فضیلت قربانی
نویسنده : Admin

حضرت عائشة رضي الله عنها مى‌گويد:‌ پيامبر ﷺ فرمود: «مَا عَمِلَ آدَمِىٌّ مِنْ عَمَلٍ يَوْمَ النَّحْرِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِهْرَاقِ دَمٍ وَإِنَّهُ لَيَأْتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِى فَرْثِهِ بِقُرُونِهَا وَأَشْعَارِهَا وَأَظْلاَفِهَا وَإِنَّ الدَّمَ لَيَقَعُ مِنَ اللَّهِ بِمَكَانٍ قَبْلَ أَنْ يَقَعَ فِى الأَرْضِ فَطِيبُوا بِهَا نَفْسًا.» (ترمذى: ۱٥٦۷ ؛ ابن ماجه: ۳۱۲٦)

 

ترجمه: «آدمى‌زاد در روز قربانى، عملى که نزد خدا محبوب‌تر از ريختن خون (قربانى) باشد، انجام نداده است و همانا آن قربانى با شاخ‌ها و موها و سم‌هايش مى‌آيد و همانا قربانى پيش از آنکه خون آن بر زمين بيفتد در جايگاه رضايت و قبوليت الله مى‌افتد بنابرين خوش باشيد.»

لینک ثابت
درباره : مسایل روز ,
بازدید : 36
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

برچسب ها : قربانی , اسلام , عایشه , مسایل , قربان ,
مولانا عبدالحمید: وحدت و همدلی ملت ایران در سال ۵۷ بی نظیر بود
نویسنده : Admin

شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید در مراسم آئین وحدت و همدلی، که شامگاه دوشنبه ۲۰ بهمن در مسجد مکی برگزار شد، با بیان اینکه «همدلی و وحدت ملت ایران در اوایل انقلاب بی نظیر و بی سابقه بود» بر ضرورت حفظ همان وحدت برای بقای نظام تاکید کردند. مولانا عبدالحمید در این مراسم که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران برگزار شده بود، ابتدا خدمت تمام میهمانان و شرکت کنندگان، به ویژه آیت الله سلیمانی، مهندس اوسط هاشمی و سردار مرتضوی، فرمانده سپاه خیرمقدم عرض کردند. ایشان در ادامه با اشاره به عنوان مراسم (آئین وحدت و همدلی)، گفتند: بنده آن همدلی و وحدتی که در اوایل انقلاب و در سال ۵۷ بین ملت وجود داشت را قبل و بعد از انقلاب سراغ ندارم. در اوایل انقلاب وحدت، محبت و صمیمیت بی نظیری در بین شیعه و سنی و بین اقشار مختلف جامعه حاکم بود و همین وحدت و همدلی بود که انقلاب را به پیروزی رساند. امام جمعه اهل سنت زاهدان در ادامه افزودند: رژیم گذشته و سایر قدرتهای جهانی وقتی وحدت و انسجام این ملت را دیدند از مهار انقلاب مأیوس شدند و یکی از بزرگترین سنگرهای غرب در منطقه که از آن به عنوان “جزیرۀ امن” یاد می‌کردند، از هم پاشید. لذا در مقابل این انقلاب عقب نشینی کردند، ولی باز هم دست از توطئه برنداشتند و اولین قدم و بالاترین توطئه ای که انجام دادند ایجاد اختلاف در بین مردم بود، که البته موفق نشدند. ایشان خاطرنشان کردند: تاریخ نشان داده است که اختلاف و تفرقه ملتهای پیروز و قدرتمند را نابود کرده است. اختلاف مایه بدنامی و شکست می شود و رحمتهای الهی را قطع می کند. اختلاف و تفرقه به تمام شعبه های یک ملت ضربه وارد می کند. اختلاف و تفرقه از آنِ ملتهای بی فرهنگ و بی دانش است. ملتهای بافرهنگ دنبال اتحاد و همدلی هستند. مدیر دارالعلوم زاهدان “وحدت” را رمز پیروزی دانستند و گفتند: از یکی از محدثین بزرگ جهان اسلام سؤال شد که رمز پیروزی و بقای اسلام چیست؟ ایشان فرمود: مسلمانان زمانی به پیروزی می رسند که به همان شیوه و روشی که مسلمانان صدر اسلام قرار داشتند، عمل کنند. رمز بقا و پیروزی نظام و سربلندی ملت ایران نیز حفظ همان همدلی و وحدتی است که در اول انقلاب وجود داشت. لذا همه اقشار و مذاهب باید در مقابل یکدیگر ایثار و همدلی و صمیمیت داشته باشند و از اختلاف و تفرقه دوری کنند تا بتوانند انقلاب را حفظ کنند. ما با وحدت، همگرایی و همدلی می توانیم بسیاری از مشکلات را پشت سر بگذاریم. مولانا عبدالحمید در ادامه اظهار داشتند: انقلاب متعلق به یک قشر و جناح خاص نیست، بلکه متعلق به همه مذاهب و همه اقشار و طبقات است. اگرچه قیادت این انقلاب را رهبر فقید انقلاب که در رأس روحانیت بود در دست داشت، ولی هرگز نفرمود که این انقلاب متعلق به روحانیت و حوزویان است. تا زمانی که انقلاب را متعلق به همه اقشار و طبقات بدانیم، توده های مردمی حامی این انقلاب خواهند بود. ایشان در ادامه از فضای کنونی استان سیستان و بلوچستان ابراز رضایت کردند و گفتند: الحمدلله در استان ما از هر زمان دیگری فضای همدلی و وحدت بیشتر است. با درایت بزرگانی همچون حاج آقای سلیمانی و جناب مهندس هاشمی و سایر مدیران و علمای شیعه و سنی شاهد فضای خوبی در استان هستیم. مردم استان اعم از شیعه و سنی با محبت و همدلی در کنار یکدیگر زندگی می کنند. امام جمعه اهل سنت زاهدان در ادامه افزودند: مردم استان مخالف هرگونه خشونت و ناامنی، از سوی هر طیف و گروه داخلی و خارجی بوده و در راستای امنیت پایدار حرکت می کنند و این را نمی پذیرند که گروههای مخالف ملت ایران از ناامنی سوءاستفاده کنند. مردم استان به هیچ کسی اجازه نمی دهند که بر طبل اختلاف بکوبد و این را مغایر با منافع استان و کشور می دانند. زیرا استان ما در سایه امنیت می تواند توسعه حاصل کند. دولت تدبیر و امید نیز در راستای ایجاد اشتغال در زمینه های مختلف در استان فعالیت می کند. ایشان تاکید کردند: مردم خواستار آرامش و همدلی هستند. لذا تفرقه و اختلاف از سوی هیچ فرد، گروه، قوم و مذهبی قابل پذیرش نیست. بلکه شیعه و سنی باید با وحدت و همدلی در کنار یکدیگر زندگی کنند. ایران متعلق به همه اقوام و مذاهب است. استان نیز متعلق به یک قوم و مذهب نیست، بلکه متعلق به همه است. مولانا عبدالحمید در ادامه از همه مسئولین درخواست کردند و گفتند: تقاضای بنده از مسئولین استانی و کشوری آن است که به هیچ کسی اجازه ندهند کاری انجام دهد که موجب جریحه دار شدن احساسات مردم، اعم از شیعه و سنی، شود. اگر در جایی احساس می کنیم با اقدام و اعمال سلیقه فرد یا افرادی، احساسات بخشی از جامعه جریحه دار می شود، مانع اقدام آن فرد شویم. ایشان در ادامه خاطرنشان کردند: وحدت و همدلی، به ویژه در شرایط کنونی برای بقای نظام و ملت ایران بسیار لازم و ضروری است و منافع این وحدت، عزت و امنیت به همه ملت می رسد. امام جمعه اهل سنت زاهدان در پایان بر لزوم شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن تاکید کردند.

