حدیث(امرزش گناهان)
نویسنده : Admin

حدیث: عن أبی بکر الصدیق رضی الله عنه قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: “ما من عبد یذنب ذنبا فیحسن الطهور ثم یقوم فیصلی رکعتین ثم یستغفر الله إلا غفر له” ثم قرأ هذه الآیة: “وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ [آل عمران:۱۳۵]” (حدیث صحیح – روایت ترمذی وأبو داود وأحمد در “المسند” وغیره).

ترجمه: از ابو بکر صدیق رضی الله عنه روایت شده که فرموند: از پیامبر صلى الله علیه و سلم شنیدم که میگفت: “هر بنده اى که مرتکب گناهى بشود، و سپس با بهترین روش طهارت کند (وضوء بگیرد)، و سپس برخیزد و دو رکعت نماز (سنت) بخواند، و سپس استغفار کند، گناهانش آمرزیده خواهد شد” سپس این آیه را تلاوت نمود: “و آنان چون کار زشت انجام دهند یا ستم نمایند بخود، یاد کنند خدا را پس آمرزش خواهند برای گناهان خود و کیست که بیآمرزد گناهان را مگر خدا” (آل عمران: ۱۳۵)

شرح: هیچ بنده اى (بغیر پیامبران) نیست که معصوم باشد، و مرتکب گناه نشود، ولى خداوند متعال از فضل و رحمتش راههاى فراوانى براى مغفرت گناهان بندگانش قرار داده است، و از این قبیل اعمال، که خداوند توسط آن گناهان را میبخشد عبارت است از “وضوء را درست و صحیح انجام دادن و دو رکعت نماز سنت خواندن و سپس استغفار کردن”. و در حدیث دیگرى آمده است که “در صورتیکه هنگام نماز حضور ذهن و خشوع داشته باشد و فکر دنیا نباشد، گناهانش آمرزیده میشود“. 

پس اى برادران و خواهران، این فرصت را غنیمت بشمارید، و هر وقت مرتکب گناهى شدید و پشیمان شدید، این دو رکعت نماز همراه با خشوع را فراموش نکنید تا خداوند متعال آن گناهان را پاک کند، و هیچوقت نگذارید که تکرار و یا کثرت گناه شما را مأیوس کند و دست از این دو رکعت نماز و از استغفار بکشید

توجه: شیطان ابتدا بنده را مرتکب گناه میسازد و سپس سعى میکند او را از کارهاى خیر و استغفار باز دارد، پس چرا در حال گناه مطیع شیطان شویم، ولى پس از گناه مطیع خداوند نشویم تا اینکه ما را بیامرزد؟ در حدیث قدسى از پیامبر صلى الله علیه و سلم آمده است که: “إن إبلیس قال لربه: بعزتک وجلالک لا أبرح أغوی بنی آدم مادامت الأرواح فیهم، فقال الله: فبعزتی وجلالی لا أبرح أغفر لهم ما استغفرونی”.، یعنى: ابلیس به پروردگارش گفت: به عزت و بزرگى تو قَسَم، که تا زمانیکه روح در بدنشان جاریست آنها را گمراه سازم”، خداوند در جوابش گفت: “بعزت و بزرگیم قَسَم، که تا زمانیکه از من طلب استغفار و آمرزش کنند آنها را بیآمرزم” (حدیث صحیح – روایت احمد)

