید و او را خوش‌حال گرداند. یا در نظر بگیرید میلیاردری از شورلت مدل ۱۹۵۳خود خسته شده و می‌خواهد یک مدل کادیلاک بخرد و ماشین قبلی‌اش را به تو داده چه‌قدر خوش‌حال می‌شوی. آن نیازمند نیز همین طور از بخشش لباس خوش‌حال خواهد شد.گاهی همین انسان نیازمند که تو به او کمک کرده‌ای، خود به انسانی نیازمندتر از خود کمک می‌کند و به او چیزی می‌بخشد. مثلاً، یک کارمند کم درآمد که سرمایه ۱۵۰لیره (سوری) حقوق می‌گیرد اگر یک لیره آن را به نیازمندی دهد خللی در زندگیش پیش نمی‌آید؛ کسی که در ماه ۴۰۰ لیره درآمد دارد با بخشش ۵ لیره آن در راه خدا فقیر نمی‌شود. و کسی که دهها لیره در ماه در تجارت خود سود می‌برد با بخشش ۲۰۰ تای آن به فقرا چیزی را از دست نمی‌دهد.گمان نکنید آن چه را که بخشیده‌اید از دستتان رفته است. به خدا قسم! چند برابر آن چه را بخشیده‌اید به دست خواهید آورد. آن هم نه در آخرت که در همین دنیا و من این را خود آزموده‌ام. سی سال است که برای امرار معاش خانواده‌ام کار می‌کنم و خیری از آن نصیبم نشده جز مقداری که در راه خدا بخشیده‌ام.

چندی پیش همسرم مدام سرزنشم می‌کرد که مرد! پولی پس‌انداز کن تا بتوانی با آن خانه‌ای برای دخترانت بخری و من در پاسخش می‌گفتم: به خدا توکل کن. می‌دانی منظورم چه بود؟ برایت توضیح می دهم خداوند متعال هرآنچه در راهش انفاق کرده بودم، در بانک حسناتی که سالانه ۷۰۰ درصد سود می‌دهد ذخیره کرده بودم؛ بله همان طور که خداوند سبحان می‌فرماید: «کمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» [البقرة: ۲۶۱]؛ «همچون دانه‌ای که از آن هفت خوشه روییده، و در هر خوشه‌ای صد دانه وجود دارد» وحتى زیاده از این، بر مبلغ می‌افزاید که خود می‌فرماید: «وَاللهُ یضَاعِفُ لِمَنْ یشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»؛ «خداوند به هر کس که بخواهد دو یا چند برابر پاداش می‌دهد.»

چندی پیش خداوند یکی از دوستان گرامی‌ و بخشنده‌ام را که از ثروتمندان دمشق است، نزد من فرستاد و او پول ساخت خانه را به من وام داد؛ دوستان دیگرم نیز به یاری خدا، در ساختن خانه، کمکم کردند تا که خانه ساخته شد و من در شگفت ماندم: چگونه من که هیچ پس‌اندازی نداشتم حالا صاحب خانه‌ای شدم؟ بعد از آن خداوند یاری‌ام کرد و کاری پیدا کردم و تمام بدهی خود را به آن دوست پرداختم. اگر شک داری می‌توانم به تفصیل توضیح دهم و اسامی اشخاص را برایت بگویم. به یاد ندارم که در سختی افتاده باشم؛  مگر این‌که خود آن ‌را برطرف کرده، یا به چیزی نیاز داشته باشم مگر این‌که برایم فراهم کرده است؛ چرا که من هم هر وقت چیز زیادی می‌آوردم و می‌خواستم محفوظ بماند آن را در همان بانک «حسنات» پس انداز می‌کردم.

از شما می‌پرسم کدامین انسان عاقل است که مال و ثروتش را در بانک مخلوق با سود ۵ درصد که حرام نیز هست پس‌انداز نماید، که بیش‌تر اوقات خود شخص به تنگ دستی می‌افتد و یا مالش آتش می‌گیرد، و در عوض بانک خالق را که سود ۷۰۰ درصد دارد و از بین نمی‌رود و محفوظ می‌ماند، رها کند؟ فکر نکنید آن‌چه را که بخشیده‌اید از بین رفته است. به خدا سوگند! آن را قبل از آخرت دریافت می‌کنید و من در این‌جا تنها به ذکر دو نمونه اکتفا می‌کنم؛ اوّلی داستان شیخ سلیم الموتی رحمه الله است.

