اصول تفسير و عوامل انحراف در زمينه تفسير قرآن
نویسنده : Admin

 از مطالعه تاریخ اسلام چنین بر می‏ آید که بسیاری از گروهها و افراد به خاطر عدم آشنایی با شیوه‏های استفاده از قرآن، هنگام بهره گرفتن از قرآن، دچار انحراف شده‏ اند.

برخی افراد تنها با آموختن زبان عربی و اطلاعات سطحی از دین به تفسیر قرآن پرداخته‏ اند و برخی دیگر مطالب بی‏اساسی را مطابق سلیقه و افکار خود اندیشیده و سپس سعی کرده‏ اند آیات قرآن را با تفسیر به رأی با مقصود خود تطبیق دهند و برخی دیگر به خاطر مرعوب شدن و تاثیر پذیرفتن از نظریات عقلی و فلسفی عصر خویش سعی نموده ‏اند مفاهیم قرآن را با تحریف و تناویل و قطع و برید با افکار و آرای فلسفی زمان تطبیق دهند و گروهی دیگر به خاطر عدم آشنایی با موضوع مورد بحث قرآن، به استنباط مسایلی از قرآن پرداخته‏اند که از موضوع مورد بحث قرآن خارج بوده است.
در خصوص چنین افرادی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده است: «من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ»؛ اگر کسی با رأی و نظر شخصی خود در تفسیر قرآن نظری بدهد و اتفاقاً تفسیرش مطابق واقع از آب در آید، باز هم خطا کرده است.
علامه فرزانه حضرت استاد مفتی محمد تقی عثمانی در بخشی از کتاب ارزشمند خود «علوم القرآن» بحث مبسوطی را به این موضوع اختصاص داده ‏اند که مختصری از آن ترجمه شده و خدمت قرآن پژوهان گرامی تقدیم می گردد.
به امید این که راهنما و راهگشای آنان دراستفاده اصولی و هرچه بهتر از قرآن کریم گردد.

عوامل انحراف در تفسیر قرآن
علم تفسیر، گرچه از زمره علومی است که حصول آن مایه عزت و شرافت برای انسان است؛ اما قدم نهادن در وادی آن بسیار خطرآفرین است. زیرا اگر انسان، آیه‏ای از قرآن را اشتباه تفسیر نماید، به این معنا است که به الله تعالی سخنی را نسبت داده که الله تعالی آن را نگفته است و مسلم است که چنین تفسیری جزو انحرافات بزرگ است. کسانی که بدون در نظر گرفتن شرایط و ضوابط مورد نیاز، به تفسیر قرآن می‏پردازند گر چه تلاش زیادی می‏کنند، اما دچار انحرافات بزرگی می‏شوند. لذا مناسب است در اینجا به بررسی عواملی بپردازیم که انسان را به سوی انحراف در تفسیر قرآن می‏کشاند.

1ـ عدم شایستگی و توانایی
امروزه این عامل باعث هرج و مرج شدید در فهم معنای قرآن شده است و افرادی تنها با یادگیری زبان عربی خود را عالم قرآن تصور کرده و چنین می‏پندارند که هر طور که دلشان خواست و به ذهنشان رسید می‏توانند قرآن را تفسیر نمایند. در صورتی که آنچه قابل تامل است این است که هیچ علمی از علوم دنیا اینگونه نیست که تنها با فراگرفتن زبان آن علم، کسی بتواند در آن مهارت حاصل کند، و چنین چیزی سابقه نداشته که یک نفر به خاطر تسلط بر زبان انگلیسی، مدعی شود که تنها با مطالعه کتاب‏های پزشکی، پزشک شده و یا با مطالعه کتابهای مهندسی، مهندس شده و یا با مطالعه کتابهای حقوق، حقوقدانی توانا شده باشد.
هر شخصی می‏داند که فقط با فراگرفتن زبان و تنها با مطالعه نمی‏توان علوم و فنون مختلف را کسب کرد، بلکه برای کسب هر علمی نیاز به کوشش و تلاشی مستمر در طی سالیان متمادی است؛ با این کیفیت که چنین فردی زیر نظر اساتید مجرب و متخصص در آموزشگاههای بزرگ و معتبر حضور یافته و از گردونه امتحانات مختلف عبور نماید و پس از فراگیری علوم نظری و مباحث تئوریک، برای مدت مدیدی به تجربه علمی آن زیر نظر کارشناسان فن بپردازد. آنگاه می‏توان او را کارشناس ابتدایی این علوم دانست.
وقتی علوم و فنون دنیوی چنین وضعیتی دارند، آیا علمی مهم مانند تفسیر قرآن، تنها با فراگرفتن زبان عربی بدست می‏آید؟ مسلم است که نه! بلکه برای آشنایی با تفسیر قرآن، نیاز به معلومات علمی وسیع و گسترده‏ای می‏باشد. زیرا قرآن همانند دیگر کتابها نیست که مطالب هر موضوع یکجا آمده باشد. بلکه بر خلاف دیگر کتابها، قرآن از یک اسلوب ویژه و ممتاز برخوردار است. برای فهمیدن یک آیه، لازم است قرائت‏های مختلف آیه، ابعاد گوناگون آن و سایر آیاتی که در این موضوع وجود دارند، کاملاً مدنظر قرارگیرند. بسیاری از آیات به گونه‏ای هستند که فهم دقیق معنای آن به دانستن ماجرایی که آیه در خصوص آن نازل شده بستگی دارد و تا زمانی که شأن نزول آیه به طور کامل بررسی نگردد، مفهوم کامل آن به ذهن نمی‏آید و نیز بسیاری از آیات مجمل قرآن بر شرح و تفسیر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم موقوف است. لذا در هر آیه‏ای باید توجه داشت که آیا در تفسیر آن حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم وجود دارد، یا نه؟ اگر وجود دارد، با شرایط اصول حدیث مطابقت دارد یا نه؟ صحابه که شاهدان عینی نزول قرآن هستند، این آیه را چگونه فهمیده‏اند؟ اگر در میان روایات موجود تعارض و تناقضی وجود دارد، برای رفع آن چه باید کرد؟ از سوی دیگر دامنه زبان عربی بسیار وسیع و گسترده است. یک واژه دارای معانی مختلفی می‏باشد و یک معنا را با الفاظ متعددی می‏توان تعبیر کرد. لذا تا زمانی که انسان با محاورات زبان عربی کاملا آشنا نباشد، انتخاب یک معنا از میان معانی مختلف بسیار مشکل است و صرف نظر از این، تنها با دانستن معنای لغوی واژه‏ها کاری از پیش نمی‏رود زیرا از تفاوت ترکیب نحوی، در معانی کلمات عربی دگرگونی ایجاد می‏شود و تا زمانی که شخص بر زبان و ادبیات عرب مسلط نباشد نمی‏تواند تشخیص بدهد که کدام ترکیب با محاورات عرب بیشتر همخوانی دارد؟
 

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 49
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تفسیر سوره قدر
نویسنده : Admin
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾
شروع به نام خدای بی حد مهربان و بی نهایت رحیم
ما آن را در شب قدر نازل کردیم، و تو چه فهمیدی که چیست شب قدر، شب قدر بهتر است از هزار ماه، فرود می آیند فرشتگان و روح در آن به دستور پروردگارشان بر هر کار، امان است، آن شب تا طلوع صبح است.


خلاصه تفسیر
بدون شک ما قرآن را درشب قدر فرود آوردیم، (تحقیق نزول قرآن در شب قدر، در سورۀ «دخان» گذشت) و جهت (تشویق بیشتر فرمود) شما چه می دانید که شب قدر چه چیزی است، (پاسخ در آینده می آید که) شب قدر از هزار ماه بهتر است، (ثواب عبادت گزاری در هزار ماه چقدر می باشد، ثواب عبادت در شب قدر از آن بیشتر است. (کذا فی الخازن)) و آن چنان شبی است که در آن شب فرشتگان و روح القدس (جبرئیل) به دستور پروردگارشان با هر امر خیر (به سوی زمین) فرود می آیند ( و آن شب از اول تا آخر) سلام است، (چنان که در حدیث بیهقی از حضرت انس مرفوعا روایت شده است که حضرت جبرئیل علیه السلام، در شب قدر همراه با گروهی از فرشتگان می آید، و هر کسی را که ببینند که در قیام و قعود مشغول است، بر او درود می فرستند، یعنی برای او دعای رحمت می کنند، خازن از ابن الجوزی در این روایت «یسلّمون» را نیز اضافه نموده اند، یعنی دعای سلامتی می کنند، و حاصل یصلون نیز همین است؛ زیرا رحمت و سلامتی لازم و ملزوم یکدیگر می باشند، همین را قرآن به لفظ «سلام» یاد فرمود، و مراد از امر خیر نیز همین است، و نیز در روایات آمده است که توبه در این شب قبول می شود، درهای آسمان باز می گردند، و فرشتگان بر هر مومن سلامی می گویند.(کذا فی الدر المنثور)، انجام این امور توسط ملائکه و موجب سلامتی آن، امری است ظاهر، مراد از امر، آن اموری است که در سورۀ «دخان» به عنوان امر حکیم و طی شدن آن را در شب قدر ذکر فرمود، و) آن شب قدر (با همین صفت و برکت) تا طلوع فجر می ماند. (این طور نیست که در قسمتی از این شب برکت باشد و در قسمت دیگر نباشد.)

معارف و مسایل با شأن نزول
ابن ابی حاتم از مجاهد مرسلا روایت نموده است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم وضعیت جهادگری از قوم بنی اسرائیل را ذکر فرمود که او تا هزار ماه پشت سر هم در جهاد مشغول ماند که هیچ گاه شمشیر را به زمین نمی گذاشت، مسلمانان با شنیدن آن در شگفت قرار گرفتند، بر این، سورۀ «قدر» نازل گردید، و در این، عبادت یک شب این امت را بالاتر از عبادت تمام عمر آن جهادگر یعنی هزارماه قرار داد.
این جریر به روایت مجاهد واقعۀ دیگری ذکر نموده است که عابدی در قوم بنی اسرائیل بود که همه شب در عبادت مشغول بود، و به هنگام صبح به جهاد بیرون می رفت و به جهاد مشغول می شد، و بدین شکل او هزار ماه در عبادت به سر برد، بر این، خداوند متعال سورۀ «قدر» را نازل فرمود، از این، نیز معلوم می گردد که شب قدر از ویژگی‏های امت محمدی است. (مظهری)
ابن کثیر این را قول امام مالک دانسته است و بعضی از شوافع آن را قول جمهور قرار داده اند، خطابی بر این، ادعای اجماع را دارد، اما بعضی محدثین در این باره اختلاف نظر دارند. ( ماخوذ از ابن کثیر)