لینک ثابت
درباره : خطبه های مسجد مکی ,
بازدید : 66
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت
نویسنده : Admin

وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت

نحمده و نصلی على رسوله الکریم؛ وبعد؛ فقال الله تبارك و تعالىٰ: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا».

اوضاع جهان قبل از بعثت آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در پراكندگي و تشتت و اختلاف و كشتار و هرج و مرج قرار گرفته بود، محوري كه بتواند مردم را گرد خود جمع كند، وجود نداشت؛ بلكه دواعي افتراق و اختلاف به قدري در ميان مردم بود كه به ظاهر امكان اتحاد و اتفاق متوقع نبود. تكبر و عجب و خودبيني موجب شده بود كه حكام، رؤسا، ثروتمندان و متمولين به رعايا و تنگدستان به نظر تحقير و تذليل بنگرند و آن‌ها را حتى انسان هم تصور نكنند. خودخواهي و خودكامگي باعث شده بود كه افراد قوي و مقتدر، افراد ضعيف و ناتوان را هضم نموده، اموالشان را به چپاول برده و با مكيدن خون آن‌ها خود را فربه كنند. حرص و آز سبب شده بود كه اقتصاد جهان در انحصار افراد معدود ذي نفوذ قرار گيرد و مردم غير متنفذ بر اثر گرسنگي و فاقه جانشان به لب برسد.

تعصبات بي‌جا و تبعيضات كه در ميان ملت‌ها و اقوام مختلف در جريان بود، سبب مي‌شد كه اختلاف و تشتت روز به روز گسترده‌تر گردد.

ظلم و ستم و جور و جفا آن چنان در دنیا حکم‌فرما شده بود که نام و نشانی از عدالت و انصاف دیده نمی‌شد.

تمام علت‌های مذکور همه دست به دست هم داده بودند تا اختلاف، کشتار، سرقت و راهزنی، تاخت و تاراج، تعدی و دست‌درازی به مال و ناموس یک‌دیگر پدید بیاید و جهان فریاد دادخواهی و انصاف را بلند کرده بود که کمک خداوند متعال به یاری بندگان شتافت و نبی رحمت و عدالت و انصاف مبعوث گشت. پیامبر صلى الله علیه و سلم برای برقراری عدالت و مساوات به تربیت افراد و اجتماع پرداخت تا این که توانست اجتماعی مهذب و تربیت یافته بسازد و با هم‌یاری و همکاری آنان با ستم و سرکشی‌ای که جهان را فرا گرفته بود، مبارزه نمود و آن‌ها را سرکوب نمود و عدل الهی را در جهان حاکم قرار داد و محور اتحاد و اتفاق را مشخص نمود و مردم جهان را گرداگرد آن جمع کرد و رابطه‌ی آن‌ها را با پروردگارشان برقرار کرد و حبل الله المتین را از آسمان به زمین فرود آورد و در جهان اعلام نمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» [آل عمران/۱۰۳]؛ بیایید به ریسمان محکم خدا چنگ بزنید و روی این محور، اختلاف و تشتت را کنار زده، به یاد این نعمت الهی قرا گیرید که شما با هم دشمن بودید، در اثر این نعمت الهی برادر یک‌دیگر قرار گرفتید.

به ادامه مطلب مراجعه کنبد...


ادامه مطلب
بازدید : 138
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

سال‌های پایانی جهان در پرتو حدیث نبوی
نویسنده : Admin

سال‌های پایانی جهان در پرتو حدیث نبوی

حضرت نواس بن سمعان رضي الله عنه مي‌فرمايد: روزي رسول خدا‌ صلى الله عليه وسلم به هنگام صبح از دجّال صحبت كرد؛ بعضي امور مربوط به او را چنان ذكر كرد كه از آن‌ها حقير و ذليل بودن او معلوم مي‌شود (مثلاً اين‌كه او يك چشم است)، و نيز در مورد او چيزهايي فرمود كه از آن معلوم مي‌شد كه فتنه‌ي او خيلي سخت و بزرگ است (به عنوان نمونه بهشت و دوزخي و خوارق عادت ديگري با خود همراه دارد)، از توضيح آن جناب‌ صلى الله عليه وسلم (بر ما چنان خوفي عارض گشت كه) گويا دجّال در انبوهي از درخت‌هاي خرماست (يعني: در نزديكي ما قرار دارد)، وقتي كه ديروقت (بيگاه) به خدمت رسول خدا‌ صلى الله عليه وسلم حاضر شديم، ايشان از تأثرات قلبي ما آگاهي يافت و پرسيد: حال شما چيست؟ ما عرض كرديم: صبح تذكره‌ي دجّال را به ميان آورديد و بعضي امور مربوط به او را چنان ذكر كرديد كه از آن‌ معامله‌ي او حقير و آسان معلوم مي‌شد و برخي ديگر را چنان ذكر فرموديد كه او داراي نيروي زيادي است و فتنه‌اش بسيار بزرگ است. ما چنان احساس كرديم كه او در نزديكي ما در انبوهي از درخت‌هاي خرما قرار گرفته است.

به ادامه مطلب مراجعه کنبد...


ادامه مطلب
بازدید : 82
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 1

تعظيم شعائر الهی
نویسنده : Admin

قال الله تعالىٰ:  «وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» [الحج: ۳۲]؛ «به‌جا آوری تعظیم شعائر الله در اثر تقوای دل‌هاست».