منبع: ماهنامه نوار اسلام

لینک ثابت
بازدید : 45
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

زندگی ،در فضای قرآن
نویسنده : Admin
زندگی در فضای قرآن‌، به این معنی نیست‌ که به بررسی قرآن بپردازیم و آن را بخوانیم و بر علوم آن آگاهی پیدا کنیم‌. این نیست‌. مراد ما از زندگی در فضای قرآن این است‌ که انسان در فضایی‌، ظروف و شرایطی‌، حرکت و جنبشی، سختی‌ کشیدن و رنج بردنی، پیکار و رزمی‌، و در تلاشها و کوششهایی باشدهمگون و همسان همان چیزی‌ که این قرآن در آن نازل می‌شد. انسان باید بزید و با این جاهلیّتی‌ که سراسر زمین را فراگرفته است بجنگد، و در دل‌، و در کوشش‌، و در جنبش، پیکار با جاهلیّت را بیاغازد و ادامه دهد. اسلام را در درون خود و در درون مردمان‌، و در زندگی خویش و در زندگی دیگران‌، بار دیگر برای مبارزه با این جاهلیّت (‌ایجاد و پدیدار) سازد. با جاهلیّت بجنگد و به پیکار برخیزد، با همۀ بینشها و اند‌یشه‌ها و تلاشها و آداب و رسوم و شعائری‌ که دارد. با همۀ واقعیّتهای عملی‌، با تمام فشارهائی ‌که بر اسلام وارد می‌آورد و جنگهائی ‌که بر ضدّ آن به راه می‌اندازد، و همۀ نهضتها و جنشبهائی‌ که برای پیکار و نبرد با عقیدۀ ربّانی و برنامۀ صمدانی اسلام به راه می‌اند‌ازد، و همۀ پاسخهای‌ کینه‌ توزانه‌ای که بدین برنامه و بدین عقیده می‌دهد،‌ گذشته از این که جاهلیّت همیشه با اسلام به نبرد می‌پردازد و پیوسته بر دشمنانگی با آن پافشاری می‌کند و اصرار می‌ورزد. فضای قرآنی این است‌. فضائی ‌که انسان ممکن است در آن زندگی ‌کند و مزۀ این قرآن را بچشد… چرا که قرآن در همچون فضائی نازل شده است‌، و در همچون دریای موّاجی بکار پرداخته است … کسانی که در همچون فضائی زندگی نمی‌کنند، از قرآن‌ کناره‌ گیری کرده‌اند و دور شده‌اند، هر چند که غرق بررسی و پژوهش و قرائت و ترتیل و آگاهی یافتن از علوم قرآن باشند. تلاشی‌ که می‌ورزیم (در تفسیر فی ظلال قرآن) تا پلی میان اینگونه مخلصان‌، و میان قرآن بزنیم، نتیجه‌ای نمی‌دهد و فائده‌ای نمی‏‎بخشد، مگر این‌ که این مخلصان از این پل بگذرند و خویشتن را به منطقۀ دیگری برسانند، و تلاش‌ کنند که در (‌فضای قرآن) واقعاً در عمل و حرکت زندگی نمایند. در این صورت است ‌که انسانها مزۀ این قرآن را می‌چشند، و از این نعمتی‌ که خدا آن را به هر کس‌ که خود بخواهد عطاء می‌کند، بهره‌مند و متلذّذ می‌گردند. منبع:پايگاه اطلاع رساني دارالعلوم حقانیه ايرانشهر لینک ثابت
بازدید : 65
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

اخلاق و جوانان
نویسنده : Admin

اخلاق جمع خلق بروزن قفل یا خلق بروزن افق مجموعه ای صفات روحی وباطنی انسان است . اخلاق ازشگفت انگیزترین مؤلفه های سخصیت انسان است که مباحث بسیار پیچیده ودامنه داری رادرعلوم نظری به خود اختصاص داده است دانشوران ، فلاسفه ، حکمأ واندیشمندان زیادی درین باب سخن گفته وقلم رانده اند واززوایای مختلف دریپرامون آن به کاوش پرداخته اند.

زندگی هریک ازما انسانها آمیخته با داوری ها وارزش گذاری هاست ، وهرکدام ازما درطول شبانه روز ممکن است ده ها باربا خود بگوئیم این خوب است این خوب نیست این کار رانباید انجام داد  وآن کاررا باید؛ وغیره……

 درفلسفة اخلاق اولین مسئله که با آن روبرو میشویم چیستی یا سرچشمة خوبی ها یا ارزشهاست ؛ خوبی چیست ؟ ملاک آن چیست؟ منشأ آن کجاست؟ وازکجا بدانیم که آن ملاک معتبر است؟

دومین پرسش عمده درفلسفة اخلاق تفاوت دیدگاه ها ونظرات دربارة عمل خوب وبد می باشد.

مسئلة بعدی فلسفة اخلاق نسبی یا مطلق بودن ارزشهاست ، آیا دروغ گفتن درهرشرایطی ناپسند است آیا اگربا دروغ گفتن من بیگناهی ازمرگ نچات می یابد نباید دروغ بگویم؟

اما درتعریف اخلاق فروید پدرعلم روانشناسی درکتاب ” تمدن وناخشنودی های آن” می گوید : اخلاق محدود کردن غرایز بمنظورپیشرفت تمدن است یعنی غرایز راباید درحیطة عقل محدود کرد تا به تمدن واجتماع آسیبی وارد نیاید.

ابن مسکویه درکتاب ” تهذیب الاخلاق وتطهیرالاعراق” میگوید : خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهای دعوت میکند بدون آنکه نیاز به تفکر واندیشه داشته باشد.

اززاویة دیگردربین دانشمندان دو نظریه وجود دارد، عده ای از فلاسفه به مطلقگرایی در اخلاق(Moral absolutism) معتقدند و برخی دیگر به نسبیت گرایی در اخلاق(Moral Relativism) معتقدند و هرکدام برای خود استدلالهایی دارند.

به یک تعریف ساده موضوع را خلاصه می کنیم که مجموعه ای ازاصول اولیه ای که انسان درتصمیم گیری هایش ازآن استفاده می کنداخلاق نامیده می شود؛من نمی خواهمبیشتر ازین بحث را به درازا بکشم وآنرابصورت یک نوشتة تحقیقی دربیاورم  این کلیاتی بود که درین بحث ازآنها تذکر بعمل آمد ؛ بحث اخلاق وجوانان، نوشته ای است به سلسلة رشته مباحثی مربوط به جوانان که هراز چند گاهی ازاین قلم تقدیم میگردد وکوشش می شود تا درقالب این مبحث یک پیام ارزندة به جوانان عزیز تقدیم گردد.