معنای لیلة القدر
یکی از معانی قدر، عزت و شرف است. زهری و غیره از حضرات علما در اینجا همین معنی را مراد گرفته اند، و وجه نامگذاری این شب به "لیلة القدر" عظمت و شرف آن است، ابووراق فرموده است: به این شب لیلة القدر از آن جهت می گویند که انسانی که قبل از این در اثر بی عملی، قدر و قیمتی نداشت، به توبه و استغفار و عبادت در این شب، صاحب قدر و شرف قرار می گیرد.
معنای دیگر قدر، تقدیر و حکم می آید. با توجه به این معنی، علت لیلة القدر گفتنش این می باشد که در این شب تمام آنچه برای مخلوقات در تقدیر ازلی نوشته شد، آن مقداری از آن که در این سال تا رمضان آینده پیش می آید، آن به فرشتگانی که مامور تدبیر و تنفیذ امور کاینات می باشند سپرد می گردد، در این شب مقدار مقرّره عمر، مرگ و رزق هر انسان و نیز باران و غیره به فرشتگان املاء می گردد، حتی اگر برای یکی در این سال حج مقدر شده است نیز نوشته می شود، و این فرشتگانی که این امور به آنها سپرد شده است موافق به قول ابن عباس چهار نفر می باشند، که عبارتند از: اسرافیل، میکائیل، عزرائیل و جبرائیل. (قرطبی)
این مضمون به صراحت در قرآن آمده است؛ «إنا أنزلنه فی لیلة مبارکة إنّا کنّا منذرین فیها یفرق کل أمر حکیم أمرا من عندنا» [دخان، آیات 3،4 و 5] که در این لیله مبارکه تمام امور فیصله تقدیر، نوشته می شوند، و در تفسیر آیه گذشت، که مراد از لیلة مبارکه نزد جمهور مفسیرین لیلة القدر است، و آن دسته از علما که مراد از لیله مبارکه، شب برائت نصف شعبان را قرار داده اند، آن را چنین تطبیق می دهند، که فیصله ابتدایی امور تقدیر به صورت اجمالی در شب برائت انجام می گیرد، سپس تفاصیل آنها در لیلة القدر نوشته می شوند. در تأیید این، قولی از حضرت ابن عباس است که آن را امام بغوی به روایت ابوالضحی نقل فرموده است که؛ خداوند فیصله امور تقدیر یک سال را در شب برائت نصف شعبان انجام می دهد، سپس در شب قدر آن را به فرشتگان مربوط می سپارد. (مظهری)
مقصود از فیصله امور تقدیر در این شب، این است که آنچه از امور تقدیر که در این سال قابل تنفیذ می باشد آنها را از لوح محفوظ نقل نموده به فرشتگان می سپارند، اگر چه اصل نوشته تقدیر در روز ازل انجام گرفته است.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 44
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تفسیر آیة الکرسی [بخش اول]
نویسنده : Admin
«اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» [بقره:255]

«هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه. زنده [و] تدبير كننده [هستى‏] است. هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرانمى‏گيرد (و لحظه‏اى از تدبير جهان هستى، غافل نمى‏ماند). آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. چه كسى است كه بدون حكم او در پيشگاهش شفاعت كند؟ گذشته و [حال و] آينده آنان را مى‏داند و به چيزى از علم او جز به آنچه خود خواسته است، احاطه نمى‏يابند. كرسىّ [فرمانروايى‏] او آسمانها و زمين را فرا گرفته است و حفظ آن دو بر او گران نمى‏آيد و او بلندمرتبه بزرگ [قدر] است».
آیة فوق آیه 255 سوره بقره معروف به "آية الکرسی" است، و چنانکه در روایات نقل شده است این آیه افضل‌ترین آیه قرآن مجید است. در این آیه شریفه، الله سبحانه و تعالی ذات عظیم خود و صفات و کمالات بدون مانندش را به بندگانش معرفی نموده است، و لفظ «الله» که عَلَم ذات او تعالی است و بر غیرش اطلاق کرده نمی‌شود بیانگر این مطلب است.
قوله تعالی: ﴿لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾ صفت اول و بیانگر حق الله بر بندگان است، و معنی ﴿لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾ اینست که معبودی وجود ندارد جز او تعالی. در لفظ «لا إله» "إله" نفی جنس شده است، چون که لا نفی جنس است، و در لفظ «إلا الله» اثبات الوهیت فقط برای خداوند متعال شده است. یعنی معبودیت به خداوند متعال اختصاص دارد و غیر از او کسی دیگر معبود نیست. تا اینجا همه ادیان و بالاخص ادیان آسمانی هم عقیده‌اند که عبادت حق اختصاصی الله سبحانه تعالی است و معبود بر حق، فقط او تعالی است. و انس و جن را به این هدف آفریده است که تنها او را پرستش کنند؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» [الذاريات: 56]  (ما جن‌ها و انسان‌ها را نیافریده‌ایم مگر اینکه تنها مرا پرستش کنند.)
و همین است معنی «لا إله إلا هو» که معبود فقط خالق لایزال است و مخلوقات از انس و جن و ملائک و غیره همه عابداند. لیکن اگر از صاحبان ادیان پرسیده شود: تعریف عبادت- که حق اختصاصی الله سبحانه و تعالی است و شما نیز به او عقیده دارید- چیست؟ اکثر اهل ادیان از دادن جواب صحیح عاجز می‌مانند.

تشریح عبادت
مفسرین عبادت را به (نهایت خضوع و خشوع) و بعضی‌ها به نهایت تعظیم معنی کرده‌اند. به هر حال این معنی درست است، لیکن محتاج به توضیح می‌باشد چون که معیار انتهای تعظیم مشخص نمی‌شود به خاطر اینکه والدین و مشائخ و اساتید و بزرگان نیز قابل تعظیم‌اند. شاه ولی الله -رحمه الله- در کتاب‌های خودش نسبت به معنی عبادت گفته است که عبادت، بندگی را می‌گویند؛ بنده به آن ذاتی که او را بندگی می‌کند هر وقت و هر جا محتاج است و در برابر او تذلل و عاجزی می‌کند. بهترین معنای عبادت را ابن قیم رحمه الله فرموده است؛ «العبادة عبارة عن الاعتقاد والشعور بأن للمعبود سلطة غیبیة (أي في العلم والتصرف) فوق الأسباب یقدر بها علی النفع والضرر، فکل دعاء ونداء وثناء وتعظیم ينشأ من هذا الاعتقاد فهي عبادة» [مدارج السالکین، ص:4] (عبادت عبارت است از عقیده داشتن به اینکه معبود قدرتی غیبی مافوق الاسباب در علم و تصرف دارد که با آن قدرت می‌تواند نفع و ضرر برساند. پس هر دعا و فریاد و ثنا و تعظیمی که از این اعتقاد حاصل شود عبادت است.)

اقسام عبادت
بعد از بیان تعریف عبادت، اقسام آن را توضیح می‌دهیم. عبادت سه قسم دارد:
1- قولی؛
2- فعلی یا بدنی؛
3- مالی.
چنانکه در تشهد از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم اظهار عقیده شده است و نیز امتش را آموخته است که «التحیات لله والصلوات والطیبات» از این مطلب چنین استنباط می‌شود که عبادت‌های قولی (التحیات) که شامل کلمات تعظیمیه و غیره می‌باشند و عبادت‌های بدنی (الصلوات) که در رأس آنها زکات است، به الله سبحانه و تعالی اختصاص دارند و معنی اختصاص از لام لفظ «لله» مفهوم می‌شود، چون که لام لفظ لله برای اختصاص است. در حقیقت اعتراف به اینکه عبادت‌های قولی و فعلی و مالی به الله سبحانه و تعالی اختصاص دارند، امتثال به امر الله تعالی است که در سوره انعام فرموده است: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ* لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ» [انعام:162-163] (بگو که یقیناً نماز من و قربانی من و موت و حیات من به خداوند متعال اختصاص دارند که صاحب اختیار جهانیان است، و او شریک ندارد و ماموریت من همین است و من قبل از همه تسلیم شده‌ام.) یعنی از امتیان خودم قبل از همه در برابر دستور خداوند متعال تسلیم شده‌ام.
نماز عبادتی است متشکل از قول و فعل، چون که ارکان مخصوصه یا قول‌اند یا فعل، پس ﴿صَلاَتِي﴾ دو نوع عبادت (قولی و فعلی) را در بر گرفته است، و ﴿نُسُكِي﴾ اشاره به عبادت مالی دارد که در رأس آنها قربانی است. پس هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در «عرش» و «فرش» اعتراف و اقرار فرمود که همه عبادت‌های قولی و فعلی و مالی به او تعالی اختصاص دارند خداوند متعال به او خطاب کرد و انعام ثلاثه را به ایشان عنایت فرمود که جمله «السلام علیک أیها النبي ورحمة الله وبرکاته» بر این مطلب دلالت صریح دارد. و انعام (السلام) و (رحمة الله) و (برکات) به پیامبر اسلام خطاباً عنایت شده‌اند. لیکن پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم از آنجایی که رحمت للعالمین است در انعام خودش امت و عبادالصالحین را شریک گردانیده است، و جمله «السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین» بر این مطلب دلالت دارد. و در جمله- السلام علینا- معرفه تکرار شده است، لذا معرفه اول مراد می‌شود. یعنی (پروردگارا) همان سلامی را که به من عنایت فرموده‌اید، بر من و امتیان من و تمام بندگان صالح عنایت بفرما. و جمله (عبادالله الصالحین) تمام بندگان صالح و نیک خداوند متعال را، از ملائکه و انبیا و انسان‌ها و جن‌ها، در بر گرفته است. خلاصه اینکه از آیات قرآنی و احادیث نبوی هویدا است که عبادت، که هدف اصلی خلقت انس و جن است، منقسم به سه قسم است؛ زبانی، بدنی، مالی.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 62
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تفسير آیة الکرسی [بخش دوم]
نویسنده : Admin

 "القیوم"، دلیل ثانی برای معبودیت الله سبحانه و تعالی است. معنی "القیوم"، در تفسیر روح المعانی اینگونه آمده است: "القائم الحافظ لکل شیء"- یعنی نگهبان و حافظ هر چیز اوست. او به حفاظت هیچ احدی نیازمند نیست، بلکه فقط او تعالی همه مخلوقات ارضی و سماوی را از تمام رنج‌ها و بلاها حفاظت می‌فرماید. حتی محافظ انبیاء و اولیاء، الله سبحانه و تعالی است و به آنها دستور داده است که در تمام مراحل زندگی از تمام رنج‌ها و بلاها از من پناه بخواهید که من شما را حفاظت می‌کنم. چنانچه به پیامبر گرامی اسلام- صلی الله علیه وسلم- در قرآن مجید بکثرت دستور داده شده است که؛ «وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ* وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ» [المؤمنون: 97- 98] (و بگو: پروردگارا! از وسوسه‏هاى شياطين به تو پناه مى‏برم. و از اينكه آنان نزد من حاضر شوند (نيز)- اى پروردگار من- به تو پناه مى‏برم.)

همچنین در معوذتین آموزش داده شده است که بگو از شرّ جمیع مخلوقات از "رب الفلق" پناه می‌خواهم، و در سوره جن نیز به عنوان تعلیمِ عقیده دستور داده است که «قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا» [جن:22] (بگو: هیچ احدی مرا از عذاب خدا پناه نمی‌دهد و هیچ پناهگاهی غیر از او نمی‌یابم.)
خلاصه اینکه در این مورد آیات و احادیث نبوی - علیه الصلاة والسلام- دلالت صریحی دارند که انبیاء و اولیاء پناه گیرنده بوده‌اند و پناه دهنده فقط خداوند متعال بوده است.