او مرشد پدرم بود و با وجود فقرش، هیچ گاه نیازمندی را نا امید از خود نمی‌راند. گاهی در اوج سرمای زمستان عبایش را به فقیری عریان می‌بخشید و خود با شلوار و تنی لخت به خانه بر می‌گشت گاهی سفره را از جلوی اهل خانه جمع می‌کرد و به گرسنه‌ای می داد.

گویند: یکی از روزهای ماه رمضان که سفره پهن بود و اهل خانه در انتظار اذان مغرب برای افطار، که مرد فقیری در زد و وارد خانه شد و سوگند خورد خود و همسرش هر دو گرسنه‌اند، شیخ نیز بلافاصله و بدون توجه به همسرش سفره را جمع کرد و به نیازمند داد. همسر شیخ با دیدن این صحنه عصبانی شد و فریاد زنان گفت: سوگند به خدا! ساکت نخواهد نشست و او را ترک خواهد کرد.

هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که در زدند و مردی با یک سینی پر از غذاهای رنگارنگ و میوه و شیرینی وارد شد. شیخ از او ماجرا را پرسید و او گفت: ‌سعید پاشا شموین بعضی از بزرگان را برای صرف افطار دعوت کرده بود که نیامدند، سعید پاشا هم عصبانی شده و سوگند خورده که لب به این غذاها نمی‌زند و دستور داد تا آن را به خانه شیخ بیاورند. شیخ رو به زنش کرد و گفت: دیدی زن؟!

مثال دیگر قصه‌ی همان زنی است که پسرش به سفر رفته بود. یک روز زن نشسته بود تا غذا بخورد. در سفره جز لقمه‌ای نان نداشت. خواست آن را به دهان ببرد که نیازمندی به درِ خانه‌اش آمد، لقمه را از دهان گرفت و همه را به مرد نیازمند داد و خود گرسنه خوابید. هنگامی که پسرش از سفر برگشت از عجیب‌ترین چیزی که با آن مواجه شده بود برای مادرش گفت؛ تعریف کرد که در راه شیری به او حمله‌ور شده و او نتوانسته فرار کند، شیر به سرعت بر روی او جسته و دیگر پسرک چیزی نفهمیده و احساس کرده که حالا دیگر در دهان شیر است، در همین هنگام مردی سفید پوش ناگهان ظاهر می‌شود و او را از چنگال شیر می‌رهاند و می‌گوید لقمه‌ای در مقابل لقمه‌ای؛ که پسرک منظورش را نمی‌فهمد. زن زمان وقوع حادثه را جویا می‌شود و بعد از این‌که پسر زمان آن را بازگو می‌کند، معلوم می‌شود درست همان هنگام بوده که زن به آن مرد نیازمند کمک کرده و لقمه از دهان خود گرفته و به مرد فقیر داده است و خداوند هم در عوض، پسرش را از کام شیر گرسنه نجات داده است.

صدقه، بلا و سختی را از بین می‌برد و خداوند به انسان شفا و سلامتی می‌دهد و آزار و اذیت را از او دفع می‌کند. آن‌که ایمان دارد این هستی خالقی دارد که همه چیز از اوست و هم اوست که می‌بخشد و می‌گیرد و شفا و سلامتی می‌دهد، این را هم می‌داند که وعده‌ی او در مورد صدقه درست است و کسی هم که منکر خداست ما را با او کاری نیست!

زنان نسبت به مردان به ایمان و مهربانی نزدیک‌تراند؛ هرچند که خصلتاً از مردان خسیس‌تراند. در این جا باید نسبت به خانم‌ها عرض کنم و از آنان خواهش می‌کنم به سخنانم گوش دهند و عمل نمایند. لباس کهنه و قدیمی خود و فرزندانشان و یا فرش قدیمی خانه را که بدان نیازی ندارند، به فقرا بدهند و غذا و خوراکی‌های اضافی خود را به خانواده‌های مستحق ببخشند.