زندگی انسانی خودمستلزم اخلاق انسانی است وادیان سماوی منجمله دین عزیز ما اسلام اصلاح اخلاقیات را زیربنای اصلاح جامعه میداند وتقریبا اساسی ترین پیام های قرآنی برمحوراخلاق وانسان سازی ارائه گردیده است ؛ صبروشکیبائی ، تواضع وفروتنی ، صداقت واخلاص عمل، تعاون وهمکاری ، نوع دوستی ونیکوئی ، شجاعت وپایمردی، سخاوت ومهرورزی، توجه به محرمات  و…… ازجمله پیام های اخلاقی ای قرآن است که سیرت پیامبر عظیم الشأن ما ویاران بزرگوارش نیزنمونه های عملی این پیام های باعظمت است.

من پرداختن به احکام وعنایت بی رویه به گسترش مسائل فقهی را درصورتی که درحوزة اخلاقیات دینی بعنوان امرثانوی کمترتوجه صورت بگیرد به صلاح نمی دانم که متأسفانه ما درحوزة دین با چنین مشکلی مواجه هستیم .

بطورمثال درجامعه همه التزام به خواندن نماز دارند (طوریکه درجامعة ما به مشاهده میرسد) مگرغیبت چگونه است ؟ بی انصافی به کدام حد است؟ بخل وحسد وتکبر وریا چه حالتی دارد؟ اصراف وبیعدالتی ورشوت وفریب ودروغ و….. درچه سطحی قراردارد؟

آیا جامعه ای که نمازبخواند وبالباس های فاخردینی ملبس باشد کاملا دینی است یا باید گوشت برادرمسلمان خود را نیزنخورد؟ انصاف درمعاملات را هم رعایت کند؟ بخل وحسد وتکبرنورزد واعمال ریائی که شرک خفی گفته میشود هم  انجام ندهد، ازاصراف وتبذیر که امروزرسم معمول جامعة ماست نیزخودداری کند ، رشوت وفریب ودروغ وچندین عمل ناشایست دیگررا هم انجام ندهد ؟ و……

ما ازاعمال ناشایستی که یادآوری شد درجامعة مسلمان خود کم نداریم که متأسفانه به آنها کمتر پرداخته میشود. شکی نیست که علمای عزیزما درمنابر به این مباحث می پردازند ومردم را به نیکوئی توصیه میفرمایند آیا این توصیه ها کافی بوده است ؟

وقتی درمورد تأسیس مدارس دینی که غالبااختصاص به مسائل فقهی دارد( واگردقیق همه جانبه وزیرکنترول علمای واقعی وجید نباشد میتواندگاه مشکلی به بزرگی ای تولد گروه های دگم اندیش بوجود بیاورد که نابخردانه وبیرحمانه کمربه تخریب دین وملک وملت هم ببندند) اتقاق رأی موجود است ، گردهمائی ها تشکیل میشود وقطعنامه های مکرر صادرمیگردد، باید به حلقات تربیتی که نخستین وارزشمندترین رسالت پیامبران بوده است نیزبذل مساعی صورت پذیرد. این نظر ناشی ازدغدغه های است که نگارنده همواره ابرازداشته است ممکن است فقهای عزیزمارا خوشایند نباشد اما مطمئنم که این دردمشترک همة ماست وعلمای گرانقدری را میشناسم که برآن اذعان دارند وعمق این نقیصه را بهتر ازمن درک میکنند.

باهمة این نابسامانی ها جوانان امروزچشم وگوش بازتری نسبت به نسل های ماقبل دارند کوله باری ازتجربه را با خود حمل میکنند ، رسانه ها ومنابع اطلاع رسانی فراوانی را دردسترس دارند ودرعین حال دغدغة آینده را باید بیش ازدیگران داشته باشند وبه یقین بدانند که تهذیب نفس واصلاح اخلاق آیندة مطلوب شان را رقم میزند.

وتقریبا همه میدانند که اصلاح اخلاقیات اصلاح جامعه است وانسانی کردن جامعه درنخستین گام نیاز به اخلاقی کردن جامعه دارد یعنی اخلاق انسانی وضرورت تطبیق آن درمحیط ماحول درحوزة انتظارات مثبت وایدآل های انسانی قابل تعریف است.