سیره بندگان مخلص خدا در استعاذه و استمداد
بندگان مخلص در تمام مراحل زندگی برای حل مشکلات و مصائب و جلب منافع فقط خداوند متعال را فریاد زده‌اند، و او تعالی به فریاد آنها رسیدگی فرموده است. از باب نمونه، سیرت طیبة حضرت یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل الله -علیهم الصلاة والسلام- را که در قرآن مجید صراحتاً بیان شده است ذکر می‌کنیم. هنگامی که برادران یوسف- علیه السلام-  نسبت به او حسد ورزیدند و با ترفند و نیرنگ او را از پدر بزرگوارش جدا کردند و در چاه انداختند و گزارش بسیار ناگوار و تلخ را به پدر بزرگوارشان حضرت یعقوب - علیه السلام- ابلاغ نمودند که حضرت یوسف را گرگ خورده است، در این موقع حساس پیامبر گرامی حضرت یعقوب - علیه السلام- در جواب فرزندانش فرمود که از قرائن معلوم می‌شود که گزارش شما صحت ندارد و آنچه شما کرده‌اید مطابق نفس اماره شما بوده است و در این موقع حساس من از صبر جمیل کار می‌گیرم و نتائج امور را به خداوند متعال تفویض می‌کنم، چون که او فریادرس فریادکنندگان است. «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ» [يوسف:18] (وظیفه من صبر جمیل است و از خداوند متعال که فریادرس است استعانت بر گزارش تلخ و ناگوار شما می‌گیرم.)
از این آیه صراحتاً معلوم می‌شود که در مواقع بسیار حساس و غم‌انگیز بندگان خداوند متعال کاملاً به او متوجه می‌شوند، چون که جز او کسی دیگر قدرت دادرسی و فریادرسی بندگان را در اختیار ندارد. حتی حضرت یعقوب- علیه السلام- آباء و اجدادش را به عنوان وسیله فریاد نزد، بلکه فقط از خداوند متعال که مستعان است استعانت گرفت و صبر جمیل را در فراق فرزند عزیزش وظیفه خود قرار داد.
حضرت یوسف - علیه السلام- نیز در مراحل آزمون‌های خودش نیز به خداوند متعال متوسل می‌شدند. در مرحله آزمون عفت و پاکدامنی هنگامی که زلیخا پشت درهای بسته دعوت «هَيْتَ لَكَ» را با قوت تمام پیش حضرت یوسف - علیه السلام- مطرح کرد، در آن لحظه بسیار حساس، حضرت یوسف در اولین عکس العمل به خداوند لایزال پناه گرفت و فرمود: «مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» [یوسف:23] (پناه به خدا، بدرستی که آقایم جایگاه من را خوب کرده است، و حقا که ظالمین و خائنین رستگار نمی‌شوند.)
پیامبر گرامی حضرت یوسف- علیه السلام- در این جواب مختصر، قبائح و زشتی‌های متعددی برای دعوت زلیخا مطرح نموده‌اند؛ اول اینکه در دعوت شما نافرمانی الله سبحانه و تعالی است. لذا از نافرمانی او تعالی به او پناه می‌گیرم، تا مرا از شر نفس اماره حفاظت بفرماید. دوم اینکه آقائی که مرا در خانه‌اش آورد روز اول مرا بعنوان یک فرزند معرفی کرد، لذا خیانت در حق اختصاصی او کمال نمک نشناسی و ناشاکری از این جایگاه خوب است. سوم اینکه آنهایی که در حق خداوند متعال و بندگانش خیانت می‌کنند ظالمند و ظالمان در زندگی هرگز رستگار نمی‌شوند. حضرت یوسف علیه السلام با ذکر این همه قبائح از جلوی داعیة فحشا فرار کرد و خداوند حاضر و ناظر و سمیع و علیم و مستعان به فریاد و استعاذة بنده‌اش رسیدگی فرمود: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» [یوسف:24] (دلائل قدرت را به او نشان دادیم تا که اراده گناه (زنا) و خود زنا (فحشاء) را از او منصرف بگردانیم چون که او از بندگان مخلص ما بود.)
این سنت مستمرة الله سبحانه و تعالی است که به فریاد بندگان مخلص خودش رسیدگی می‌فرماید. لحظات از این حیث بسیار حساس و پر خطر بود که حضرت یوسف- علیه السلام- به اوج جوانی‏اش رسیده بود و در عالم تجرد بسر می‌برد و پشت درهای بسته قرار گرفته بود و زلیخا با حُسن و جمالی که داشت خواستار نفس او شده بود و حضرت یوسف در این لحظة حساس و پر خطر با گفتن "معاذ الله" و بیان قبائح فحشاء فرار کرد و زلیخا او را تعقیب نمود و پیراهنش را پاره کرد و هنگامی که به درب خانه رسیدند و عزیز مصر را پشت درب منزل منتظر باز شدن درب یافتند، زلیخا بار گناه را بر گردن یوسف صدیق و پاکدامن تحمیل کرد و حضرت یوسف- علیه السلام- با گفتن «هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي» (این خانم نسبت به نفس من با من گفت و شنود داشته است.) از خودش دفاع کرد و شاهد حکیم و دانشمند، او را با بیان حکمت حکیمانه‌اش تأیید نمود و خیانت زلیخا برای شوهر و اطرافیان او، و نیز صداقت و پاکدامنی یوسف- علیه السلام- هویدا و مشخص گشت و یوسف - علیه السلام- همچون گذشته در خانه عزیز مصر باقی ماند.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 53
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

تفسیر آیة الکرسی [بخش سوم]
نویسنده : Admin
«لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ» (چُرت و خواب بر او عارض نمی‌ شوند.) این بخش از آیه دلیل سوم الوهیت الله سبحانه و تعالی است. در این صفت، خداوند یگانه است. چون که جمادات و نباتات با صفت خواب و چرت متصف می‌ شوند. حیوانات به خواب می ‌روند و از عارض خواب مبری نیستند.

ذوی العقول به سه گروه تقسیم شده ‌اند:
1- ملائکه؛
2- انسان‌ها؛
3- جن‌ها.
ملائکه از نوع عوارض بشری پاک‌ اند.
انسان‌ها و جن‌ها به دو گروه تقسیم می ‌شوند. متقین و غیرمتقین. در رأس متقین انبیاء و اولیاء قرار دارند و بر آنها نیز مثل دیگران عارض خواب و چرت عارض می ‌شود و حتی نسیان و فراموشی نیز پیش می ‌آید. در این مورد از چندین آیات و احادیث استدلال می ‌شود.
1) حدیث لیلة التعریس: در کتب صحاح روایت شده است که آن حضرت صلی الله علیه وسلم از غزوه ‌ای با یاران با وفایش بازگشت و تمام شب راه رفتند و غلبه خواب عارض شد و در آخر شب قبل از دمیدن صبح صادق برای رفع خستگی با یاران گرامیش استراحت فرمودند. حضرت بلال  رضی الله عنه  برای اذان گفتن و بیدار نمودن آن حضرت و یارانش بیدار ماند. لیکن حضرت بلال رضی الله عنه  مثل آنها در حالت نشسته چنان خواب رفت تا اینکه خورشید طلوع کرد و نماز رسول الله و یاران فداکارش قضا شد و اولین کسی که بیدار شد آن حضرت صلی الله علیه وسلم بود. از حضرت بلال سؤال کرد که چرا ما را بیدار نکردی در حالی که مأمور بیدار کردن ما بودی؟ حضرت بلال رضی الله عنه  در جواب چه زیبا عرض کرد که یا رسول الله، آن ذات مقدسی که شما را به خواب برده است مرا نیز به خواب برده است. پس هنگامی که سرور کائنات و اشرف مخلوقات با یاران خودش که بعد از انبیاء علیهم الصلاة والسلام اشرف مخلوقات‌ اند، به خواب می ‌روند به طوری که نماز صبح آنها قضا می ‌شود، حساب دیگران به جای خودش است.
در حقیقت، خواب یکی از نعمت‌های بزرگ رب العالمین است و خداوند متعال با این نعمت همه انبیاء و اولیاء را نوازش فرموده است، و از خواب به عنوان یک نعمت بزرگ در آیات قرآنی یاد شده است: «وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا» [نبأ / 9] (خواب شما را سبب راحت شما قرار داده ‌ایم.)
و در میدان بدر هنگامی که سپاهیان محمد- صلی الله علیه وسلم- مغموم و ناراحت بودند، خداوند متعال برای رفع غم و اندوه آنها خواب را بر آنها طاری کرد تا که از غم و اندوه رهائی حاصل کنند. خداوند متعال این نعمت عظیم را در سوره انفال چنین بیان فرموده است:
«إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ» [انفال / 11]
(یاد کنید آن لحظه ‌ای را که بر شما خواب سبکی را پوشانید برای ایمنی که از طرف او تعالی بود و نازل فرمود بر شما از آسمان آب را تا که پاک گرداند شما را به آن و دور کند از شما پلیدی شیطان را و مضبوط نگاه دارد دل‌های شما و استوار کند به آن قدم‌های شما را.)
در رأس نعمت‌های مذکوره در آیه یازده انفال خواب را قرار داده است. آن هم خواب سبکی که در قسمت سر بود. "نعاس" خواب سر را می‌ گویند و "نوم" خواب دل را.
وقتی که اشرف مخلوقات خواب می‌ روند و از فرائض مهم خویش مثل نماز غافل می ‌شوند پس چطور از فریاد فریادکنندگان و از خواندن خوانندگان خویش در هر جا و هر وقت مطلع می‌ شوند تا که حاجت آنها را از خداوند متعال بخواهند و او تعالی به دعای آنها نسبت به خوانندگانشان جواب بدهد؟ حال آنکه خداوند متعال کسانی را که به غیر از خداوند متعال دیگران را به عنوان حاجت روا و مشکل گشا (مافوق الاسباب) می ‌خوانند سرزنش و نکوهش کرده و در سوره احقاف فتوای ضلالت را برای خوانندگان غیرالله صادر کرده است:

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه مطلب
بازدید : 50
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

تفسیر آیة الکرسی [بخش چهارم]
نویسنده : Admin
«لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ» (از آنِ اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است.) این جمله دلیل چهارم الوهیت رب العالمین است. الله معبود بر حق است، چون که آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین وجود دارند همه آنها خَلقاً و مِلکاً و عبیداً به خداوند متعال اختصاص دارند. یعنی مخلوق و مملوک و غلام و کنیز الله سبحانه و تعالى می‌ باشند و خداوند متعال در آنها مالکیت و تصرف کامل دارد. تحت حکومت و ریاست او قرار دارند هر چه او بخواهد همان می‌شود.

 فقط مشیت و اراده او تعالی در کائنات عظیم زمین و آسمان‌ها حکم‏فرما است. به عنوان نمونه، تصرفاتی که در جهان اتفاق می‌ افتند همه و همه به مشیت و اراده او تعالی انجام می ‌گیرند، مثل انقلاب‌هایی که در جهان رخ می‌ دهند. چنانکه در این مورد آیات زیادی در قرآن مجید وجود دارند. در سوره آل عمران خداوند متعال به پیامبر اسلام ارشاد فرموده است که شما به عنوان ذکر اعلام بفرمایید:
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ*تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ» [آل عمران: 26-27]
«بگو: پروردگارا! اختیاردار همه چیزها توئی هر که را بخواهی حکومت و دارائی می‌بخشی و از هر که بخواهی حکومت و دارائی را باز پس می‌گیری، و هر کس را بخواهی عزت و قدرت می‌دهی و هر کس را بخواهی خوار می‌داری، خوبی در دست تو است و بی‌گمان تو بر هر چیزی توانائی. بخشی از شب را جزو روز می‌گردانی (و بدین سبب شب‌ها کوتاه و روزها دراز می‌گردند) (و بخشی از) روز را جزو شب می‌گردانی و (لذا روزها کوتاه و شب‌ها دراز می‌شوند) و زنده را از مرده، و مرده را از زنده پدید می‌آوری و به هر کس که بخواهی بدون حساب روزی می‌بخشی».
از این آیات ملکوتی معلوم می‌ شود که کلید انقلاب‌های دنیا و تبدیل حکومت‌ها همه و همه به مشیت و اراده رب العالمین انجام می‌گیرند. چون که او مالک الملک و شاهنشاه است. در تحولات عظیم جهان فقط مشیت و اراده او دخیل است. هر چه بخواهد مطابق قضا و قدر در دنیا انجام می ‌گیرد. به هر کس هر چه بخواهد قدرت و حکومت و عزت عنایت می‌ کند و از هر کس بخواهد قدرت و حکومت و عزت را سلب می‌ کند. بلکه همه خیرها و خوبی‌ها در قبضۀ قدرت او تعالی قرار دارند. چون که او بر هر چیز قادر مطلق و توانا است و اختیار تام جهان را دارد. هر چه بخواهد خلق می‌ کند و در تمام جهان متصرف و مدبر کل است، و منجمله آن تصرفاتی که در کائنات انجام می‌ دهد و هیچ قدرتی نمی ‌تواند در تصرفات او خللی ایجاد کند داخل کردن شب و روز در یکدیگر است. گاهی شب را بزرگ می ‌کند و روز را کوچک، و گاهی بر عکس، اجزاء شب را در اجزاء روز داخل می ‌فرماید، روز بزرگ می‌ شود و شب کوچک. هیچ قدرتی در این نظام عظیم رب العالمین نمی ‌تواند ایجاد اختلال کند. فقط اوست که زنده را از مرده و مرده را زنده به وجود می‌آورد، مثلاً حیوان جاندار را از نطفۀ بی‌جان، و جوجه جاندار را از تخم مرغ بی‌جان تولید می‌ کند، و گاهی یک نبی و ولی را از کافر، که حیثیت مرده را دارد، به وجود می ‌آورد.
به هر کس که بخواهد بدون حساب و کتاب رزق عنایت می‌ فرماید. خلاصه اینکه در تمام کائنات ارضی و سماوی متصرف، کارساز و حاجت روا فقط خداوند متعال است، و هیچ احدی را در کارهای خود دخیل و سهیم نگردانیده است. چون که قدرت کامل دارد و در انجام کارها به هیچ احدی محتاج و نیازمند نیست و همان طوری که در پیدا کردن و آفریدن مخلوقات هیچ احدی شریک نبوده و او تعالی هیچ احدی را شریک نگردانیده است، در تصرفات کائنات نیز هیچ احدی را دخیل و سهیم نگردانیده است.
مشرکین عقیده دارند که خداوند متعال در امور کائنات بندگان مقرب خود را سهیم و شریک گردانیده است، لذا آنها مثل او تعالی در انجام بعضی امور متصرف‌ اند. خداوند متعال در تردید عقیده باطله آنها فرموده است که در کائنات عظیم ارضی و سماوی آنهایی را که شما به عنوان حاجت روا و متصرف در امور می‌ خوانید بدون مشیت و اراده مالک الملک به اندازه قطمیری (پوست نازکی که روی هسته خرما قرار دارد) مالکیت و تصرف ندارند.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 44
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