البته این بخشش نباید با کبر و غرور همراه باشد؛ که بخشیدن یک فرانک با لبخند و خوشرویی هزار بار بهتر از بخشیدن یک لیره طلا با کبر و غرور است. دو سال پیش در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان دختر کوچکم بنان را دیدم که یک بشقاب غذا برای نگهبان می‌برد. او را صدا زدم و گفتم: دخترم بیا یک سینی و یک قاشق و چنگال و نمک‌دان و مقداری نان هم در آن بگذار، این‌طور بهتر است و تو هم هیچ چیز از دست نداده‌‌ای، غذا همان غذاست، اما اگر غذا را به همان شکل به او بدهی شخصیت او را خرد کرده‌ای و او گمان می‌کند که تو او را گدا تصور کرده‌ای؛ اما اگر غذا را در داخل یک سینی همراه با سایر لوازم تقدیمش کنی، او احساس می‌کند مهمان عزیز توست.

از راه‌های دیگر صدقه دادن که آسان‌ترین آن‌هاست اما مردم نسبت به آن بی‌توجه‌اند، این است که با فروشندگان و دوره‌گردانی که از کنار خانه شما می‌گذرند، بر سر قیمت‌ها چانه نزنید و قیمت‌ها را پایین نیاورید. مثلاً خانومی که از خانواده‌ای پولدار است با سبزی فروش سر یک فرانک بحث می‌کند. یک فرانک در نزد آن خانم ارزشی ندارد، حال آن که همان یک فرانک رزق و روزی بچه‌های آن سبزی فروش که همه دارایی‌اش ۱۰ لیره بیش‌تر نیست و از آن سرمایه فقط دو لیره سود می‌برد. پس خانم‌های محترم! شما را سوگند به خدا که با این فروشندگان زیاد بر سر قیمت‌ها چانه نزنید. اگر هر کدام از شما مثلاً یک لیره هم ضرر کرد، آن را به حساب صدقه بگذارد. این را هم بدانید که آن یک لیره بسیار ارزشمندتر از صدقه، دادن به گدایانی است که خود طلب می‌کنند.

از راه‌های دیگر صدقه دادن این است که معلم مدرسه وقتی شاگردان را مجبور می‌کند که فلان لباس ورزشی گران‌قیمت یا فلان دفترچه شیک را که ضرورت چندانی هم ندارد، بخرند، به آن‌هایی فکر کند که پدرانشان تنها از پس پول نان و اجاره خانه بر می‌آیند. شاید خریدن این لوازم برای پدری پولدار سخت نباشد؛ اما تهیه این وسایل برای خانواده‌ای کم درآمد بسیار دردسر آفرین است و همان‌طور که در بالا گفتم مسائل نسبی هستند.

خلاصه این‌که هر کس از شما دوست دارد خداوند ظلم وجود را از سر راه او بردارد، به افراد نیازمند کمک کند، هر کدام از ما خودمان را جای دیگری که ضعیف‌تر و نیازمندتر است قراردهیم و هر چه را که برای خود می‌خواهیم، برای برادر دینیمان هم دوست بداریم.

شکر نعمت موجب فزونی آن می‌گردد. البته این شکر گذاری تنها به زبان نیست و حتى اگر انسان تسبیحی بگیرد و هزار بار بگوید: الحمد لله، الحمد لله، و با این‌که پولدار است کمکی به نیازمندان نکند و یا این‌که صاحب مقامی است و به کسی کمکی ننماید، در حقیقت او نه تنها شاکر خدا نیست، بلکه دروغگو است.

پس بیایید خدا را نه به زبان، که در عمل سپاس گوییم و نیکی کنیم؛ ‌همان‌طور که دوست داریم خدا به ما نیکی کند. این را هم بدانید آن‌چه شما را به آن تشویق می‌کنم، از راههای پیروزی بر دشمن است و مانند سپری در برابر دشمنان است. سفارش من برای جهاد با مال است و جهاد با مال برادر جهاد با نفس است.

در پایان خدا رحمت کند کسی را که پند و موعظه را می‌پذیرد و بدان عمل می‌کند و آن‌را از این گوش وارد و از آن دیگری خارج نمی‌سازد.*

________________

* گزیده مقالات کتاب مع الناس

بازدید : 167
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش


قالب وبلاگ