مبنای شرایع بر تعظیم شعایر الله است

باید دانست که مبنای شرایع بر به‌جا آوری تعظیم شعایر الله و تقرب جستن به وسیله‌ی آن‌ها به سوی خداست؛ زیرا ما قبلاً اشاره نمودیم که راهی که خداوند برای مردم مقرر نموده است، عبارت است از نقالی و حکایت آن‌چه در جانب تجرّد است، با انجام کارهایی که به سوی حیوانیت نزدیک می‌گرداند. هدف ما از شعایر، اموری ظاهر و محسوس هستند که خداوند آن‌ها را وسیله‌ی پرستش خدا قرار داده است، و آن‌ها چنان ویژگی‌ای نسبت به خداوند دارند که به‌جا آوری تعظیم آن‌ها، به‌جا آوری تعظیم خدا به حساب می‌آید و کوتاهی در حق آن‌ها کوتاهی در حق خدا محسوب می‌گردد و این در دل‌ها چنان جای گرفته است که بدون پاره کردن دل‌ها بیرون نخواهد رفت.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 79
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تعريف ايمان، بساطت و مراتب ايمان و موجبات ارتداد
نویسنده : Admin

 

 

تعريف ايمان

ايمان در لغت به معناي تصديق و باور داشتن است، هر چند گاهي به معناي وثوق و اطمينان نيز به كار مي‌رود؛ اما در اصطلاح شرعي عبارت است از: «تصديق و جزم به مسايل ضروري دين»، از اين رو تصديق مسايل ظني و اجتهادي كه موجب علم ضروري نمي‌شود، در پيدايش ايمان كافي نيست، و انكار آن نيز موجب كفر نمي‌شود.

بساطت و تركيب ايمان

در اين مسأله ديدگاه‌هـا مختلف است؛ گـروهـي ايمـان را مركب از سه ركن دانسته‌اند:

۱٫ تصديق قلبي؛
۲٫ اقرار زباني؛
۳٫ عمل جوارحي.

محدثان مي‌گويند: عمل صالح ركن ايمان است، اما ركن از دو قسم تشكيل مي‌گردد، اصلي و فرعي، و عمل از اركان فرعي به شمار مي‌آيد. نظير شاخه درخت كه با جدا شدن، نام درخت بر او صدق مي‌كند. معتزله و خوارج نيز از كساني هستند كه ايمان را از سه امر فوق مركب دانسته‌اند به گونه‌اي كه با فقدان يكي از آن‌ها ايمان نيز از بين مي‌رود؛ زيرا قاعده‌ي عقلي بر آن است كه مركب با بعضي از اجزا منتفي مي‌شود.

البته بين معتزله و خوارج در يك نكته اختلاف است و آن اين‌كه معتزله مي‌گويند: با ترك عمل صالح يا ارتكاب گناه كبيره، نه مؤمن بر او صدق مي‌كند و نه كافر، بلكه فرد سومي است؛ يعني فاسق. اما خوارج مي‌گويند: چنين شخصي از ايمان بيرون رفته و كافر مي‌شود.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 124
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 2

کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام
نویسنده : Admin

 

سلسله مقدس وحي و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم پايان يافت. اكنون نه بر كسي وحي نازل مي‌شود و نه به آن نيازي هست. وحي بر آن حضرت صلى الله عليه وسلم به طرق گوناگون نازل شده است. در حديثي از صحيح بخاري، حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها مي‌فرمايد كه حضرت حارث بن هشام از آن حضرت صلى الله عليه وسلم سؤال كرد كه چگونه وحي بر شما نازل مي‌گردد؟ پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: «گاهي صدايي نظير صداي زنگ به گوشم مي‌رسد و اين كيفيت نزول وحي از انواع ديگر آن بر من دشوارتر است و در پايان اين حالت، آن‌چه از اين صدا شنيده‌ام، در خاطرم مانده و حفظ مي‌گردد و گاهي فرشته‌ي وحي به شكل انسان نزد من مي‌آيد.» (صحيح البخاري: ۱/ ۲، حديث دوم)

در حديث ياد شده، پيامبر اسلام صلى الله عليه وسلم صداي وحي را به صداي زنگوله تشبيه نموده است. شيخ محي الدين ابن عربي، اين مطلب را چنين توضيح مي‌دهد:

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 87
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

علم حديث تكيه‌گاه علوم يقينی است
نویسنده : Admin

 

به طور يقين ستون علم يقيني و رأس آن‌ها و مبناي فنون ديني و اساس آن‌ها، علم حديث است كه در آن قول، فعل و تقرير افضل المرسلين ـ صلى الله عليه وآله وأصحابه أجميعن ـ ذكر مي‌گردد كه اين‌ها چراغ‌هاي تاريكي و نشانه‌هاي هدايت؛ مانند ماه درخشنده شب چهارده هستند؛ هركسي به آن‌ها گردن نهد و آن‌ها را حفظ نمايد، به رشد و هدايت رسيده و به خير كثير نايل مي‌گردد و هر كه روگرداني و اعراض نمايد، گمراه شده، در ورطه‌ي هلاكت مي‌افتد و به جز نااميدي و خسران چيزي گيرش نمي‌آيد؛ زيرا آن حضرت صلى الله عليه وسلم مردم را به امر، نهي، انذار، تبشير، پند و امثال بيدار نموده است كه آن‌ها مانند قرآن و يا بيش از آن هستند.

اين علم داراي طبقات و علماي آن بين هم درجاتي دارند، و آن داراي پوسته‌اي است كه داخلش مغز، و صدفي است كه اندرونش مرواريد وجود دارد.

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 66
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

نگاهی کوتاه به زندگی و کارنامه‌ی درخشان فاروق اعظم
نویسنده : Admin
نگاهی کوتاه به زندگی و کارنامه‌ی درخشان فاروق اعظم

اوّلین امیر مؤمنان و مؤسس تاریخ اسلامی

حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر ـ رحمه الله ـ در البدایة و النهایة  می‌نویسد: «وَهُوَ أَوَّلُ مَنْ دُعِيَ أَمِيرُ المُؤْمِنِيْنَ، وَأَوَّلُ مَنْ كَتَبَ التّارِيْخَ»؛ یعنی: او اولین کسی است که به لقب امیرالمؤمنین یاد کرده شد و اولین کسی است که تاریخ را تأسیس کرد. (۲۶۳:۷، طبع دار ابن کثیر)
علامه جلال الدین عبدالرحمن سیوطی ـ رحمه الله ـ در تاریخ الخلفاء نقل کرده است: «وَأَخْرَجَهُ البُخَارِيُّ فِي تَارِیْخِهِ عَنْ ابْنِ المُسَيَّبِ ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ قَالَ: أَوَّلُ مَنْ كَتَبَ التَّارِيْخَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ لِسَنَتِيْنِ وَنِصْفٍ مِنْ خِلَافَتِهِ، فَكَتَبَ لِسِتِّ عَشَرَةَ مِنَ الهِجْرَةِ بِمَشْوَرَةِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا»؛ امام بخاری ـ رحمه الله ـ در تاریخ خود از سعید بن المسیب ـ رحمه الله ـ نقل می‌کند که: اولین کسی که تاریخ را تأسیس کرد، حضرت فاروق اعظم عمر بن الخطاب ـ رضی الله عنه ـ بود که بعد از گذشت دو سال و نیم از خلافت خویش، در شانزدهمین سال هجرت با مشوره‌ی حضرت علی ـ کرم الله وجهه ـ آن را اجرا ساخت. (ص: ۱۲۵، طبع المکتبة العصریة)

به ادامه مطلب مراجعه کنید...