بقول برخی دانشمندان براین نظراندکه اکثرارزشهای اخلاقی فرادینی است که خداوند بزرگ آنرا درسرشت آدمی به ودیعه نهاده و بحکم فطرت ، حسن وقبح آن محک می شود . مثلا راستی ، عدالت ، وظیفه شناسی ، وامثالهم را هرکس دارای هردینی ویا فاقد دین باشد به عنوان ارزشهای اخلاقی قبول دارد وبرنیکوبودن اینها معترف است ؛ بهمین ترتیب قباحت دروغ ، ظلم ، خیانت وامثالهم را چون با فطرت بشری درتضاد است هر دارندة عقلی قبول دارد ومذمومشان میشما رد

 اخلاق اسلامی که غالبا ازان دم زده میشود یک هدف غایی و معنوی است که پلکان صعود ان نیازمند سیر وسلوک معنوی است. وآن نوع انکشاف یافتة اخلاق انسانی است . البته درین جا باید تذکر داد که مقصد ازاخلاق اسلامی اخلاق مسلمان امروزنیست واین دومفهوم نباید بهم خلط شوند که بطور ضمنی درسطوربالا به آن پرداخته شد.

حالا به یک مثال اشاره می کنم:

تصور کنید که درجامعه همة مردم سخن راست بگویند وعمل درست انجام دهند، غیبت نکنند، کینه وبخل نورزند، رفتارمتکبرانه نداشته باشند،  به یکدیگر خیانت نکنند،  همکاری وتعاون به عالی ترین وجهی موجود باشد ، روابط همه بصورت پاکیزه وحلال باشد آن جامعه جامعة انسانی نیست چرا هست ولیکن برای اینکه این انتظام بهم نخورد ودروازه های خطا ودروغ وافتراء وغیبت وجنایت وامثال اعمال زشت گشوده نشود و ضمانتی هم بمنظوردوام وقوام آن موجودباشد هیچ چیز دیگری جزتکیه برفرامین آسمانی و حاضر وناظر دانستن ذاتی که همه چیز ما درید قدرت اوست نمی تواند باشد. این مرحله مرحله کمال اخلاقی است

 آنچه که درجامعة ما بحیث اخلاق مصطلح گردیده  رفتاروسلوک انسانی درقبال جامعه می باشد واما درین خصوص رفتارجوانان بسیارحایز اهمیت است زیرا جوانی دورة بحران است همه غرایز درین دوره درجوشش است وبشر بیش از هر مقطع سنی دیگر درین دوره محتاج عوامل تحدید کنندة وتعدیل کنندة غرایز است بهمین مناسبت است که جوانان عزیز باید بخاطرپی ریزی آینده اجتماعی ای شان به تزکیه وتهذیب درحوزة اخلاقیات بپردازند.

یکی دیگرازذهنیت های ناقصی  که درقبال تعریف اخلاق درجامعة ماوجود دارد اشتباه گرفتن وکلی پنداشتن اخلاق جنسی بجای اخلاق است به این معنا که اگرعدة ازمردم برسرکوچة به غیبت ( اشد من الزنا) وافتراء وسخن چینی مشغول باشند (که متأسفانه رسم معمول شده است)، اگردوکانداری با سنگ کم وترازوی پاره صبح تا شام به دزدی بپردازد ، اگرمامور، قاضی یا پولیسی خیرانه وقلمانه وچای پولی بگیرد ، اگرمتکبری بردیگران فخربفروشد ، اگرمفتی ای فتوا ها را بصورت قوی وضعیف  به طرفین دعوا به مقیاس پول صادرنماید وگوهرشریف دین وشریعت را بپای بت نفس قربانی کند چندان غیراخلاقی محسوب نمی شود،لیکن اگرپسرودخترجوانی بحکم غرایزجوانی با هم نگاهی ویا حرفی تبادله کردند غوغای برمیخیزد وچه بسا که خونهای ازاثرآن ریخته میشود. شکی نیست که فساد اخلاقی ریشه عفت وحیا را برمیکند وشیرازة خانواده ها را فرومیریزد وحساسیت اجتماعی درقبال آن موجه وبجای خود می تواند بازدارنده وسازنده باشد لیکن موارد یادشده هم جزء انحرافات اخلاقی است  همانگویه که درمورد علایق نامشروع جنسی حساسیت موجود است باید درقبال سایر انحرافات اخلاقی هم حساسیت موجود باشد ودر امحاء ویا تعدیل آن درجامعه  کاراساسی صورت گیرد. اگرهمه زنها برقع نقاب باشند میتواند متضمن سلامت اخلاقی جامعه باشد؟ ویا اصولا جامعة نقاب پوش لزوما جامعة اخلاقی است؟ یا درکنارخود نیاز به زایش وزدایش های دیگری هم دارد؟

میگویند (اگر حسود نباشد جهان گلستان است ) این مقوله را شاید اکثر جوانان عزیزما اعم ازپسر ودخترحتی به درودیواربعضی  وسایط نقلیه هم بصورت تفننی توشته شده دیده باشند. ملاحظه فرمائید هرکدام ازپدیده های انحرافی – اخلاقی چنین یک حکمی دارد تصورکنید اگرسایر پدیده های انحرافی – اخلاقی  نباشد دنیا چه حالتی خواهد داشت .

جوانان عزیزما میتوانند ارزشهای اخلاقی را به روش تمرین  دروجود خویش فربه بسازند وپدیده های انحرافی را با نیزبا تمرین دروجودخویش ازبین ببرند ویا حد اقل ناتوان بسازند.