تفسیر آیة الکرسی [بخش پنجم]
نویسنده : Admin
در حکومت و ریاست آسمان‌ها و زمین عظمت و جلال و کبریایی رب العالمین به اندازه ‌ای است که هیچ احدی بدون اذن و اجازه او نمی ‌تواند شفاعت کند. همه در برابر او گردن تسلیم خود را خم کرده‌ اند. این مطلب را در جمله بعد چنین بیان فرموده است: «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» [البقرة: 255] (کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او؟.)

استفهام انکاری است، یعنی هیچ احدی بدون اذن او نمی ‌تواند شفاعت کند. و این صفت پنجم از صفات خدا است که مقام الوهیت و مقام عبودیت را روشن می ‌کند.
چه بندگان همگی در بارگاه الوهیت بر جایگاه بندگی می ‌ایستند، نه از آن فراتر می ‌روند و نه از آن تخطی می ‌کنند. همچون بندۀ فروتن فرمانبردار می ‌ایستند که در حضور ارباب خود گستاخی نمی ‌کند و خودسرانه به سخن نمی‌ پردازد و پیش از دستور او دست به کاری نمی‌ زند و در نزد او جرأت میانجیگری به خود راه نمی ‌دهد، مگر آنگاه که به او اجازه داده شود. بدین هنگام متواضعانه این اجازه را پذیرا می‌ گردد و در حدود اختیار خود میانجیگری می ‌کند. بندگان همان طور که در میان خود متفاوت هستند، در ترازوی خدا نیز با یکدیگر تفاوت دارند و لیکن هر یک از آنان در جائی می ‌ایستد که لیاقت آن را دارد، و هیچ بنده‌ ای از حد و مرز خود پا فراتر نمی ‌گذارد، این الهام و اشاره ‌ای است به عظمت و شوکت و رهبت و هیبتی که در ظلّ الوهیت والا و بالای خداوندی قرار دارد. صیغه استفهام انکاری به این الهام و اشاره، عمق و ژرفای بیشتری می ‌دهد و بیانگر آن است که چنین کاری ناشدنی است و اگر چنین می ‌بود، زشت و ناپسند می‌ نمود. پس آن چه کسی است که بتواند بدون اجازه خداوند در پیشگاه او شفاعت و میانجیگری کند؟

بحث شفاعت
مسئله شفاعت در حقیقت مسئله ‌ای بسیار مهم در باب توحید و راه شرک بوده است. اکثر مشرکین دنیا معبودان خود را به عنوان شفیع، عبادت و پرستش کرده‌اند. در حالی که عبادت با تمام اقسامش حق اختصاصی رب العالمین بوده است.
در دنیا سه نوع شفاعت بین انسان‌ها معمول بوده است:
1) شفاعت وجاهت (پست و مقام)؛
2) شفاعت محبت؛
3) شفاعت بالإذن.

اول: شفاعت وجاهت
شفاعت وجاهت و  پست و مقام آنست که شفاعت پذیر از مقام و پست شفاعت کننده احساس خطر می‌ کند و بدون اراده قلبی به ناچار شفاعت صاحب پست و مقام را از روی مصلحت می‌ پذیرد. مثالش را چنین بیان کرده‌اند که سارق هنگامی که گرفتار می‌ شود و حاکم می‌ خواهد جهت اجرای حد دست او را قطع کند، وزیر کشور به عنوان شفیع به محضر او به شفاعت می ‌پردازد. حاکم از مقام بلند او تحت تأثیر قرار می ‌گیرد و شفاعت در حق سارق را مصلحتاً می ‌پذیرد. اگر چه قلباً نمی‌ خواست آن سارق را عفو کند. سبب پذیرش شفاعت وزیر، مقام و پست او می‌ شود. این نوع شفاعت به پیشگاه احکم الحاکمین امکان ‌پذیر نیست، که خداوند متعال از پست و مقام و وجاهت کسی تحت تأثیر قرار گیرد و شفاعت او را بپذیرد. خداوند متعال پاک و مبری است از اینکه از وجاهت و مقام کسی مرعوب باشد و شفاعت او را بدون رضایت و پسند خودش بپذیرد چنانکه حاکم بدون رضایت و پسند قلبی اش از پست و مقام وزیر کشور مرعوب می ‌شود و شفاعت او را مصلحتاً در حق سارق می‌ پذیرد.
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 46
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

تفسیر آیة الکرسی [بخش ششم]
نویسنده : Admin
سوال: مشرکین مکه به چه شفاعتی عقیده داشتند؟
  جواب: آنها قائل به شفاعت محبت بودند. فرشتگان را دختران نازنین خداوند متعال تصور می ‌کردند و آنها را می ‌خواندند و پرستش می‌ کردند و همچنین معبودان دیگر را محبوبان خداوند متعال می ‌دانستند و آنها را پرستش می ‌کردند.

دلیل اول: «وکانت قریش تطوف بالکعبة وتقول: واللات والعزی ومنات الثلاثة الأخری فإنهن الغرانیق العلی وإن شفاعتهن لترتجی وکانوا یقولون: بنات الله عزوجل وهن یشفعن إلیه» [فیض الباری،4/ 238] قریش به دور کعبه طواف می‌ کردند، و می ‌گفتند: قسم به لات و عزی و منات که در درجه سوم قرار دارد. یقیناً اینها پرنده ‌های بلندپروازند و شفاعت آنها امید کرده می ‌شود و آنها را دختران خدا می‌ گفتند و عقیده داشتند که به محضر خداوند متعال شفاعت می‌ کنند.
سوال: مشرکین مکه معتقد به چه شفاعتی بودند، اخروی یا دنیوی؟ اگر گفته شود که عقیده شفاعت اخروی را داشتند اعتراض وارد می‌ شود که آنها منکر حشر و نشر بودند چطور عقیده شفاعت اخروی را داشتند؟
جواب: مشرکین قائل به شفاعت دنیوی بودند و منکر شفاعت اخروی- و قول به شفاعت اخروی به فرض آخرت بود- می ‌گفتند: اگر مطابق تصور شما ای صاحبان رسالت و وحی، قیامت برپا شود بزرگان و معبودان ما نیز در آنجا شفاعت می‌ فرمایند و ما را با شفاعت خویش از مؤاخذه خداوند متعال نجات می‌ دهند همان طوری که با شفاعت خویش در دنیا ما را از مصائب نجات می ‌دهند.
دلیل اول: « وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى» [فصلت:50] (وقوع قیامت را تصور نمی ‌کنم، (بفرض محال) اگر ارجاع داده شوم به پیشگاه ربم نزد او برایم حسنات و خوبی‌ها وجود دارد.)
دلیل دوم: «وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا» [الکهف: 36] (وقوع قیامت را تصور نمی‌کنم (و بفرض محال) اگر ارجاع داده شدم به پیشگاه پروردگارم حتماً منقلب بهتری از این خواهم یافت.)
حضرت حسن بصری می ‌فرماید که مشرکین می‌ گفتند که معبودان ما در امور دنیا برای ما شفاعت می‌ کنند، چون به معاد عقیده نداشتند؛ «شفعاؤنا في إصلاح معايشنا في الدنيا لأنهم لا يقرون بالبعث» [البحر المحیط 5/ 133] مشرکین می ‌گفتند که شفاعت‌ کننده در امور دنیای ما هستند، چون که آنها عقیده حشر و نشر را نداشتند.
سوال: اگر کسی را مختار و متصرف ندانند و به عنوان شفیع مافوق الاسباب بخوانند آیا این هم شرک محسوب می‌ شود؟
جواب: بدون شک و تردید غیر الله را به عنوان شفیع مافوق الاسباب خواندن شرک است، چون که مشرکین مکه معبودان خود را در امور حقیره متصرف می‌ دانستند و در امور عظام آنها را متصرف نمی‌ دانستند و آنها را به عنوان شفیع می‌ خواندند و می‌ گفتند که ما حوائج خود را پیش این بزرگان و محبوبان خداوند متعال مطرح می ‌کنیم و آنها از پیشگاه مالک الملک حاجت‌های ما را می ‌خواهند و خداوند حرف آنها را به زمین نمی ‌گذارد چون که محبوبان او تعالی هستند.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


 