ادامه مطلب
بازدید : 136
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تمدن عجم به هنگام بعثت رسول صلى الله علیه وسلم
نویسنده : Admin

پادشاهان عجم و روم در لذت دنیا فرو رفته آخرت را فراموش کردند

باید دانست که چون فارس و روم خلافت را از قرن‌ها میراث برده بودند و آخرت را فراموش کرده در لذات دنیا مستغرق شده بودند و شیطان بر آن‌ها تسلط یافته بود، در رفاهیات معیشت و زندگی غرق شده و به آن افتخار می‌ورزیدند، دانشمندان گوشه و کنار، به سوی آنان روی می‌آوردند و برای آنان مسایل دقیق معاش را استخراج می‌نمودند و همیشه بر این روش عمل می‌کردند، بلکه بعضی چیزهای جدیدی ابتکار می‌نمودند، و به آن مباهات می‌ورزیدند تا این که گفته شده است که اگر کسی از دلاوران و زیرکان، تاج یا کمربندی به ارزش کمتر از صد هزار درهم می‌پوشید به او طعنه می‌زدند و یا اگر او ساختمان سر به فلکی نمی‌داشت و یا حمام، حوض و باغ و بستان نمی‌داشت و یا غلام و سواری قشنگی نمی‌داشت و در خورد و نوش، وسعت و در لباس و پوشاک آرایش و تجملی نمی‌داشت، به او طعنه می‌زدند که نمونه‌ی آن‌ها را امروز در سران ممالک دنیا می‌بینید. همه‌ی این چیزها در ریشه‌ی زندگی آن‌ها چنان پیوسته بود که بدون شکافتن دل‌ها از آن‌ها بیرون نمی‌رفتند و از این، چنان مرض صعب العلاجی پدید آمد که همه‌ی اعضای شهر و مملکت را فرا گرفت، و چنان آفت عظیمی واقع شد که هیچ فقیر و غنی و شهر و روستایی باقی نماند که به آن مبتلا نگردد و آن دامنگیر او قرار نگیرد که او را عاجز گردانیده، موج‌های هم و غم بر او هجوم نیاورند. زیرا به دست آوردن این امور بدون از صرف کردن اموال زیاد مشکل می‌باشد و تحصیل اموال زیاد منجر به این می‌شود که سطح مالیات و خراج را بر کشاورزان و کاسبان بالا برد و اگر آن‌ها از پرداخت آن‌ها سر باز زنند با آن‌ها می‌جنگند و عذاب می‌دهند و اگر اطاعت می‌نمودند از آن‌ها مانند خر و گاو کار می‌گرفتند و این اموال جمع‌آوری نمی‌شد، مگر برای این که در نیازها به آن کمک گرفته شود، باز گاهی آن‌ها را نمی‌گذاشتند که از زیر بار این زحمت و مشقت رهایی یابند و به سوی سعادت اخروی سر بلند کنند. بسا اوقات چنین اتفاق می‌افتاد که در یک کشور پهناوری کسی پیدا نمی‌شد که نسبت به دین اهمیتی قایل بشود و بازهم این اموال به دست نمی‌آمدند، مگر به وسیله قوم و ملت زحمت‌کشی که برای آماده ساختن خوراک و لباس، ساختمان و غیره کار و کاسبی نمایند و خودْ اصول مکاسب را که نظام جهان بر آن‌ها استوار است، ترک می‌کردند. عامه‌ی مردم که دور و اطراف آن‌ها قرار می‌گرفتند، در به دست آوردن اموال، از دلاوران و زیرکان پیروی و تبعیت می‌کردند و اگر نه از خود بهره‌ای نداشتند و نه به فکر آن قرار می‌گرفتند. جمهور مردم مانند عیال بر خلیفه می‌بودند که دست نیاز به سوی او دراز می‌کردند، گاهی به بهانه‌ی این که نیروی دفاع می‌باشند، یا گرداننده و مدیر کشور هستند، پای بند رسومات بودند و هدف دفع حاجت نبود، بلکه برقرار نگه داشتن روش گذشتگان بود. گاهی به این دست دراز می‌کردند که شاعر و مداح هستند و پادشاهان عادت دارند که به شعراء جایزه بدهند و گاهی به بهانه این که زاهد و فقیر هستند و عدم تفقد از احوال آنان قبیح به حساب می‌آمد و یکدیگر را تنگ می‌کردند و کسب و کار آن‌ها بنا به همراهی پادشاهان و رفاقت‌شان متوقف بود؛ لذا مجبور بودند در جوار آن‌ها قرار گرفته به آنان تملق نمایند. این یگانه تدبیر و فنی بود که افکارشان در آن فرو رفته و اوقات‌شان در آن ضایع می‌شدند؛ پس وقتی این شغل‌ها زیاد شد، در نفوس مردم صورت‌های پستی مجسم گردید و از اخلاق صالح رو گردانیدند. آشنا ساختن بر این مرض اجتماعی اگر شما می‌خواهید به حقیقت این بیماری پی ببرید، به سوی قوم و ملتی بنگرید که دولت و نظامی ندارند و در لذایذ طعام و لباس مستغرق نیستند که چه طور از نعمت آزادی و استقلال برخوردار هستند و هیچ گونه مالیات سنگین و کمرشکنی بر آن‌ها عاید نیست، پس آن‌ها می‌توانند برای امور دین و آیین فراغت به دست بیاورند. باز به وضع و حال آن‌ها بیندیش که اگر دارای کشور و دولتی قرار می‌گرفتند و بر رعایا تسلط می‌یافتند، آن‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دادند. پس وقتی که این مرض تشدید گردید و آنان مورد نارضایتی خدا و فرشتگان مقرب قرار گرفتند، خواست و رضایت خداوند بر این قرار گرفت که این مرض معالجه گردد و ماده‌ی فسادش کاملاً از بین برود. خداوند محمد صلى الله علیه وسلم را مبعوث فرمود و او را معیار شناخت هدایت قرار داد چنان نبی امی‌ای را – صلى الله علیه وسلم – در میان آن‌ها مبعوث گردانید که با فارس و روم آمیزش نداشته و پای‌بند رسوم آن‌ها نبوده باشد و او را معیاری قرار داد تا به وسیله‌ی او روش نیکو و مورد پسند نزد خداوند از غیر آن ممتاز و شناخته شود و او را گویا کرد تا عادات و اخلاق عجم را مذمت و نکوهش نموده استغراق آن‌ها را در زندگی دنیا و اطمینان به آن بیان نماید و در قلبش القا نمود تا بر آن‌ها اصول عادات عجم و آن‌چه را به آن افتخار و ناز داشتند، حرام اعلام نماید؛ مانند پوشیدن ابریشم و ارغوانی و به کارگرفتن ظروف طلا و نقره و پوشیدن آرایش طلایی و لباس‌های عکس‌دار و آراسته نمودن منازل و… و با روی کارآمدن دولت و ریاست خویش به زوال دولت و ریاست آن‌ها فیصله فرمود و گفت: «کسریٰ و قیصر هلاک گشتند و بعد از آن کسریٰ و قیصر دیگری باقی نخواهد ماند.» ٭ حجة الله البالغة/ ترجمه‌ مولانا حسين‌پور