بگونة مثال: یک جوان میتواند زمانی معین بسازد که غیبت نمی کند ویا حس خوشبینی را درقبال مردم درخود تقویت نماید وکوشش کند مثلا برای دوماه با کسی بدبین نباشد. چه اتفاقی می افتد واقعا معجزه آسا خواهد بود . دیده خواهد شد که کوشش درجهت خوشبین بودن چه اثراتی را بالای سایر انحرافات اخلاقی مانند حسادت ، کینه ، بخل ، تکبر وغیره بجا میگذارد وچگونه زمنیه های  معاشرت سالم رابادیگران فراهم مینماید وبچه صورت ساحة نفوذ اجتماعی شخص دراجتماع  گسترش میابد.

جوانان عزیزبخصوص قشرتحصیل یافته درجهت اخلاقی کردن جامعه بسیارنقش ارزنده ای دارند با توجه به سی سال بحران عمومی درجامعه همه چیز به حد قابل ملاحظه ای صدمه دیده ومتأثر شده است حتی بسیاری از ضداخلاقیات درشرف قاعده مند شدن قرارداده شده بودند مثلا خشونت ، بی قانونی وغیره اینکه امروزدرهمة عرصه ها مشکل داریم ودولت با همه حمایت های تبلیغاتی ، سیاسی ونظامی مجامع بین المللی ودول قدرتمند نمی تواندبرنابسامانی ها فایق آید دلیل برعمق وگستردگی بحران است همه اصلاحات ازفرد آغازمی شود وشروع اصلاح فردبه  اصلاح اخلاق نیازدارد

منبع:پايگاه اطلاع رساني دارالعلوم حقانیه ايرانشهر

لینک ثابت
بازدید : 90
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

شروط فهم و استفاده از قرآن کریم
نویسنده : Admin

شرایط فهم و استفاده از قرآن مجید قرآن کتاب الهی, نسخه سعادت و خوشبختی, منشور جاویدان موفقیت و رستگاری, داروی شفابخش قلوب و نفوس, گنجینه‌ی راهنمایی و هدایت برای بشریت و بهترین وسیله‌ حصول تقوا و پاکی است: «ذلک الکتاب لاریب فیه هُدًی للمتقین»؛ این کتاب هیچ تردیدی در آن نیست, هدایت برای جویندگان تقواست.

قرآن پند جاودانی پروردگار عالم, قانون حیات‌بخش الهی و مژده جان‌افزا برای اهل ایمان و شمیم زندگی برای مرده دلان است: «إنّ هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشّر المؤمنین الّذین یعملون الصالحات أنّ لهم أجراً کبیراً»؛ بدون شک این قرآن به راستترین راه راهنمایی می‌کند و مومنانی را که کار نیک انجام می‌دهد به اجر بزرگ مژده می‌دهد.

اما چگونه از این کتاب استفاده می‌شود, و چه زمانی این کتاب وسیله نجات و سعادت ابدی قرار می‌گیرد.

در این خصوص باید دید که که خود قرآن چه می‌گوید, و چه راهکارهایی را نشان می‌دهد تا در پرتو آن بهتر و زودتر بتوان از این گنج عظیم‌الشان بهره برد.

مطلب ذیل که ترجمه و اقتباسی از نوشته‌های دانشمند بزرگ علامه سید ابوالحسن ندوی (رحمه‌الله) می‌باشد در همین موضوع پرتو می‌اندازد و راه را برای پویندگان راه حقیقت روشن می‌سازد. براستی که با اختیار کردن صفات زیر می‌توان در خود تحولی جدید ایجاد کرد و در جهانی نوین قدم گذاشت, جهانی که هرگز کهنگی و فرسودگی ندارد و طراوت و تازگی آن ابدی و سرمدی است:

چون شود کهنه جهان اندر برش            می‌دهد قرآن جهانی دیگرش

۱ـ طلب

نخستین شرط بهره‌گیری و استفاده‌ی از قرآن مجید این است که در درون انسان طلب وجود داشته باشد, زیرا سنت الهی است که بر اساس طلب عطا می‌فرماید و طلب نزد او تعالی بسیار ارزش دارد. عدم رضایت و عدم قناعت بر وضعیت موجود و تلاش برای اصلاح حال و جستجوی راه بهت, نخستین قدم به سوی سعادت است, پس اول انابت باید و پس از آن تغییر حال رخ خواهد داد: «و یهدی إلیه من ینیب»(۱)؛ «خدا کسی را که به سوی او رجوع داشته باشد راه می‌نماید».

«إنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم»(۲)؛ «همانا خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند”.

استغناء و بی‌نیازی در دین نشانه‌ی‌ محرومیت و بدبختی است: «فکفروا و تولّوا و استغنی ‌الله و الله غنیٌّ حمیدٌ»(۳)؛ «آنان نپذیرفتند و روی برگرداندند, و خدا هم بی‌نیاز (از ایمان و اطاعت ایشان) بود و همانا خدا (همیشه هم) بی‌نیاز است و سزاوار ستایش و سپاس”.