ادامه مطلب
بازدید : 42
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

انتقام الهی از جسارت‏کنندگان به ساحت مقدس رسول‏الله صلی الله علیه وسلم در طول تاریخ
نویسنده : Admin
mohammadمقام و جایگاه آنحضرت صلی الله علیه وسلم بر هیچ انسان عاقل و بابصیرتی مخفی و پوشیده نیست. آنحضرت جامع تمام کمالات و پیامبر برگزیده خداوند قیوم بوده و محبوب‏ترین بنده ذات باریتعالی محسوب می‏شود.
اما در طول تاریخ ظهور اسلام و شروع نبوت این پیامبر عالی‏مقام، گروهی انسانهای بدسرشت و خبیث‏الباطن بوده‏اند که به سبب کوردلی و حسادت سعی داشته‏اند تا به مقام شامخ این انسان برگزیده الهی جسارت کرده و به زعم خویش مانع پیشرفت دین اسلام و آئین انسان‏ساز محمدی بشوند که خداوند متعال اکثر کسانی که به هر نحوی به آنحضرت صلی الله علیه وسلم جسارت نموده‏اند را در همین دنیا قبل از آخرت، به عذاب گرفتار کرده و آنان را درس عبرتی برای دیگران قرار داده است. ذیلاً نمونه‏هایی از انتقام الهی در حق کسانی که به مقام شامخ این پیامبر والامقام جسارت نموده‏اند ذکر می شود؛
وقتی آنحضرت صلی الله علیه وسلم به پادشاه روم و ایران نامه نوشت، و هر دو را به اسلام دعوت کرد، پادشاه روم با نامه رسول الله صلی الله علیه وسلم با احترام برخورد کرد که در نتیجه آن پادشاهی وی تا مدتها باقی ماند، اما گستاخی خسرو پرویز، پادشاه ایران، با نامه آنحضرت صلی الله علیه وسلم باعث شد حکومتش برای همیشه فرو پاشد.
سهیلی می‏گوید: "هرقل" نامه رسول الله صلی الله علیه وسلم را در یک نی از طلا قرار داده و این نامه نسل اندر نسل در میان پادشاهان روم باقی ماند تا اینکه پادشاه اروپا که بر "طلیطله" تسلط یافت رسید و از او به نوه اش. می‏گویند؛ این پادشاه در ملاقاتی که با یکی از فرماندهان مسلمین به نام "عبدالملک بن سعد" داشت نامه را به او نشان داد. با دیدن نامه اشک بر دیدگان عبدالملک جاری گشت و از پادشاه خواست به او اجازه بدهد که بر نامه آنحضرت صلی الله علیه وسلم بوسه زند اما پادشاه امتناع کرد.
ابن جوزی رحمه الله از سیف الدین منصوری روایت می‏کند که پادشاه اروپا صندوق طلاکاری شده‏ای را به او نشان داده که در آن غلافی طلایی بود، سپس نامه‏ای از آن خارج کرد که اکثر حروفش از بین رفته بود و تکه ابریشمی بر آن چسبانده بودند. پادشاه گفت: «این نامه پیامبر شما به جد من قیصر است این نامه نسل اندر نسل در میان پادشاهان ما می‏گردد، پدران ما وصیت کرده‏اند تا زمانی که این نامه در میان ما باشد پادشاهی ما را خطری تهدید نمی‏کند، ما نیز همواره در حفظ این نامه کوشیده و آن را از نصارا پنهان کرده‏ایم تا پادشاهی در میان ما باقی بماند».
ابولهب و پسرش عتبه برای سفر شام آمادگی می‏کردند، پسرش گفت: قبل از رفتن نزد محمد رفته و آزارش می‏دهم. سپس نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفته و شروع به تکذیب واقعه معراج و آیات سوره مبارکه نجم نمود. پیامبر صلی الله علیه وسلم در جواب فرمود: بارالها بر او درنده‏ای از درگاهت بگمار. وقتی عتبه نزد پدرش بازگشت. ابو لهب از او پرسید: به محمد چه گفتی؟. او آنچه گفته بود را برای پدرش بازگو کرد. ابولهب گفت: او چه عکس‏العملی نشان داد؟ عتبه گفت: دعا کرد که خداوند بر من درنده‏ای را مسلط گرداند. ابولهب گفت: فرزندم گمان نمی‏برم از دعایش نجات یابی.
کاروان قریش حرکت کرد. وقتی به منطقه "شراة"، که محل زندگی شیرها بود، رسیدند ابولهب به کاروانیان گفت: شما منزلت و جایگاه مرا میان خویش می ‏دانید، این مرد (مرادش رسول الله صلی الله علیه وسلم بود) علیه فرزندم دعایی کرده که گمان نمی‏برم نجات یابد، از شما می‏خواهم که امشب اسباب و اثاثیه خود را جمع کرده و برای فرزندم روی آن جایگاهی بسازید و خود اطراف آن بخوابید. مردم به اطاعت از او این کار را انجام دادند. شب هنگام شیری آمده و شروع به بوئیدن دهان تک تک اهل کاروان نمود. وقتی به مقصدش نرسید به بالای جایگاه پریده دهان عتبه را نیز بوئید، سپس با ضربه پنجه، سرش را از تنش جدا کرد. وقتی خبر به ابولهب رسید؛ گفت: «می‏دانستم او از دعای محمد نجات نمی‏یابد».
کتانی در حاشیه "مولدالعلماء" می‏نویسد: «در زمان یکی از پادشاهان مردی که خود را هادی‏المستجیبین می‏نامید به ساحت مقدس رسول الله صلی الله علیه وسلم توهین کرد، وقتی آن مرد به مکه مکرمه آمد مردم نزد امیر مکه آمده از او شکایت کرده و خواستار اعدامش شدند. امیر در جواب عذر آورد که این مرد توبه کرده است، اما مردم نپذیرفتند و یک صدا گفتند: «توبه چنین شخصی پذیرفته نیست». اما حاکم نپذیرفت، مردم اطراف بیت‏الله گرد آمده شروع به دعا و تضرع نمودند تا آنکه باد سیاهی همه جا را فرا گرفت، سپس تاریکی رفته رفته محو شد و در بالای کعبه سپر مانندی نورانی ظاهر گشت که شعاعی مانند شعاع خورشید داشت، تا چند شبانه روز این نورباقی ماند تا اینکه امیر مکه دستور داد هادی المستجیبین را به صلیب کشیده و گردن بزنند.
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه مطلب
بازدید : 38
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تعدّد همسران پيامبراسلام صلی الله عليه وسلم
نویسنده : Admin
ازدواج‌هایی را که پیامبر (صلی الله عليه وسلم) انجام داده به خاطر آن اهدافی نبوده‌ است که دروغ‌بافان، مستشرقان و مبلغان مسیحی ساخته‌اند، و با افترا و دروغ، تهمت‌های ناروایی را به ساحت مقدّس پیامبر (صلی الله عليه وسلم) روا داشته‌اند.



دکتر یوسف قرضاوی-

برگردان‌: دکتر احمد نعمتی


هنگام ظهور اسلام، برای ازدواج با بیش از یک همسر هیچ قید و شرطی وجود نداشت و مرد می‌توانست هر چه را بخواهد با زنان ازدواج نماید و این شیوه در مورد امتهای گذشته شایع بود تا جایی که در کتب زمانهای قدیم روایت شده که داود (عليه السلام) یکصد همسر و سلیمان (عليه السلام) هفتصد همسر و سیصد کنیز داشت و هیچ شرط و قید و بندی برای محدود ساختن آن در بین نبود. هنگامی که اسلام ظهور کرد، ازدواج با بیش از چهار همسر را باطل کرد، مرد هنگامی که اسلام می‌آورد و بیش از چهار زن در اختیار داشت پیامبر به او می‌فرمود: چهار تن از این زنان را انتخاب کن و بقیه را طلاق بده، و در اختیار هر مرد بیش از چهار زن باقی نمی ‌ماند.
بنابر این، تعدد زوجات منحصر در چهارتاست نه بیش از آن. همچنین، برای کسی که اقدام به تعدد زوجات نماید، شریعت عدالت را شرط قرار داده ‌است. که اگر نتوانست میان آنان رعایت عدالت را نماید، باید به یک زن اکتفا کند؛ همانطور که خداوند متعال می‌فرماید:
{فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلوا فَواحِدَةً} [1]
«پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نمی‌کنید به یک زن اکتفا کنید».
این است که برنامه‌ای که اسلام آن را برای ما آورده است.
امّا، خداوند متعال پیامبر را به حکمی غیر از حکم تعدد زوجات برای مسلمانان اختصاص داد و آن اینکه برایشان لازم نگردانید که مازاد از چهار زن را طلاق دهد، و نیز نمی‌بایست زنانی را که در اختیار دارد با زنان دیگر تعویض یا جایگزین گرداند، و یا بر آنان اضافه نماید یا یکی را با دیگری عوض کند؛ خداوند متعال می‌فرماید:
{لَا یحِلُّ لَکَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتْ یمِینُکَ} [2]
«از این پس، گرفتن زنان و نیز اینکه بجای همسران فعلی همسران دیگری اختیار کنی، بر تو حلال نیست؛ هر چند زیبایی آنها برای تو مورد پسند افتد، به استثنای کنیزان.»
سرّ و رمز چنین حکمی این بود که همسران پیامبر دارای رتبه و جایگاه خاصّی بودند، و از حرمت و احترام شایانی برخوردار بودند که قرآن تمام آنان را به عنوان «امهات‌المؤمنین: مادران مسلمانان» به شمار آورده است. خداوند متعال می‌فرماید:
{النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ} [3]
«پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیکتر است و همسرانش مادران ایشانند».
از نتایج اعتبار مادر بودن همسران پیامبر (صلی الله عليه وسلم) از جانب روانی این است که خداوند متعال، ازدواج را بعد از رسول خدا بر آنان حرام نمود آنجا که می‌فرمایند:
{وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا} [4]
«و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقاً نباید زنانش را پس از مرگ او به نکاح خود درآورید».
و این بدان معنی است که هر گاه پیامبر (صلی الله عليه وسلم) یکی از آن همسران خود را طلاق دهد، آن زن مادام‌العمر از ازدواج با دیگری محروم خواهد شد، همانطور که از انتساب به اهل بیت پیامبر باز محروم می‌گردید و این یک کیفر برای او به حساب می‌آمد به خاطر گناهی که خودش مرتکب آن نشده است.
از این‌رو، اگر ما تصوّر نماییم که آن حضرت می‌توانست از میان نُه همسران خود چهار تا از آنان انتخاب کند، و بقیه را طلاق می‌داد، انتخاب چهار تن از آنان را به عنوان مادر مسلمانان و محروم ساختن پنج‌تن دیگر از این شرافت عملی ناخوشایند و مشکل‌زا بود، و پنج همسر دیگر از انتساب به خانواده‌ی پیامبر محروم می‌شدند و شرافت و کرامتی را که به خاطر ازدواج با پیامبر اکتساب نموده بودند، از دست می‌دادند و بی‌گناه این امتیاز از آنان گرفته می‌شد.
بنابر این، اقتضای حکم پروردگار چنین بود که تمام همسران حضرت نزد او باقی بمانند، و این از اختصاصات و ویژگی‌های رسول گرامی است و مستثنا از قاعده‌، به حکم:
{إِنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ} [5]
«بگو این فضل و کرامت در دست و قدرت خداست و به هر که بخواهد می‌دهد و خداوند گشایش‌گر و داناست».
اما، ازدواج نمودن پیامبر (صلی الله عليه وسلم) با این نُه زن در اصل برای چه بوده است؟ راز آن معلوم و فلسفه‌اش بر کسی پنهان نیست. این ازدواج‌هایی را که پیامبر (صلی الله عليه وسلم) انجام داده به خاطر آن اهدافی نبوده‌ است که دروغ‌بافان، مستشرقان و مبلغان مسیحی ساخته‌اند، و با افترا و دروغ، تهمت‌های ناروایی را به ساحت مقدّس پیامبر (صلی الله عليه وسلم) روا داشته‌اند. باید دانست که ازدواج پیامبر (صلی الله عليه وسلم) با هیچ یک از آن همسران به خاطر شهوت جنسی نبوده است. اگر آنچه مُفتریان و دروغ‌پردازان نسبت به پیامبر (صلی الله عليه وسلم) روا داشته‌اند، صحت می‌داشت مشاهده نمی‌شد که آن ‌حضرت در بهار عمر و عنفوان جوانی‌اش با زنی ازدواج کند که پانزده سال از حضرتش بزرگتر باشد. پیامبر در سن بیست‌ و پنج سالگی با خدیجه که چهل سال سن داشت ازدواج نمود، و خدیجه قبل از پیامبر (صلی الله عليه وسلم) دو بار ازدواج کرده بود و فرزندانی از غیر پیامبر داشت. پیامبر(صلی الله عليه وسلم) خوشایند‌ترین دوران جوانی خود را با این زن بزرگسال گذرانید، و سالی را که در آن خدیجه وفات نمود، سال غم و اندوه (عام الحُزن) نامید و همیشه او را حتّی بعد از مرگش می‌ستود و از ایشان با عشق شایان یاد می‌کرد، تا جایی که عایشه رضی‌الله عنها به خدیجه حتی بعد از وفاتش، رشک می‌ورزید.
پیامبر (صلی الله عليه وسلم) پس از پنجاه و سه سال از عمر شریفش یعنی بعد از مرگ خدیجه و بعد از هجرت، شروع به ازدواج با زنان دیگر نمود، با سوده‌ی بنت زمعه که زن سالمندی هم بود ازدواج نمود تا خانه‌دار حضرتش گردد.
سپس پیامبر (صلی الله عليه وسلم) خواست که روابط میان خود و دوست و رفیقش ابوبکر را محکم سازد.
{ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ}[6]«وقتی که در غار بودند او [ابوبکر] نفر دوم بود».
از این رو، با دخترش عایشه ازدواج کرد، و عایشه در آن هنگام، کوچک و خردسال بود و مورد شهوت مرد قرار نمی‌گرفت، امّا فقط به خاطر ابوبکر صدیق (رضي الله عنه) با ایشان ازدواج نمود.
پیامبر (صلی الله عليه وسلم) وقتی که دید، ابوبکر و عمر به عنوان دو وزیر درآمده‌اند، لازم می‌دید که آن دو در نظرش همانند یک تن باشند؛ بنابر این، با حفصه دختر عمر بن خطاب نیز ازدواج نمود، همانطور که از قبل فاطمه دخترش را با ازدواج علی بن ابیطالب و رقیه و کلثوم دو دختر دیگرش را یکی پس از دیگری به ازدواج عثمان بن عفّان درآورده بود.
حفصه دختر عمر بیوه بود و از جمال و زیبایی بهره‌ای نداشت.
همچنین پیامبر (صلی الله عليه وسلم) با اُمّ‌ سلمه ازدواج کرد. ام‌سلمه زنی بیوه بود و شوهرش ابوسَلَمه مرده بود و چنان می‌پنداشت که از ابوسلمه مردی بهتر و فاضلتر نیست همراه شوهرش هجرت کرد و هر دوی آنان در راه اسلام مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و به رنج و سختی زیادی گرفتار شدند، شوهرش از رسول اکرم (صلی الله عليه وسلم) شنیده بود که به امّ‌سلمه یاد دهد، هنگامی که به مصیبتِ فوتِ شوهرش گرفتار آید بگوید:
{اِنّا للهِ و اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ} «ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می‌گردیم».
{اللّهُمَّ أجِرْنی فی مُصیبَتی وَ أخلِفْنی خیراً مِنها} « پروردگارا در مقابل مصیبتم مرا اجر و پاداش دِه و در عوض جانشین بهتری به من عطا فرما».
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه مطلب
بازدید : 42
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