لینک ثابت
بازدید : 74
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

چگونه سعادتمند شوم؟
نویسنده : Admin

4545چگونه سعادتمند شوم؟

گفتم: نیکبختی و سعادت در دست توست، نه دست دیگری.

گفت: اما من سعادتمند نیستم و نمی دانم چگونه به سعادتمندی دست یابم؟
گفتم: آیا در زندگیت لحظاتی سپری شده که احساس نیکبختی کرده باشی؟

گفت: بلی؛ اما آنها لحظات خیلی کمی بود، در زندگی ام مشکلات سختی را تجربه کردم و احساس می کنم نیکبخت نیستم.
گفتم: حالا از من چه توقع داری؟

گفت: از شما تقاضا دارم که مرا رهنمایی نمایی که چگونه سعادتمند شوم؟
گفتم: آیا می دانی که سعادت در امور بسیط و انجام افعال کوچک نهفته است؟

گفت: این انتظار را ندارم! بلکه فکر می کنم برایم از اشیاء خیلی بزرگ صحبت می کنی؛ مثل: مالک بودن خانه بزرگ و مجلل، موتر آخرین سیستم، مالکیت هزاران دالر به حساب بانکی ام یا شهرتی که نصیبم شود!
برای این پرسشگر گفتم: این ها اموری هستند که رسانه ها ترویج می کنند و طوری وانمود می گردد که ثروتمندان و مشاهیر جهان سعادتمندترین مردم اند؛ اما حقیقت خلاف این را به اثبات رسانیده است.

به شگفت زدگی گفت: آنچه می گویی خیلی عجیب است!
گفتم: بلکه عجیب و حیرت آور، فهم مردم از سعادت و نیکبختی می باشد، اجازه بده که برای شما چند مورد

کوچک را بیان کنم که زندگی شما را تغییر داده و به سعادتمندی برساند.
گفت: بفرمایید!

گفت: برایت (۱۵) فکر عملی ساده می دهم آنها را تجربه کن، ان شاء الله به سعادت دست خواهی یافت.
اول: در دنیا باید کسی را داشته باشی که به تو محبت بورزد؛ این شخص شاید یک دوست باشد یا یک برادر یا همسر یا پدر و مادر و یا… چون احساس شما به این که کسانی هستند شما را دوست دارند و آرزوی خیر و خوبی شما را می کنند، شما را به سعادت و آرامش خاطر می رساند.
دوم: این که عفو و بخشش ر ا بیاموزید و کسی را که به شما بدی کرده و خطای در حق تان مرتکب شده مورد گذشت قرار دهید و او را از گذشت خویش از طریق صحبت یا فرستادن نامه اطلاع دهید؛ این هم به نیکبختی و احساس رضایت شما کمک می نماید.
سوم: برخی کارهای که در کودکی دوست داشتی و انجام می دادی، انجام بده؛ این مسئله را برای شخصی مثل شما یاد آور شدم، او گفت: من در کودکی بایسکل سواری را خیلی دوست داشتم. سپس بایسکلی خرید و روز یک ساعت آن را سواری می کرد تا که حالت روحی او تغییر یافته و زندگیاش رو به بهبودی گرایید.
چهارم: کتابی را که دوست داری بخوان و یا یک کتاب فکاهی مثل کتاب: ( اخبار احمقان و غافلین) را بخوان؛ این کتاب را ابن جوزی به منظور سعه صدر و سرگرمی و استراحت روح تألیف نموده است.
پنجم: برای کسی که خیلی دوستش داری، هدیه تقدیم کن؛ در تعیین و خریداری این هدیه خوب بیندیش؛ چون این لحظات را سعادتمندانه سپری خواهی کرد و موقعی که او از هدیه شما ابراز رضایت و خرسندی کند، به سعادتمندی شما افزوده خواهد شد.
ششم: برای خود فرصتی را به منظور نشستن با اطفال اختصاص بده که در آن نشست، سخنان و تصامیم شان را بشنوی و به بازی های شان شرکت نمایی؛ زیرا آنان شما را از دنیای تان به دنیای خویش برده و احساس رضایت و خرسندی خواهی کرد.
هفتم: امور خانه را مرتب کن و البسه و وسایلی که به آن نیاز نداری، به فقیران و نیازمندان صدقه بده.
هشتم: با دوستی که سخنانش به تو آرامش می دهد، ارتباط بگیر و همراه او در فضای آزاد و آرامی بنشین تا از سخنان آرامبخش او به خوشبختی برسی.
نهم: جسمت را در حد نیاز از خواب سیر کن تا فکر و جسم تان استراحت نموده و احساس خوشبختی نمایی.
دهم: ورزش کن، بخصوص آب بازی و قدم زدن حد اقل هفته سه مرتبه.
یازدهم: با پدر و مادرت بنشین؛ چون نشستن با ایشان انس، سعادت، رضایت و آرامش را بدنبال دارد.
دوازدهم: برایت بیاموز که زیاد لبخند بزنی و آن را تمرین کن؛ زیرا روح و روانت از آن اثر پذیر می گردد.
سیزدهم: این که به زیارت قبور بروی؛ شاید ازین فکره شگفت زده شوی؛ اما وقتی به زیارت قبرستان بروی، در آن لحظات حقیقت زندگی را می شناسی و باور می کنی که این مشکلاتی که به آنها روبرو هستی در مقابل زندگی آخرت هیچ است؛ این جاست که احساس خوشبختی و سعادت می کنی.
چهاردهم: با بزرگسالان همنشینی کن، آنان اهل مزاح و خوشحالی هستند و با داستان و خاطره های شان به تو آرامش می دهند.
پانزدهم: این که از الله متعال بخواهی تا دلت را فراخ کرده و روحت را به آرامش و خوشبختی برساند.

