آیهی نهم سورهی جمعه بیانگر این است که زمانی که برای نماز جمعه اذان گفته میشود، با شتاب به سوی ذکر خدا بروید. متأسفانه در این باره امروز بسیار کوتاهی میشود. الله تعالى در ادامه میفرماید: «وَذَرُوا الْبَیْعَ»؛ هر نوع معاملات و کار را کنار بگذارید. فقهاء مینویسند که هر نوع کار بعد از اذان جمعه ناجایز و حرام است. الله تعالى در آیهی دهم میفرماید: «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ»؛ اول ذکر خدا را انجام دهید وقتی از آن فارغ شدید پس در زمین منتشر بشوید و فضل و نعمت الله تعالى را طلب کنید. بعد از ادای فریضه امر به کسب حلال نمود و فرمود: «وَاذْکُرُوا اللهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ اگر میخواهید کامیاب شوید، الله تعالى را زیاد یاد کنید. در حدیث قدسی میآید که الله تعالى میفرماید: «بندهای که همیشه به یادم هست من هم به یاد او هستم.» انسان در هیچ حال نباید از یاد الله تعالى فراموش شود و همهی کارهایش را با ذکر و یاد الهی انجام دهد؛ پس این انسانی که همیشه به یاد خدا باشد، کامیاب است و الله تعالى در دنیا حاجاتش را زودتر برآورده میکند.
لذا طبق این آیه وظیفهی ما این است که بعد از انجام فرایض باید به دنبال کسب حلال باشیم؛ همچنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم میفرمایند: «طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِیضَةٌ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ.» پس این وظیفهی هر فرد مسلمان است که بعد از انجام فرایض الهی به دنبال کسب حلال باشد؛ چرا که بیکاری نتیجهی بسیار بدی دارد. انسانی که زحمت بکشد، سربار دیگران نمیشود، بلکه میتواند دست افتادهای را هم بگیرد. پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم فرمودند: «پاکترین رزقی که انسان میتواند آن را استفاده کند، همان است که آن را با دست خود کسب میکند.»
البته باید دقت کرد که کار خود را با دست خود از بین نبرد و در آن کوتاهی ننماید. خصوصا جوانان محترم باید خودشان زحمت کشیده و زیر منت کسی دیگر نباشند؛ آیا این حیف نیست که جوانی خانواده خود را مجبور به کسب و کار کند؛ آیا کارگری عار است و اعتیاد عار نیست! چه اشکال دارد که کسانی که مدارک بالای تحصیلی دارند و هنوز استخدامشان فراهم نشده است، به کارگری بپردازند؟!
اگر تاریخ و احادیث پیامبر صلى الله علیه وسلم را بنگریم که انبیاء علیهم السلام و اولیای کرام از چه راهی کسب معاش کردهاند، متوجه خواهیم شد که کسب و کار عار نیست؛ بلکه عار، تنبلی است. در احادیث آمده است: حضرت داود علیه الصلاة والسلام زمانیکه جهت دعوت و تبلیغ برای مردم میرفت، برگ نخل و… به همراه داشت و از آنها چیزهایی میساخت و میفروخت و همچنین پسرش حضرت سلیمان با وجود اینکه پادشاهی تمام کرهی زمین در دست ایشان بود، نان جو میخورد، ولی به مردم بهترین چیزها را میداد. حضرت زکریا تاجر و حضرت ادریس خیاط بودند. رسول خدا صلى الله علیه وسلم میفرماید: «هیچ پیامبری نیست که چوپانی نکرده باشد.» امروزه ما چوپانان را به چشم حقارت مینگریم؛ از پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم سؤال شد: آیا شما هم چوپانی کردهاید؟ فرمودند: «بله.» حضرت لقمان که الله تعالى در قرآن ذکر میکند هم خیاطی میکردند. روزی پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم دست کارگری را بوسه دادند که این نتیجه را میرساند که نباید کسب و کار را عار بدانیم. حضرت عمر رضی الله عنه در زمان خود انسانهای بیکار را تنبیه مینمودند. در زمان رسول خدا صلى الله علیه وسلم فقیری نزد ایشان آمد و سؤال کرد، چیزی که در اختیار پیامبر صلى الله علیه وسلم بود به ایشان دادند. مدتی بعد دوباره آمد، پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: در خانه چه داری؟ گفت: هیچی! یک ظرف دارم. فرمودند: بیاورش. وقتی آن را آورد، پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: این را چه کسی به دو درهم میخرد؟ شخصی آن را خرید، پیامبر هر دو درهم را به او داده و فرمودند: با یکی برای خانوادهات چیزی تهیه کن و با دیگری تیشهای خرید کن و بیاور. وقتی تیشه را آورد پیامبر صلى الله علیه وسلم با دست خود دستهی آن را وصل کردند و به او دستور دادند که هیزم جمع کند و بفروشد.
هدف این است که انسان این چند روز زندگی را بر پای خود بایستد و از دست رنج خود بخورد. حضرت عائشه رضی الله عنها میگوید: پدرم تا زمانی که خلیفه نبود، تاجرترین فرد قریش بود (یعنی قبل از اسلام و بعد از اسلام تاجر بودند تا زمان خلافت)؛ اینجا بود که به وسیلهی همین کسب و تجارتش برای رسول الله صلى الله علیه وسلم خدمات بسیاری انجام دادند که پیامبر فرمودند: «هیچ کسی برای من نیکیای انجام نداده مگر اینکه عوضش را به او دادهام به جز ابوبکر که مزد او را الله تعالى بدهد.» حتى روزی که خلیفه شد باز هم پارچههایش را برداشت تا به بازار برود، حضرت عمر رضی الله عنه مانع شد و گفت: وظیفهی مردم را بر عهده گرفتهای و نمیتوانی کار بکنی، باید به مسلمانان برسی و چیزی از بیت المال برای خودت بردار. وی به مزد اندکی از بیت المال قناعت کرد و زندگی بسیار سادهای برای خود ساخته بود؛ باری همسرش از وی تقاضای حلوا کرد، او گفت: حقوقم همین قدر است اگر میتوانی چیزی از آن برداری و پس انداز کنی تا برای خود حلوایی بسازی، پس چنین کن. همسرش کم کم چیزی پسانداز کرد تا حلوا بخرد، وقتی حضرت ابوبکر رضی الله عنه متوجه شد، همان اندازهای را که همسرش توانسته بود پسانداز کند، از حقوق خویش کم نمود. با وجود این، وقتی زمان وفاتش فرا رسید به فرزندانش وصیت کرد تا زمینش را بفروشند و در عوض حقوقش از بیت المال، به بیت المال برگردانند.
مولانا عبدالکریم حسینپور (خطبههای جمعه دهم آبان ۱۳۹۲)
منبع: سنت آنلاين