راز خوشبختی [بخش چهارم]
نویسنده : Admin

تلاش در جهت خوشبختی دیگران
  بعضی از مردم چنانند که خوشبختی را فقط در جوانب زیبایی عالم وجود می‌بینند؛ منظره‌ی زیبا، نغمه‌ی دلنشین، ملاقات خوب، اندیشه‌ی درست و.... اما خوشبخت کردن دیگران از طریق همدردی و شریک شدن در غم و شادی نزد انسان‌های خاص و برگزیده پسندیده‌تر و زیباتر از موارد فوق است.
این گروه از مردم خوشبختی را فقط در تأمین سعادت و رفاه همسر و اولاد خود منحصر نمی‌دانند، بلکه دوست دارند مظاهر زیبایی را در چهره دیگران نیز ببینند. پس خوشبختی گاهی از خوشبخت کردن دیگران و فداکاری برای تدوام خوشبختی دیگران سرچشمه می‌گیرد.
ناگفته نماند زندگی متاعی است که می‌توانی به تنهایی از آن استفاده نمایی، یا دیگران را نیز در آن با خود شریک ‌سازی؛ اگر در زندگی دنیا، فقط به خوشی و خوشحالی خودت فکر کنی، گویا به تنهایی از آن استفاده کرده‌ای،‌که دراین‌صورت خوشبختی تو فقط در چند لحظه خواهد بود، اما اگر به دیگران نیز نیکی و شادی هدیه نمودی، در دنیا و آخرت خوشبخت و سربلند خواهی بود. جان کلام اینکه خوشبختی رائحه‌ی عطر دلنشینی‌ست که هر بار آن را به دیگران هدیه کردی به خودت بازمی‌گردد. خداوندی متعال فردی که سگ تشنه‌ای را سیراب کرد مورد مغفرت قرار داده و او را وارد بهشت کرد. حال،‌ تصور شماپس در مورد کسی که احساس برادر خویش را درک کرده و با لطف و احسان خویش او را سیراب نماید، چیست؟ رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- در حدیثی می‌فرمایند: «مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ الدُّنْيَا نَفَّسَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَمَنْ يَسَّرَ عَلَى مُعْسِرٍ يَسَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ فِى عَوْنِ الْعَبْدِ مَا كَانَ الْعَبْدُ فِى عَوْنِ أَخِيهِ» [صحیح مسلم، ش: 7028] (هر کس مصیبتی از مصیبت‌های قیامت را از مومنی دور کند خداوند مصیبتی از مصیبت‌های قیامت را از او دور می‌کند، و هر کس بر مومنی آسان بگیرد خداوند در دنیا و آخرت بر او آسان می‌گیرد و کسی که بر مسلمانی عیب‌پوشی کند خداوند در دنیا و آخرت عیب‌پوشی او را می‌کند. و خداوند به بنده‌اش کمک می‌کند، تا زمانی‌که بنده به برادرش کمک کند.)

1ـ تبسم پیک خوشبختی است
تبسم صادق و نشأت‌گرفته از اعماق قلب، سریع‌ترین پیک خوشبختی بوده و سبب سرایت شادی به دیگران می‌گردد. اما تبسم دروغین نه تنها راهی به قلب دیگران ندارد بلکه افراد جلوی ورود آن را به قلب‌های خود می‌گیرند. تبسم دروغین تصویری از نفاق بوده که فرد در صدد جلب رضایت دیگران با آن برمی‌آید. متأسفانه امروزه تبسم‌های دروغین در بین افراد جامعه بسیار رواج پیدا کرده است. پس به خود بیایم و تبسم‌های عاری از هر نوع نفاق و دورویی را به یکدیگر هدیه کنیم تا متعاقبا خوشبختی را به دیگران هدیه داده باشیم.
هرگاه شاد هستی به زندگی تبسم کن زیرا تبسم در وجود تو و دیگران خوشبختی می‌آفریند. یقینا ما انسان‌های متبسم را دوست داریم و از همراهی با آنها لذت می‌بریم و از انسان‌های عبوس دوری می‌جوییم و از همراهی با آنها ملول می‌شویم. پس با لبخند و تبسم دوستی دیگران را به‌دست بیاوریم. عبوس بودن زندگی‌ فرد را تبدیل به جهنم می‌کند. پس همواره و در مسیر زندگی تبسم بر لب داشته باشیم تا شرح صدر را نصیب خود و اطرافیان‌مان، که آنها را دوست داریم، نماییم. حضرت عبدالله بن حارث می‌گوید: «ما رأیتُ أحدا أکثر تبسما من رسول الله- صلی الله علیه وسلم-» [ترمذی] (هیچ کسی را ندیدم که از رسول الله- صلی الله علیه وسلم- بیشتر تبسم کند.)

2ـ خوشبختی در خوش‌اخلاقی است
یکی از مهمترین آداب معاشرت، خوش‌رویی و خوش‌اخلاقی است. کسی که خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد باشد نزد همسر، فرزندان، دوستان و هم‌نوعان خویش محبوب و محترم است. اما در مقابل، انسان بدخلق و سخت‌دل که نه با کسی الفت می‌ورزد و نه کسی با او طرح دوستی می‌ریزد، همسرش از او ناراض بوده، فرزندانش از دستش می‌نالند و دوست و همسایه و دیگران از او ناخشنودند. چنین انسانی هر چند سالم و ثروتمند هم باشد، اما باز هم از همه انسان‌ها بدبخت‌تر خواهد بود.
حضرت جابر- رضی الله عنه- از رسول الله- صلی الله علیه وسلم- روایت می‌کند که فرمودند: هر نیکی، پاداشی دارد، و اینکه با برادرت با چهره باز برخورد کنی،‌از جمله‌ی نیکی هاست. [ترمذی] در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «المؤمن یألف و لا خیر فیمن لایألف و لایؤلف» [مسند احمد] (انسان مومن الفت می‌ورزد، و هیچ خیری در انسانی که نه دوست دارد و نه دوست داشته می‌شود، وجود ندارد.) حضرت عمر- رضی الله عنه- می‌فرماید: «ملاقات با دوستان سبب دوری غم و اندوه می‌گردد.) حضرت علی- رضی الله عنه- به فرزندش فرمود: «انسان غریب کسی‌ست که دوستی نداشته باشد.) همچنین حضرت علی- رضی الله عنه- می‌فرماید: «هر کس غم او زیاد شود بیماری‌های جسمی او زیاد می‌شوند و هر کس که اخلاقش بد باشد خودش را عذاب می‌دهد.)

3ـ دینداری در اخلاق و برخورد نیکوست
دین اسلام آن‌دسته از افرادی را که با همسایگان‌شان رفتار و برخورد نیک و مناسبی ندارند، به شدت مورد نکوهش قرار می‌دهد. در روایتی آمده است که یک بار رسول اکرم – صلی الله علیه وسلم- ‌فرمودند: «والله لا یؤمن والله لا یؤمن والله لا یؤمن. قیل: مَن یا رسول الله؟ قال: الذی لا یأمن لا یأمن جاره بوائقه.» [صحیح بخاری] (به خدا سوگند ایمانش کامل نیست، به خدا سوگند ایمانش کامل نیست، به خدا سوگند ایمانش کامل نیست. گفته شد: چه کسی ای رسول خدا؟ فرمودند: کسی که همسایش از اذیتش در امان نیست.)
بعضی از مردم هستند که در ادای فرایض کوتاهی نمی‌کنند، اما در رعایت حقوق دیگران کوتاهی می‌کنند، که اخلاق کریمه و اسلامی این چیز را نمی‌پذیرد. شخصی خدمت رسول الله- صلی الله علیه وسلم- عرض کرد: ای رسول خدا فلان زن در کثرت نماز و روزه و صدقه شهرت دارد، اما همسایه‌اش را با زبان خود آزار می‌دهد. رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- فرمودند: او در جهنم است. آن شخص زنی دیگر را یاد کرد که نماز و روزه اندکی دارد اما قسمتی از غذای خود را به همسایه‌اش صدقه می‌کند و به همسایگان خود اذیت و آزاری نمی‌رساند. رسول الله- صلی الله علیه وسلم- در مورد وی فرمودند: او در بهشت جای دارد. [روایت مسند احمد]
حضرت عبدالله بن عمرو می‌فرماید: از رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- شنیدم که فرمودند: «آیا به شما خبر ندهم که چه کسی در روز قیامت نزد من از همه شما محبوب‌تر خواهد بود، و این جمله را دو یا سه بار تکرار نمودند. صحابه عرض کردند: بله ای رسول خدا. آن‌حضرت- صلی الله علیه وسلم- فرمودند: کسی که از همه شما خوش‌اخلاق‌تر باشد.» [روایت مسند احمد]

4ـ نیکی‌ها بدی‌ها را از بین می‌برند
هر فرد در زندگی خویش مرتکب اشتباهات زیادی می‌شود که این اشتباهات به میخ‌ها‌ و خارهایی می‌مانند که انسان را از ادامه مسیر بازمی‌دارند. به راستی چه کسی از ما در زندگی دنیا دچار خطا و اشتباه نشده و از او گناهی سرنزده است؟ اما آیه‌ای در قرآن مجید است که چون چراغی فروزان، نور امید را در قلب انسان می‌تاباند و راه برگشت مجدد  و فرصت جبران را برایش فراهم می‌آورد. آن آیه این است: «إن الحسنات یذهبن السیئات»[  ] (همانا نیکی‌ها بدی‌ها را از بین می‌برند.) رسول الله- صلی الله علیه وسلم- نیز می‌فرماید: «اتق الله حیثما کنت و اتبع السیئة‌ تمحها و خالق الناس بخلق حسن» [ترمذی] (از خدا بترس هر جا که هستی و به دنبال بدی نیکی کن، آن را محو می‌کند و با مردم با اخلاق نیک برخورد کن.) چه زیباست که ما این رهنمون‌ها را در روابط زندگی اجتماعی نصب‌الصین خود قرار دهیم. زیرا انسان در زندگی روزانه دچار اشتباه می‌شود، اما علاج درست این‌ست که بدی را با نیکی پاک کنیم؛ با گفتار نیک، چهره‌ی باز، دوستی خالصانه، سخاوت و سرانجام عذرخواهی و نیز پذیرفتن عذر دیگران می‌توانیم فضای از دوستی و خوشبختی را برای خود و دیگران به‌وجود بیاوریم. عاقل‌ترین مردم کسی‌ست که بیش از همه عذر دیگران را پذیرا باشد و این انسان بیشتر از همه لذت خوشبختی را در زندگی دنیا حس خواهد کرد. پس اگر دچار اشتباه شدی حسرت نخور. یک قدم به عقب برگرد، پشیمان شو و معذرت‌خواهی کن و خلاصه اینکه بدی را با نیکی دنبال کن و آن را محو نما. و اینگونه است که سعادت و خوشبختی برایت به ارمغان خواهد آمد.