آن شخص سوال کننده گفت: ما شاء الله! اینها راهکار های ساده و کوچکی هستند.
برایش گفتم: بلی! حالا مهمترین کارت این است که به طرف سعادت و خوشبختی حرکت کنی، آرزو نداشته باش که نشسته باشی و خوشبختی از دروازه وارد شود؛ بلکه سعادت وقتی به سراغت می آید که به سوی آن حرکت کنی؛ سعادت تصمیمی است که اتخاذ می کنی، هیچ کس نمی تواند آنرا برایت بفروشد. هرگاه تصمیم گرفتی که خوشبخت شوی به خواست خداوند متعال به خوشبختی می رسی و می بینی که حوادث اطرافت ترا به رسیدن به سعادت همراهی می کنند؛ وقتی که سعادتمند شدی، می توانی سعادت را به دیگران نیز انتقال بدهی؛ چون سعادت خاصیت ساری بودن را دارد، یعنی هر کس با انسان نیکبخت همنشینی کند، به سعادت دست میابد؛ مهمترین قضیه برای شما این است که الله متعال از شما راضی باشد و شما از خودت راضی باشی؛ برای سعادت گفته شد: کجا زندگی به سر می بری؟ گفت: در دل انسان های رضایت مند. ترا به خواندن کتاب (مفتاح دارالسعادة) از ابن جوزی سفارش می کنم و ازت می خواهم که بعد از مطالعه آن، تأثیرات آن را برایم بیان کنی.

• دکتر جاسم المطوع
ترجمه: عبدالخالق احسان

لینک ثابت
بازدید : 71
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 1

اگر زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز
نویسنده : Admin

وقتی مجبور هستی پس بهره ببر.

من به جوانی که به مرض قند مبتلا بود و چای را بدون قند می‌خورد و از وضعیت خویش افسوس می‌خورد، اینگونه می‌گفتم:

به او می‌گفتم: آیا هرگاه تأسف می‌خوری و به هنگام نوشیدن چای غمگین می‌شوی، آیا این تلخی به شیرینی عوض می‌شود؟ گفت: خیر، پس می‌گفتم: وقتی مجبور هستی پس بهره ببر.

منظورم اینست که همیشه دنیا طبق خواسته ما نمی‌چرخد. اینگونه امور در زندگی ما بسیار اتفاق می‌افتد.

ماشینت قدیمی است، کولر کار نمی‌کند، تُشَک‌ها پاره‌اند و حالا نمی‌توانی آن‌ها را عوض کنی. چاره چیست، وقتی مجبور هستی بهره ببر.

جهت ادامه تحصیل به دانشگاه مراجعه کردی، در دانشکده‌ای پذیرفته شدی که علاقه نداری در آن درس بخوانی، تلاش نمودی این وضعیت را عوض نمایی؛ اما موفق نشدی و مجبور شدی به دانشکده مذبور بروی و دو یا چند سال در آنجا درس بخوانی. چاره چیست؟

پس وقتی مجبور هستی (بساز) و بهره ببر.

جهت کار به جایی اقدام نمودی، ولی پذیرش نشدی و در جای دیگری مشغول به کار شدی و در آنجا به کار ادامه دادی. چاره چیست؟

تا وقتی مجبور هستی بهره ببر (بساز و).

به خواستگاری دختری رفتی قبول نکرد و با دیگری ازدواج نمود، چاره چیست؟ وقتی مجبور هستی (بساز و) بهره ببر.

بسیاری از مردم راه حل را در افسردگی دائم، و آه و ناله از وضعیت، و شکایت و گلایه با دوست و بیگانه می‌دانند و این عمل رزقی را که از دست داده است به او بازنمی‌گرداند و آنچه برایش مقدور نیست به او نمی‌رساند. پس چاره چیست؟ اگر زمانه با تو نمی‌سازد تو با زمانه بساز. خردمند کسی است که وقتی نمی‌تواند به وضعیت بهتر و مناسبت‌تری دسترسی نماید از واقعیت و وضعیت موجود خویش به هر طوری که باشد، بهره می‌برد.

یکی از دوستانم متولی ساخت یک مسجد بود که دچار کمبود بودجه شد، از این رو با جمعی از دوستان خویش نزد یکی از تجار رفتند، تا در پایان‌رساندن مسجد به آن‌ها کمک کند، آن تاجر درِ خانه‌اش را باز کرد و اندکی با آن‌ها نشست و مقداری پول که برایش میسر بود به آن‌ها داد. سپس دارویی از جیبش بیرون کرد و آن را خورد.

یکی از آن‌ها به او گفت: خدا بد ندهد، حالتان چطور است؟ گفت: نه، این یک قرص خواب‌آور است، مدت ده سال است که من جز با خوردن این قرص به خواب نمی‌روم.

آنان برایش دعا نموده و از آنجا بیرون شدند.

سپس آن‌ها از دروازه خروجی شهر، از کنار چاه‌ها و اداره راهسازی و راه و ترابری عبور کردند که در آنجا نورهایی قرار داشت که با نیروی تولید برق کار می‌کردند و سر و صدای آن دنیا را فرا گرفته بود. جای شگفت این نبود. بلکه شگفت‌آور این بود که نگهبان آن یک کارگر فقیری بود که چند روزنامه را پهن کرده و به خواب رفته بود.

آری، از لحظات زندگی‌ات بهره گیر، فرصتی برای غم و غصه نیست از نعمت‌هایی که در اختیار داری بهره گیر.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به همراه اصحابش به غزوه‌ای رفتند که در آن غذا و آذوقه اندک به همراه داشتند. آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) دستور داد تا غذا و آذوقه‌ای که در اختیار دارند گرد آورند و چادرش را پهن نمود و هرکدام از اصحاب یکی یک خرما و دو خرما و تکه‌ای نان می‌آوردند و در آن می‌گذاشتند و همه‌ی مواد غذایی در این چادر جمع‌آوری شد، سپس به خوردن آن مشغول شدند، در حالی که بهره می‌بردند و چه بسا یکی از آن‌ها سیر نمی‌شد، اما حداقل به مقدار سد جوع خوردند.

اشاره...

«ما كل ما يتمنی المرء يدركه

 

تجري الرياح بما لا تشتهي السفن»([1])

چنین نیست که هرچه انسان آرزو بکند به آن برسد گاهی بادها به سمتی می‌وزند که مورد تمایل کشتی‌ها نیست.

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 59
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

به آنچه خداوند بهره تو نموده است راضی باش
نویسنده : Admin

سفری به یکی از کشورهای جهت ایرد سخنرانی داشتم. این شهر به وجود تیمارستان (بیمارستان دارالمجانین) شهرت داشت. دو سخنرانی را در صبح ایراد نمودم و بیرون آمدم که هنوز یک ساعت برای نماز ظهر باقی مانده بود.