«یأیها‌ النّاس أنتم الفقرآء إلی ‌الله و الله هو الغنّی‌ الحمید»(۴)؛ « ای مردم ,شما محتاج خدا هستید و خدا مستغنی و سزاوار حمد است».

آنهایی که طلب دین ندارند و در ندای دین جاذبه‌ای احساس نمی‌کنند قرآن مجید درباره‌ی‌ آنان می‌فرماید: «أفأنت تسمع العمی و لو کانوا لایعقلون»(۵)؛ «آیا تو می‌توانی به کران بشنوانی گر چه نفهمند”.

«أفانت تهدی العمی و لو کانوا لایبصرون»(۶)؛ « آیا تو می‌توانی به نابینایان راه بنمایی و لو اینکه نبینند”.

« إنّک لاتسمع الموتی و لاتسمع الصّمّ الدّعآء إذا ولّوا مدبرین و ما أنت بهدی العمی عن ضللتهم إن تسمع إلاّ من یّؤمن بآیتنا فهم مّسلمون»(۷)؛ «بدون تردید تو نمی‌توانی دعوتتت را به مرده‌دلان و کران بشنوانی در حالی که به حق پشت کرده می‌گریزند. و تو نمی‌توانی کوردلان را از انحرافشان بازداشته و به راه بیاوری. تو فقط به کسانی می‌توانی بشنوانی که به نشانه‌ها ما ایمان داشته باشند,همین‌ها فرمانبرداران واقعی هستند”.

براي خواندن متن كامل به ادامه مطلب مراجعه كنيد


ادامه مطلب
بازدید : 41
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

سد یأجوج و مأجوج
نویسنده : Admin

و اما سد یأجوج و مأجوج کجاست؟ در تفسیر «الدر المنثور» از ابن عباس، در تفسیر «حَتی’ إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السدیْنِ؛ تا وقتی که میان دو سد (دو کوه) رسید. (کهف/۹۳)» وارد است که مراد دو کوه ارمنستان و آذربایجان است. و در پیدا کردن این سد باید دو جهت را در نظر داشت: یکی آنکه سد در جائی ساخته شده است که کوهها از اطراف آن مانند دیوار بلندی بالا رفته اند؛ یعنی سد در تنگه کوهستانی واقع شده است. 

دیگر آنکه در ساختمان این سد، قطعات آهن و مس گداخته بکار رفته است. زیرا قرآن کریم این خصوصیات را در مشخصات سد ذکر میکند.
و بنابراین، آنچه به بعضی نسبت داده شده که گفته اند این سد ذوالقرنین دیوار چین است صحیح نیست. دیوار چین دیواری است طولانی که بین چین و منغولیا (مغولستان ) بنا شده است، و بنا کننده آن شین هوانگ تی یکی از خاقانهای چین است که آنرا برای دفع طائفه مغول و جلوگیری از هجوم آنها بنا کرده است. طول این دیوار سه هزار کیلومتر و عرضش نه متر و ارتفاعش پانزده متر است و با سنگ ساخته شده است.

شین هوانگ تی حاکم چین، ساختن آنرا در سنه ۲۶۴ قبل از میلاد مسیح شروع کرد و در مدت ده سال یا بیست سال خاتمه یافت.
و بنابراین، سد ذوالقرنین نمی تواند دیوار چین بوده باشد. زیرا اولاً در تاریخ چین نیامده است که این خاقان سفری به مغرب زمین نموده است. و ثانیاً دیوار چین بین دو کوه قرار ندارد بلکه دیواری است به طول سه هزار کیلومتر که در مسیر آن از کوهها و دشت ها عبور میکند. و ثالثاً از سنگ ساخته شده و در ساختمان آن ابداً آهن و مس بکار نرفته است.

و بعضی گفته اند که دیوار دربند است و در عربی باب الابواب نامیده شده است. در تفسیر بیضاوی این قول را اختیار کرده است و گوید: انوشیروان او را تعمیر و مرمت کرد ولی اصل بنای آن به دست ذوالقرنین بوده است.
باب الابواب دیوار بلند و طویلی است که در ساحل بحر خزر بنا شد، و با سد تنگه داریال در جوار هم قرار دارند.
این قول نیز صحیح نیست، چون هیچیک از اوصافی که قرآن مجید درباره سد ذوالقرنین ذکر میکند در آن نیست. و برخی از مورخین معاصر نیز دچار این اشتباه گردیده و دیوار دربند را سد ذوالقرنین پنداشته اند. و از طرف مورخین اسلام ثابت شده است که اصل دیوار دربند در زمان ساسانیان و به دستور انوشیروان ساخته شده است، و معنی ندارد که یوسف یهودی جهانگرد معروف اسرائیلی که قرن ها قبل از انوشیروان میزیسته است از آن دیدن کرده باشد، زیرا مسلم است که این جهانگرد در سفرهای خود از سد ذوالقرنین دیدن کرده و خصوصیات آن را بیان کرده است.