5ـ خوشبختی را به والدین خود هدیه کن
در دنیا کمتر کسی یافت می‌شود که دوستی پدر و مادر و احسان بزرگ آنها بر خودش را نادیده بگیرد، زیرا آنها عامل وجودش بوده و برای رشد و تربیتش شب و روز تمام کوشش خود را به کار گرفته‌اند. پس چه زیباست تا آن‌گونه که سزاوار شأن‌شان است با آنها نیکی کنیم. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا *وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا» [اسراء: 23 – 24] (و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى.و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردى پروردند.)
رسول اکرم –صلی الله علیه وسلم- می‌فرمایند: «بروا آبائکم تبرکم أبناءکم» ترمذی ] (با پدران‌تان نیکی کنید، فرزندان‌تان با شما نیکی می‌کنند.) همچنین می‌فرمایند: «من بر والدیه طوبی له زاد الله فی عمره» [طبرانی] (هر کس که به والدین خود نیکی کند خوشا به حال او. خداوند در عمرش می‌افزاید.)
یک بار حضرت عبدالله بن عمر- رضی الله عنهما- مردی را که دید که مادر خود را بر دوش گرفته و اطراف خانه کعبه طواف می‌کند. وی به حضرت عبدالله بن عمر گفت: آیا من حق‌ش را اداء نمودم؟ عبدالله بن عمر فرمود: «خیر. حتی یک آه او را. اما تو نیکی کردی و خداوند در مقابل عمل اندک پاداش زیاد می‌دهد.»

6ـ خوشبختی را به خویشاوندان خود هدیه کن
صله رحم تنها وسیله استحکام الفت و محبت میان خویشاوندان است و کسی که به خود جرأت قطع نمودن این روابط را بدهد در حقیقت به نظام خداوندی تعدی نموده است. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا» [نساء: 1] رسول الله –صلی الله علیه وسلم-  می‌فرمایند: «من سرّ أن یبسط له فی رزقه و أن ینسأ له غی أثره فلیصل رحمه» [بخاری] (کسی که دوست دارد در رزقش افزوده شود و در عمرش برکت آید پس صله رحم کند.) رسول الله – صلی الله علیه وسلم- در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «صلة الرحم و حسن الخلق و حسن الجوار یعمرن الدیار و یزدن فی الأعمار» [احمد و بیهقی]  (صله رحم، خوش‌اخلاقی و همسایه‌داری خوب شهر را آباد و در عمرها می‌افزاید.)

7ـ خوشبختی در برآورده کردن نیازهای مردم است
داشتن قدرت و توانایی برآورده نمودن نیازهای مردم و کمک کردن به هم‌نوعان توفیق بسیار بزرگی از سوی خداوند متعال است که باید شکر آن را بجای آورْد. فضیلت قدم برداشتن برای حل مشکلات مردم از اعتکاف در مسجد بهتر است و چه شادی بهتر و با ارزش‌تر از اینکه شادی را در قلب دیگران وارد نماییم.
شخصی نزد رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، کدام انسان نزد خداوند از همه محبوب‌تر است؟ آن‌حضرت- صلی الله علیه وسلم- فرمودند: «محبوب‌ترین بنده نزد خداوند کسی است که از همه بیشتر برای مردم فایده و نفع برساند و با ارزش‌ترین عمل نزد خداوند آن است که شادی را به قلب فرد مسلمان وارد کنی، مصیبتی از او دور نمایی یا حاجتی از او را برآورده کنی یا گرسنگی را از او دور کنی و من اگر برای برآورده کردن نیاز برادرم اقدام کنم برایم بهتر است از اعتکاف یک ماه در مسجد مدینه.» [رواه الطبرانی]
یکی از نشانه‌های دوستی به خاطر خدا، این است که فرد از نفع‌رسانی به برادر مسلماناش آنچنان خوشحال و خرسند شود که از رسیدن خیر به خودش خوشحال می‌شود. از حضرت عبدالله بن عباس- رضی الله عنهما- منقول است که وی یک‌بار در مسجدالنبی معتکف بود. مردی که آثار غم و اندوه سراسر وجودش را در بر گرفته بود آمد و به او سلام کرد و نشست. حضرت ابن عباس از او پرسید: چرا تو را در غم و اندوه می‌بینم؟ گفت: آری ای پسر عموی رسول خدا. فلان مرد از من وامی می‌خواهد و من توان پرداخت آن را ندارم. حضرت عبدالله بن عباس فرمود: آیا من درباره تو با او صحبت کنم. گفت: اگر دوست دارید. حضرت ابن عباس کفش‌های خود را پوشید و از مسجد بیرون رفت. آن مرد گفت: آیا اعتکاف‌تان را فراموش کردید؟ ایشان در حالی که به سوی قبر مطهر رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- اشاره می‌کرد، فرمود: خیر، ولی من از صاحب این قبر شنیدم که فرمود: هر کس جهت برآورده کردن حاجت برادر مسلمانش برآمده و در این مورد تلاش کند برایش از اعتکاف ده سال بهتر است، و هر کس یک روز به خاطر رضای خدا اعتکاف کند خداوند متعال بین او و جهنم سه خندق، که فاصله هر یکی از آنها از زمین تا آسمان است، فاصله ایجاد خواهد نمود.
شیخ محمد غزالی در تشریح این حدیث می‌نویسد: «این حدیث در واقع بیانگر تقدیر دین اسلام از روابط برادرانه و خیرخواهی و خدمات عمومی است که جامعه را در مسیر تعالی و رشد رهنمون می‌گردد.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین

لینک ثابت
بازدید : 79
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

قرآن و گياهان به عدالت صحابه گواهي مي‌ دهند
نویسنده : Admin

sahabatorrasoolدر كار نويسندگي ما چنين پيش آمد كه از آيات معجزات قرآن كريم و گياه شناسي تفسير علمي آيه 29 سوره فتح تحت عنوان ( كزرع اخرج شطاه ) بيان كنيم. و امروزه ما با اعجاز ديگر در اين آيه و آغازي جديد بفضل خداوند متعال زندگي مي كنيم و آن گواهي گياهان زيبا بر اساس اقرار آيه قرآني شماره 29 سوره فتح براي ياران رسول اكرم (ص) ميباشد كه آنان ( رضايت خداوند بر ايشان باد ) بعد از رسول الله(ص) تغيير جهت نداده ، بدعت آفرين نبوده ، بلكه هر كدام از آنان به تنهايي هر جا كه بوده اند نماينده معتمد حضرت رسول الله(ص) بوده اند و برنامه و رسالت رسول الله(ص) را دنبال كرده و ابلاغ نموده‏اند.

قبل از اينكه اين معجزه علمي و گواهي گياهي قرآني را بشناسيم ، بر ما لازم است كه بدانيم: توليد و تكاثر گياهان بذري چگونه است؟ از نظر علمي ثابت شده است كه توليد و تكاثر گياهان بذري به دور روش اساسي صورت مي گيرد: روش اول: تكثير جنسي (بذري)
و در اين روش اتحاد ياخته نرينه ( در نطفه بذر) همراه با آميخته ماده (تخمك) براي بدست آمدن گياه جديدي به پايان مي رسد كه تمام صفات و ويژگيهاي اصول (آباء) خود را از آنان به ارث مي برد.


ويژگي هاي تكاثر جنسي و بذري

در اين نوع تكاثر (تكاثرجنسي و بذري) انتقال صفات ارثي و ژنتيكي قطعي نيست و از لحاظ محصول هيچ ضمانتي ندارد ، چون گاهي در صفات ارثي و ژنتكي گياه نوزاد تغيير ايجاد مي شود كه كاملاً گياه نوزاد با گياه مادر در صفات ظاهري و ژني متفاوت است . گياه جديد از گياه مادر جدا مي شود و بعد از يخته شدن بذر و دانه رابطه اش نسبت به (گياه مادر) عادتاً قطع مي شود و تحت پوشش درخت مادر تا مدتي طولاني زندگي نمي كند و از آن حمايت نمي كند ، و او را قوي نمي كند بلكه اگر در محيط پيرامون آن برويد مادر را ضعيف و سست مي كند و مدت طولاني مي خواهد تا گياهان جديد به بار بنشينند و ميوه بدهند.

 

روش تكاثر دوم: تكاثر قلمه اي يا تكاثر غير بذري و جنسي

 

و اين روشي است كه گياهان بذري با آن ، با بستن ، و شكوفه و پيوند كردن ، و ريشه , و ساقه ، و غيره تكثير مي شوند .


خصائص تكثير قلمه اي و غيره

در اين نوع تكثير و پرورش گياهان تازه اي توليد مي شود كه به طور كلي مشابه گياه مادر در تركيت ژنتيكي  و مظهر خارجي هستند

گياهان جديد با شكوفه دادن سريع و ثمره دادن تنها در درختان بزرگ و كوچك براي ساخت هرمون شكوفه دهي و غنچه دادن در بافت گياه مادر و منتقل شدنش به گياهان تازه تشخيص داده مي شود .

(موضوع هرمون شكوفه زدن و اختلاف شب و روز را در كتاب ما آيات معجزات از قرآن كريم و دنياي گياهان ملاحظه كن)
گياه جديد (جوانه) با تقويت گياه مادر (اصل) و با حمايت آن از مادر ممتاز مي گردد.
زمانيكه كه گياه جديد به جا و مكان نو و جديد منتقل شود نسخه بدل برابر با اصل گياه مادر قرار مي گيرد . چ


ضرب المثل معجزه قرآن مجيد

خداوند سبحانه و تعالي مثال علمي ، نباتي – قرآني و خارق العاده را بيان مي دارد كه مدلل به دلايل علمي و قرآني است كه همانا ياران پيامبر(ص) دين را انتشار دادند ، و خود تغيير نخوردند و بدعت روا نداشتند ، و به عقب برنگشتند و مرتد نشدند و هر يكي از ايشان در رشد و توسعه ي علمي و عقيدتي و سلوكي با رسول خدا (ص) مشابه بودند و رسول الله (ص) را حمايت كرده و تقويت نمودند و ايشان دين را از وطن اصلي ايشان مكه مكرمه و مدينه منوره به نقاط دور انتشار دادند تا اينكه به اندلس و قسطنطنيه و بوسني و هرزگوين و ايران و تونس و شام و سودان و مصر و هرجاي ديگر ايشان و پيروان بزرگوار و نيكوي و شايسته ايشان رسيدند .


خداوند متعال ميفرمايد:
خداست كه پيغمبر خود را همراه با هدايت و دين راستين روانه كرد تا اين آيين را بر همه آيينها پيروز گرداند و كافي است الله به گواه بودن محمد فرستاده خداست و كسانيكه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند ايشان را در حال ركوع و سجود مي بيني آنان همواره فضل خداي را مي جويند و رضاي او را مي طلبند نشانه صلاح ايشان بر اثر صحبت در پيشاني هايشان نمايان است اين توصيف آنان در تورات است اما تعريف ايشان در انجيل چنين است كه مانند كشتزاري هستند كه جوانه هاي خود را بيرون زده و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقه هاي خويش راست ايستاده باشند به گونه اي كه برزگران را به شگفت مي آورد تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند .
خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي را وعده مي دهد. مفسرين در معاني كلمات چنين مي فرمايند . اخرج شطاه: يعني : نهالهاي گوناگون در اطرافش آنچه كه از زراعت بيرون آيد و از اطرافش پخش شود . فراخ النخل: پاجوشهاي درخت خرما و زراعت .
ورق الزرع: برگ زراعت و كشت .