عبدالعزیز که از جمله دعوتگران برجسته بود، با من همراه بود. باهم سوار ماشین بودیم که من رو به او کردم و گفتم: عبدالعزیز! در اینجا جایی وجود دارد که در این فرصت دوست دارم بدانجا برویم. پرسید: می‌خواهی کجا برویم؟ رفیق شما شیخ عبدالله مسافر است و با دکتر احمد تماس گرفتم ولی جواب نداد. آیا می‌خواهی به کتابخانه‌ی قدیمی برویم یا... من گفتم: خیر، بلکه به بیمارستان روانپزشکی. گفت: بیمارستان؟ من گفتم: بله تیمارستان.

او خندید و از روی شوخی گفت: چرا؟ می‌خواهی عقلت را بسنجی؟!

گفتم: خیر، بلکه می‌خواهم استفاده کنیم و عبرت بگیریم و قدر نعمت‌های خداوند را بر خویش بدانیم. عبدالعزیز خاموش شد و در مورد وضعیت آن‌ها به فکر فرو رفت، احساس نمودم که او غمگین شد، عبدالعزیز فردی بیش از اندازه عاطفی بود. مرا با ماشین خود بدانجا برد و به یک ساختمانی غارمانند رفت که از هر طرف درختان آن را پوشانده بودند و آثار اندوه و دل‌گرفتگی از ظاهر آن نمایان بود، با یکی از پزشکان ملاقات کردیم وی از ما استقبال نموده و سپس ما را جهت بازدید از بیمارستان به داخل همراهی نمود. این پزشک از دردها و کارهای غم‌انگیز این دیوانگان با ما سخن می‌گفت و افزود: شنیدن کی بُوَد مانند دیدن. به هرحال آرام آرام ما را به یکی از راهروهای این مرکز برد که من صداهایی از اینجا و آنجا می‌شنیدم. اتاق‌های بیماران به دو طرف راهرو قرار داشتند. به یک اتاقی که در قسمت راستمان قرار داشت گذر کردیم، به داخل آن نگاه کردم، دیدم بیش از ده تخت خالی در آن وجود دارد جز یک تخت که مردی در آن دراز کشیده و دست و پاهایش می‌لرزد. رو به پزشک کردم و پرسیدم: این چطور است؟ گفت: این دیوانه است و گرفتار بحران بیهوشی است که هر پنج شش ساعت گرفتار این بیماری می‌شود. من گفتم: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّـهِ». چند وقت است که وی در این حالت به سر می‌برد؟ گفت: بیش از ده سال است، من اشک‌هایم را در درونم مخفی نموده و خاموش به جلو حرکت کردم، چند قدمی جلوتر رفتیم که به اتاق دیگری رسیدیم که درِ آن بسته بود و در شکافی داشت که از خلال آن مردی نمایان می‌شد که به سوی ما اشاراتی غیر مفهوم می‌کرد. کوشیدم دزدانه به داخل آن بنگرم که دیدم دیوارها و زمین آن همرنگ هستند.

از پزشک پرسیدم: وضعیت این فرد چگونه است؟ گفت: این دیوانه است. من احساس نمودم که او از نحوه سوال من تمسخر می‌کند. لذا به او گفتم: می‌دانم که دیوانه است، اگر شخص سالم و عاقلی بود که او را در اینجا نمی‌دیدیم، اما داستان او از چه قرار است؟ گفت: این فرد هرگاه دیوار را ببیند، اعصابش به هم می‌ریزد و با دست و پا و گاهی با سر وصورت به زدن آن می‌پردازد و در نتیجه روزی انگشترش می‌شکند و روزی پایش می‌شکند و روزی سرش شکاف شده و روزی... آنگاه پزشک در حالتی اندوه‌ناک سرش را پایین گرفت و گفت: ما نتوانستیم وی را معالجه کنیم، از این جهت او را در این اتاق که می‌بینی محبوس نمودیم که دیوارها و زمین آن با اسفنج فرش نموده‌ایم که به هرچه بخواهد بزند، آنگاه پزشک خاموش شد و به جلو حرکت کرد. اما من و دوستم عبدالعزیز همچنان بر جای خویش ایستاده بودیم تا دعای: «الحمد لله الذي عافانا مما ابتلاك به» را به پایان برسانیم. سپس به ادامه بازدید اتاق‌های بیماران ادامه دادیم. از کنار اتاقی گذشتیم که در آن تختی وجود نداشت، بلکه در آن بیش از 30 مرد بود که هرکدام در وضعیت خاصی قرار داشتند. یکی اذان می‌گفت و دیگری به ترانه و غنا مشغول بود. یکی به این طرف و آن طرف نگاه می‌کرد و چهارمی می‌رقصید. از میان این‌ها سه نفر بود که بر صندلی نشانده شده بودند و دست و پاهایشان بسته بود و به اطراف خود نگاه می‌کردند و می‌خواستند خود را بگشایند، اما نمی‌توانستند. من به شگفت آمدم و از پزشک پرسیدم: این‌ها چه کسانی هستند و چرا فقط این سه نفر را بسته‌اید؟

پزشک گفت: این‌ها هرگاه چیزی در جلو خود ببینند به آن حمله می‌کنند. پنجره‌ها، کولرها و دروازه‌ها را می‌شکنند. از این جهت ما از صبح تا شام آن‌ها را به این وضعیت می‌بندیم.

من در حالی که اشک‌هایم را کنترل می‌کردم پرسیدم: چند سال است که این‌ها در این وضعیت قرار دارند؟ گفت: این ده سال و این هفت سال و این جدید است که هنوز پنج سال نگذشته است!

از اتاق آن‌ها بیرون آمدم در حالی که در مورد وضعیت آن‌ها می‌اندیشیدم و خداوند را از این که مرا به بیماری آن‌ها مبتلا نساخته است حمد و سپاس می‌گفتم.

پرسیدم: دروازه خروجی بیمارستان کجاست؟ گفت: هنوز یک اتاق باقی است و شاید در آن نیز یک عبرت جدیدی باشد. به آن هم سری بزنید. آنگاه دستم را گرفت و به طرف یک اتاق بزرگی برد، اتاق را باز کرد و در آن داخل شد و دست مرا به داخل کشید. این اتاق نیز مشابه اتاق سابق بود که از آن بازدید کرده بودیم. تعداد بیشماری از بیماران در آن بودند که هرکدام به حال خود که یکی می‌رقصید و دیگری خواب بود و... ممشغول بودند. شگفت است من چه می‌بینم؟؟

مردی که عمرش از پنجاه سال گذشته بود و موهای سرش سفید شده بود و در حالت چمباته بر زمین نشسته بود و تمام بدنش را به خود می‌پیچید و جمع می‌کرد و با چشم‌های زاغ به ما نگاه می‌کرد و نگاه‌های وحشت‌زده داشت و همگی این کارها طبیعی بودند.

اما چیزی عجیبی که مرا دل نگران می‌کرد و بلکه به هیجان درمی‌آورد، این بود که این مرد به طور کامل لخت و عریان بود حتی پارچه‌ای که عورت غلیظه‌اش را بپوشاند هم بر تن نداشت.