بنابراین سد ذوالقرنین همان سد موجود در تنگه کوههای قفقاز است که این کوهها از بحر خزر تا بحر اسود امتداد دارد و تنگه، داریال نامیده میشود.
(داریال محرف داریول است که به زبان ترکی به معنای تنگه است، و این سد را به لغت محلی دمیرقاپو که به معنای در آهنین است می نامند.)
این تنگه واقع است بین تفلیس و بین ولادی کیوکز، و این سد در بین دو کوه بلند واقع است که آن دو کوه از دو طرف امتداد دارند و فقط این تنگه فاصله بین آن سلسله جبال است. تنها راهی که رابطه بین نواحی شمالی و نواحی جنوبی است همین تنگه است. چون آن سلسله جبال به همراه بحر خزر و بحر اسود، خود به خود یک مانع و حاجز طبیعی هستند که هزاران کیلومتر ادامه داشته و جنوب آسیا را از شمال آن جدا می کنند.
و در آن اعصار اقوام شروری از سکنه شمال شرقی آسیا از این تنگه قفقاز وارد قسمت های جنوبی آن از ارمنستان و سپس وارد ایران شده و حتی به آشور و کلده میرفتند و غارت میکردند و در هجوم های خود از هیچ قتل و سبی و نَهب دریغ نمی نمودند. و یک بار در حوالای قرن هفتم قبل از میلاد هجوم آورده و تا به نینوا که پایتخت آشور است رسیدند. و این واقعه تقریباً در قرن سابق بر عهد کورش است.

مورخین یونانی مثل هردوت مسافرت کورش را به شمال ایران برای خاموش نمودن نائره ای که مشتعل بود ذکر کرده اند. و ظاهراً در همین سفر بود که کورش سد را در تنگه داریال در مسیرش به استدعای اهل شمال و تظلم آنها ساخت و آن را با سنگ و مس و آهن بنا نمود؛ و آن یگانه سد محکمی است که در آن آهن بکار رفته است؛ و آن سدی است بین دو کوه که منطبق میشود بر آن گفتار خدای تعالی: «فَأَعِینُونِی بِقُوةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْمًا * ءَاتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ»؛ (ذوالقرنین گفت:) پس مرا به نیروی خویش کمک دهید تا میان شما و آنها سد (محکمی) بسازم. پاره های آهن برای من بیاورید. (کهف/۹۵ و ۹۶)
و از شواهدی که این امر را مسلماً به کورش منتسب می سازد، یکی نهری است در نزدیکی این سد که سایروس نامیده شده است و سایروس در نزد غربی ها کورش است؛ و دیگر اینکه در آثار باستانی ارمنی ها، این دیوار هاگ گورائی نامیده شده و معنای این لفظ تنگه کورش یا معبر کورش است. و معلوم است که نوشتجات ارمنی ها در این موضوع از نظر قرب ارمنستان به محل تنگه، به منزله شهادت محلی محسوب میگردد.
و همانطور که گفتیم، یوسف یهودی از آن دیدار کرده و پس از او مورخ معروف، پروکوپیس در قرن ششم میلادی آن را دیده و شرحی درباه آن نوشته است .

منبع:پايگاه اطلاع رساني دارالعلوم حقانیه ايرانشهر

لینک ثابت
بازدید : 51
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

فرق بین (الزوجة = همسر) و (المرأة = زن) در قرآن کریم
نویسنده : Admin

فرق بین (الزوجة = همسر) و (المرأة = زن) در قرآن کریم، عقلهای باز و سلیم را مبهوت می کند.

چه وقت (مرأة) به (زوج) تبدیل می شود و چه وقت با هم متفاوت خواهند بود؟

هنگام بررسی و دقت در آیات قرآنی که این دو لفظ در آنها آمده اند، ملاحضه می کنیم که؛هرگاه زوجیت بین زن و بین شوهرش کامل شده باشد، و توافق و نزدیکی و انسجام بین آنها بدون هرگونه اختلاف دینی یا نفسی یا جنسی کامل شده است، لفظ “زوج” بر “مرأة” اطلاق می شود.( یعنی در این شرایط قرآن بجای استفاده از لفظ مرأة از لفظ زوج استفاده کرده است)

ولی چنانکه توافق و انسجام بین آنها کامل نشده باشد و هنوز زوجیت (و اتحاد) بین آنها محقق نشده است، در آنصورت قرآن بجای لفظ  “زوج” از لفظ  “مرأة”  استفاده می کند (و آنها را زوج هم نمی خواند)، همانند زمانی که بین آنها اختلافی دینی عقیدتی یا جنسی باشد (که باعث عدم توافق و انسجام آندو شود).

بعنوان مثال، در این فرموده ی الله تعالی دقت کنید که می فرماید:

«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(روم ۲۱)

یعنی: و از نشانه‏هاى او اینست که همسرانى(زوجهایی) از جنس خودتان را براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ براستی که در این امر نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند.