درخت زمانيكه شاخ و فروعش را بيرون كند . فروع: قسمت بالاي يك چيز كه از اصل آن به وجود آمده .
از درخت آنچه از دور و براصلش بيرون شود و به اطراف منشر شود . شاخه ها و برگها .
راغب اصفهاني (رح) در كتاب مفردات الفاظ قرآن ميفرمايد:
شطء الارض: فروخ الزرع: نهال و پاجوشهاي زراعت ، و آنچه كه از درخت بيرون شود و در اطرافش بالابيايد . و جمع آن اشطاء است .
فاستغلظ: يعني از باريكي كم كم درخت و تنومند و كلفت شد .

فاستوي علي سوقه: يعني بر اصل و ساقه اش راست ايستادند .

يعجب الزراع: شگفت زده مي كند دهقانان را به قوي بودنش و انبوهي و غلظتش منظر نيكويش ، جلب توجه آنان را بنمايد . مفسرين ميفرمايند: اين ضرب المثلي است كه خداوند سبحانه و تعالي براي صحابه رضوان الله عليهم بيان كرد ، كه در ابتداي اسلام اندك بودند ، سپس روز بروز بر تعدادشان افزوده شد سپس قوي و نيرومند شدند كه امرشان روز به روز ترقي مي كرد بگونه اي كه مردم را به تعجب انداختند و دشمنان خدا را به سبب آنان خشمگين كند.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 55
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

مقام صحابه و اهل‌بيت‌ پيامبر (ص)از ديدگاه اهل‌سنت
نویسنده : Admin

sahabeh02مِنْ عَلامَاتِ اَهلِِ السُّنَّة وَ الْجَمَاعَة تَفْضيِلُ الشَّيْخَيْن وَ مُحَبّة الْخَتَنَينِ. تفضيل شيخين (حضرات ابوبكر صديق و عمر فاروق رضي‌الله‌عنهما) كه با محبت ختنين (حضرات عثمان ذي‌النورين و علي مرتضي رضي‌الله‌عنهما) جمع شود، از خصايص اهل‌سنت و جماعت است. تفضيل شيخين با اجماع صحابه و تابعين ثابت شده است، چنانچه نقل كرده‌اند آن را اكابر ائمه كه يكي از ايشان امام شافعي رحمه‌الله است. و شيخ ابوالحسن اشعري مي‌فرمايد كه تفضيل ابوبكر رضي‌الله‌عنه و عمر رضي‌الله‌عنه بر باقي امت قطعي است و از حضرت امير (علي‌ مرتضي رضي‌الله‌عنه)  نيز به تواتر ثابت شده است كه در زمان خلافت و اوان مملكت خود در حضور جمِّ غفير به گروه خود مي‌فرمود كه ابوبكر و عمر، بهترين اين امت‌اند.

چنانچه امام ذهبي گفته است و امام بخاري روايت كرده است كه حضرت امير رضي‌الله‌عنه فرموده است كه بهترينِ مردم بعد از پيغمبر عليه‌وعلي آله الصلوة و السلام ابوبكر است، پستر عمر، پستر مردِ ديگر. پس گفت پسرِ او محمدبن‌الحنفيه: پستر تويي. فرمود: نيستم من مگر مردي از مسلمانان. بالجمله تفضيل شيخين از كثرتِ رواتِ ثقات(2) به حد شهرت و تواتر رسيده است.


و چون در زمان خلافت حضرات ختنَين، ظهور فِتَن و اختلال در امور مردم بسيار شده بود و به دل‌هاي مردم از اين راه كدورت بي‌حد پيدا گشته و عداوت و كينه در ميان مسلمانان استيلا يافته، به ضرورت محبت ختنين (حضرات عثمان ذي‌النورين و علي مرتضي رضي‌الله‌عنهما) نيز از جمله شرايط سنت و جماعت اعتداد نموده آمد تا جاهلي از اين راه سوء‌ظن به اصحاب خيرالبشر عليه‌وعلي آله الصلوة و السلام پيدا نكند و به جانشينان پيغمبر عليه‌و‌عليهم الصلوة و السلام، بُغضي و عداوتي حاصل نيارد. پس محبت حضرتِ امير، شرط تسنن آمد و آنكه اين محبت ندارد، از اهل‌سنت و جماعت خارج گشت و «خارجي (خوارج)» نام يافت و آنكه در محبت امير، طرف افراط اختيار كرد و زياده از آنچه شايد، به وقوع آورد و غلوّ در آن محبت نمود و به سبّ و طعن اصحاب خيرالبشر عليه‌وعليهم الصلوة و السلام زبان گشود و ترك طريق صحابه و تابعين و سلف صالحين  رضوان الله تعالي عليهم أجمعين كرد، «رافضي» نام يافت.
پس اهل‌سنت متوسط‌اند در ميان افراط محبت امير و در ميان تفريط آن محبت، و شك نيست كه حق در وسط است و افراط و تفريط هر دو مذموم.


محبت امير رفض نيست. تبرّي از خلفاء ثلثه رفض است و بيزاري از اصحاب كرام مذموم و ملام(3).
امام شافعي رحمه‌الله مي‌فرمايد: «لو كان رَفضاً حُبُّ  آل‌ِ مُحمًَدٍ فَليَشهدِ الثَّقَلاَنِ أنّي رَافِض»: يعني حُب آل محمد، رفض نيست چنانچه گمان مي‌برند و اگر همين حُب را رفض گويند، پس رفض مذموم نيست، زيرا كه ذم رفض از راه تبرّي ديگران مي‌آيد، نه از راه محبت ايشان.


عدم محبت اهل‌بيت خروج است و تبرّي از اصحاب رفض. و محبت اهل‌بيت با تعظيم و توقير جميع اصحاب كرام تسنن.
مبناي تسنن بر حُبّ مصاحبان او عليه و عليهم الصلوت و التسليمات (است.) عاقل مُنصِف هرگز بغض اصحاب را بر حُبّ ايشان نخواهد گزيد و به دوستي پيغمبر همه را دوست خواهد داشت عليه و عليهم الصلوت و التحيات. قال عليه الصلوت و السلام: «من اَحبَّهم فبحبِّي اَحَبَّهم و من أبَغضَهم فببُغضي أبغَضَهم».


بر سر اصل سخن رويم و گوييم چگونه عدم محبّت اهل‌بيت در حق اهل‌سنت گمان برده شود كه آن محبت نزد اين بزگواران جزو ايمان است و سلامتي خاتمه را به رسوخ آن محبت مربوط ساخته‌اند. محبت اهل‌بيت، سرماية اهل‌سنت است. مخالفان از اين معني غافل‌اند و از محبت متوسط‌ ايشان، جاهل.


نزد اكابر اهل‌سنت ـ شَكَرَ اللهُ تعالي سَعيَهُم ـ اصحاب پيغمبر عليه و عليهم الصلوت و التسليمات، در وقت منازعات و محاربات با يكديگر، سه گروه بودند؛ جمعي به دليل و اجتهاد، حقيّت جانبِ امير رضي‌الله‌عنه را معلوم نموده بودند و جمعي ديگر نيز به دليل و اجتهاد حقيّت جانب ديگر را يافته، و طايفة ديگر متوقف بودند و هيچ جانب را به دليل ترجيح نداده‌‌.
پس بر طايفة اولي نصرت جانب امير رضي‌‌الله‌عنه واجب آمد كه موافق اجتهاد ايشان است و بر طايفة دوم نصرت جانب مخالف امير رضي‌الله‌عنه لازم، كه مؤداي اجتهاد ايشان است، و بر طايفة سيوم توقف لازم آمد و ترجيح يكي بر ديگري خطا. پس هر سه فرقه به مقتضاي اجتهاد خود عمل نمودند و آنچه بر ايشان لازم و واجب بود بجا آوردند. پس ملامت چه گنجايش دارد و طعن چه مناسب بود؟


امام شافعي رضي‌‌الله‌عنه مي‌فرمايد و نيز منقول از عمربن‌عبدالعزيز رحمه‌الله است: «تِلكَ دمَآءٌ طهَّر اللهُ تَعَالي عَنها أيدِيَنَا فلنُطهَّر عنها ألسِنَتَنَا. از اين عبارت مفهوم مي‌شود كه به حقيّت يكي و خطاي ديگر هم لب نيايد گشود و همه را جز به نيكي يايد نبايد كرد و همچنين در حديث نبوي آمده است ـ عليه و علي آله الصلوت و السلام ـ «إذَا ذُكِرَ اَصحَابي فَاَمْسِكُوا»: يعني چون اصحاب من مذكور(ياد) گردند و از منازعات ايشان ياد كرده شود، شما خود را نگاه داريد و يكي را بر ديگر اختيار نكنيد. ليكن جمهور اهل‌سنت با دليلي كه بر ايشان ظاهر شده باشد، برآنند كه حقيّت در جانبِ امير (علي مرتضي) رضي‌الله‌عنه بوده و مخالف او راه خطا را پيموده، ليكن اين خطا، چون خطاي اجتهادي است، از ملامت و طعن دور است و از تشنيع و تحقير، پاك و مبرّا.


از حضرت امير رضي‌الله‌عنه منقول است كه فرموده: برادران ما بر ما باغي گشتند، اينها نه كافرانند و نه فاسقان، زيرا كه ايشان را تأويلي است كه منع كفر و فسق مي‌كند.
اهل‌سنت زياده از اطلاق لفظ خطا كه ناشي از تأويل است در حق محاربانِ  امير رضي‌الله‌عنه تجويز نمي‌كنند و زبان را از طعن و تشنيع ايشان نگاه مي‌دارند و محافظت حقِ صحبت خيرالبشر مي‌نمايند ـ عليه و عليهم الصلوات و التسليمات ـ كه آن سرور فرموده: «الله الله في أَصحابي لاَ تتَّخِذُوهُم غَرَضًا بَعْد‌ي»؛ يعني از خدا ـ جَلَّ سُلْطَانُه ـ بترسيد در حق اصحاب من، نگيريد اصحاب مرا نشانه به تير ملامت خويش. و نيز فرموده: «أصْحَابي كالنُّجُومِ بأَيَّهِم إقتدَيتُم إهتَدَيْتُم»؛ يعني اصحاب من همچو ستاره‌ها‌اند به هر كدام ايشان كه اقتدا كنيد، راه يابيد. و احاديث ديگر هم در باب تعظيم و توقير جميع صحابه بسيار آمده است. پس همه را معزّز و مكرّم بايد داشت و زلاّت(4) ايشان را بر محامل نيك حمل بايد نمود.


اگر مقصود ظهور حقيّت جانب امير است و اظهارِ خطاء محاربان او، پس آنچه اهل‌سنت اختيار كرده‌اند كافي است و بر حد عدالت و اعتدال است، اما سَبّ و طعن اكابر دين نمودن، از ديانت و تدين دور است.
بلكه گوييم در تقديم شيخين هيچ اهانت امير رضي‌الله‌عنه نيست. حقيّت‌ خلافت امير رضي‌الله‌عنه به حال خود است و درجة ولايت و هدايت و ارشاد او ـ كرّم‌الله تعالي وجهه ـ به حال خود.


اهل‌سنت مشاجرات و منازعات اصحاب خيرالبشر عليه و عليهم الصلوت و السلام را بر محامل نيك محمول مي‌دارند و از هوا و تعصب دور مي‌دانند، زيرا كه نفوس ايشان در صحبت خيرالبشر عليه و عليهم الصلوت و التَّحيات مزكّي شده بود و سينه‌هايشان از عداوت و كينه، پاك گشته بود.
بايد دانست، لازم نيست كه حضرت امير رضي‌الله‌عنه در جميع امور خلافيه محق باشند و مخالف ايشان بر خطا، هر چند در امر محاربه حق به جانب امير بوده، زيرا كه بسا است كه در احكام خلافية صدر اول علماء تابعين و ائمة مجتهدين، مذهب غير امير را اختيار كرده‌اند و حكم به مذهب امير نكرده‌اند. اگر حق به جانب امير متعيّن بودي، به خلاف آن حكم نكردندي.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 29
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

صفحات وبلاگ
تعداد صفحات : 26

قالب وبلاگ