رنگ چهره‌ام پرید و فوراً به پزشک نگاه کردم. وقتی چهره‌ام را سرخ دید گفت: آرام باش و بر اعصابت مسلط باش.

اینک حال وی را برایت شرح خواهم داد. ما هر بار که به این مرد لباس می‌پوشانیم آن را با دندان‌هایش جویده و تکه تکه می‌کند و می‌بلعد، گاهی ما در یک روز بیش از ده دست لباس به وی می‌پوشاندیم و همگی بر این وضعیت بودند، زیرا این مرد تحمل پوشیدن لباس را ندارد. از این جهت ما در طول تابستان و زمستان وی را به این حالت گذاشتیم و دیوانگانی که در پیرامون او هستند از حال و وضع او بی‌خبرند.

از این اتاق بیرون شدم و کاسه‌ی صبرم لبریز گشته و تاب و توان بیشتر را نداشتم. به پزشک گفتم: مرا به دروازه خروجی بیمارستان راهنمایی کن. گفت: هنوز قسمت‌هایی از آن باقی مانده است. من گفتم: خیر آنچه بازدید کردیم کافی است.

همچنانکه ما و پزشک در مسیر راه از کنار اتاق‌های بیماران راه می‌رفتیم، ناگهان پزشک رو به من کرد و انگار چیزی را که فراموش کرده بود به یاد آورده است. گفت: جناب شیخ! در اینجا یکی از بازرگانان بزرگ که صاحب میلیون‌ها سرمایه بوده است وجود دارد که دچار بحران روانی شده و فرزندانش وی را به اینجا آوردند و سال‌هاست که او را در اینجا انداختند، در اینجا مهندس یک شرکتی وجود دارد و شخص سومی...

همواره پزشک از افرادی سخن می‌گفت که پس از دسترسی به عزت، ذلیل و خوار گشته‌اند و افرادی پس از مال و ثروت به فقر و تنگدستی مواجه گشته‌اند و...

همچنان من در میان اتاق‌های بیماران قدم می‌زدم و به فکر فرو رفته بودم. پاک است ذاتی که رزق و روزی را در میان بندگانش تقسیم نموده است، به هرکس بخواهد می‌دهد و از هرکسی بخواهد بازمی‌دارد. گاهی خداوند به یکی مال، نژاد و پست و مقام عنایت می‌کند؛ اما عقل و خرد را از او می‌گیرد، می‌بیند از همه سرمایه‌ی بیشتری دارد و از نیروی بدنی بیشتری برخوردار است، اما در تیمارستان زندانی است.

گاهی خداوند به یکی نژاد اصیل و ثروت کلان و عقل و خرد فراوان عطا می‌کند، اما نیروی سلامتی را از او می‌گیرد و می‌بینی که بیست الی سی سال بر تخت خود نشسته است و کمال و نژادش به او سودی نمی‌بخشد!

خداوند به برخی مردم نعمت تندرستی و عافیت و نعمت قدرت و عقل بخشیده است، اما نعمت مال و سرمایه را از آن‌ها گرفته است، در نتیجه می‌بینی در بازار به کارگری و حمالی مشغول هستند یا می‌بینی که چنان در تنگدستی و نادارای به سر می‌برند و کلمات حقیرانه و متواضعانه‌ای در شکایت از فقر و ناداری بر زبان می‌آورند و چیزی که با آن رفع گرسنگی نمایند، در اختیار ندارند.

به برخی می‌دهد و سپس از او می‌ستاند و محرومش می‌کند. خداوند می‌فرماید(وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ)

[القصص: 68].

«و پروردگارت هرچه بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند، آن‌ها هیچ اختیاری ندارند».

لذا بر هر آسیب‌دیده و مبتلا به آزمایش لازم است تا قبل از در نظرگرفتن بلاها و مصیبت‌های وارده از جانب خداوند، بخشش‌ها و عطاهای خداوند را بر خود بشناسد. بنابراین، اگر چنانچه تو را از نعمت مال محروم ساخته است نعمت سلامتی را به تو ارزانی داشته است و اگر تندرستی را از تو گرفته است، نعمت عقل و خرد را به تو عطا کرده است و اگر از عقل و خرد محروم شده‌ای، قطعاً نعمت اسلام را نصیب تو ساخته است پس بسیار مبارک است که با اسلام زنده باشی و با اسلام بمیری.

لذا با پری دهان و صدای بلند بگو: الحمدلله.

آری، اصحاب گرانقدر آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) اینگونه بودند.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در غزوه «ذات السلاسل»، «عمرو بن عاص» t را به سوی شام فرستاد. وقتی بدانجا رسید، بزرگی لشکر دشمن را مشاهده کرد، قاصدی را جهت نیروی کمکی به سوی آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) گسیل داشت. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) «ابوعبیده بن جراح» را به عنوان امیر به همراه لشکری جهت نیروی کمکی او فرستاد که در میان آن‌ها افراد زیادی از مهاجرین و انصار از جمله ابوبکر و عمر وجود داشتند. وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) ابوعبیده را اعزام نمود، و رو به او کرد و گفت: باهم اختلاف نکنید. ابوعبیده به همراه لشکر به راه افتاد تا این که به «عمرو بن عاص» پیوست، «عمرو» به او گفت: تو جهت یاری من آمدی و من امیر لشکر هستم. ابوعبیده گفت: خیر، بلکه من امیر یاران خودم که با من آمده‌اند هستم و تو امیر یاران خودت هستی. ابوعبیده مردی نرم‌خو و ساده بود و اموردنیا بر او آسان بودند. آنگاه عمرو گفت: خیر بلکه تو به عنوان نیروی کمکی من آمدی. در این هنگام ابوعبیده گفت: ای عمرو! همانا رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به من گفت: اختلاف نکنید و تو از من نافرمانی کردی، ولی من از تو اطاعت می‌کنم. عمرو گفت: پس من امیر لشکر هستم و تو تحت فرمان من قرار داری. ابوعبیده بر این امر توافق نمود و عمرو بن عاص جلو شد و به مردم امامت کرد.

پس از پایان غزوه، اولین کسی که به مدینه رسید، «عوف بن مالک» بود که نزد رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) رفت، وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) او را دید گفت: مرا از غزوه خبر بده و «عوف بن مالک» گزارش غزوه را به سمع آنحضرت و آنچه بین ابوعبیده و عمرو بن عاص اتفاق افتاده است، رساند.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) فرمود: خدا به ابوعبیده بن جراح رحم کند.

آری، خدا بر ابوعبیده t رحم کند.

اندیشه...

«به قسمت‌های درخشان زندگی‌ات بنگر قبل از آن که به قسمت‌های تاریک آن بنگری، تا خوشبخت باشی».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

لینک ثابت
بازدید : 70
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

صفحات وبلاگ
تعداد صفحات : 26

قالب وبلاگ