و نیز می فرماید:

«وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا»(فرقان ۷۴)

یعنی: و کسانى که مى‏گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرارده، و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان».

و با این اعتبار، قرآن حواء را بعنوان زوج آدم علیهما السلام قرار داده، چنانکه می فرماید:

«وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»(بقره ۳۵)

یعنی: و گفتیم: اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن.

و همچنین بر همین اساس قرآن زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم را بعنوان زوجهای ایشان نام برده است؛

«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ»(احزاب ۶)

یعنی: پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها [ مؤمنان‏] محسوب مى‏شوند؛

و هرگاه انسجام و توافق و تشابه (در عقیده) به هر دلیلی بین زوجین محقق نشد، پس آنگاه قرآن همسر مرد را با لفظ “مرأة” نام می برد و او را “زوج” شوهرش نمی نامد.

مثلا قرآن می فرماید: (امرأة نوح – زن نوح) و (امرأة لوط – زن لوط) و نمی فرماید: (زوج نوح) یا (زوج لوط)!

چنانکه در آیه ی زیر آمده:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا»(تحریم ۱۰)

یعنی: خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مَثََل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند.

زن نوح و لوط علیهما السلام کافر بودند، هرچند که هر یک از آنها زن پیامبری بود، اما کفر آنها موجب عدم انسجام و توافق با شوهرانشان بود و لذا آنها زوج شوهرانشان نیستند بلکه فقط زن تحت امر آنهایند.

و به همین اعتبار نیز، قرآن می فرماید: (امرأة فرعون – یعنی زن فرعون)؛ «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ»(تحریم ۱۱)

یعنی: و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است.

زیرا بین زن فرعون و خود فرعون مانعی در زوجیت وجود داشت و آن منع این بود که فرعون کافر بود در حالیکه زنش مومن بود و به همین دلیل انسجام بین آنها تحقق نمی یابد و آن زن مومنه در حقیقت زن فرعون است نه زوج او.

و از جمله زیباییهای تعبیر قرآن در تفریق بین (زوج) و (امرأة)، اخبار قرآن در مورد دعای زکریا علیه السلام است؛ که او از الله تعالی می خواست تا به وی فرزندی عطا فرماید تا وارث او شود زیرا زن او نازا بود، و خداوند تبارک و تعالی دعای او را اجابت فرمود و زن وی را بر ولادت فرزند توانا کرد.

هنگامی که زن زکریا نازا بود، قرآن لفظ “امرأة” را بر او نهاد، چنانکه الله تعالی سخن زکریا علیه السلام را نقل می کند:«قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا»(مریم ۸)

یعنی: گفت: «پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟ در حالى که همسرم نازا و عقیم است، و من نیز از شدّت پیرى افتاده شده‏ام»

ولی هنگامی که الله تعالی او را باخبر کرد که دعایش را اجابت کرده است و بزودی به وی پسری عطا خواهد نمود، زکریا علیه السلام دوباره کلام خود را مبنی بر عقیم بودن زنش تکرار می کند و می گوید چگونه ممکن است او فرزندی بدنیا آورد در حالیکه نازاست، الله تعالی می فرماید: «قَالَ رَبِّ أَنَّىَ یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاء»(آل عمران ۴۰)

یعنی: زکریا گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد، در حالى که پیرى به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟!» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کارى را بخواهد انجام مى ‏دهد.»

و حکمت از اطلاق کلمه ی (امرأة) بر زن زکریا علیه السلام اینست که زوجیت آندو بصورت کامل و تمام محقق نشده بود، با وجود اینکه زکریا پیامبر بود و زنش نیز مومنه بود، و هر دو از ناحیه ی دینی و اعتقادی توافق کامل داشتند، اما نبود توافق و انسجام کامل بین آنها به سبب آن بود که زن زکریا علیه السلام نازا بود( و در این مورد توافق نداشتند) چرا که هدف نسلی از ازدواج، در حقیقت تداوم نسل و داشتن ذریه است و چنانچه مانعی بیولوژی در یکی از زوجین وجود داشته باشد این امر باعث عدم فرزند آوری خواهد شد، و لذا در این حالت زوجیت بصورت کامل محقق نمی شود. و چون زن زکریا علیه السلام عقیم و نازا بود، پس این امر مانع زوجیت کامل آنها در تمامی حالتها شده بود و به همین علت می بینیم که قرآن بر زن زکریا لفظ (امرأة) اطلاق کرد.

ولی بعد از آنکه مانع نازایی از بین رفت و خداوند تبارک و تعالی زن زکریا را اصلاح نمود و برای زکریا پسرش یحیی را بدنیا آورد، اینبار قرآن لفظ (امرأة) برای زن زکریا بکار نمی برد بلکه بر او لفظ (زوج) اطلاق کرده، زیرا بعد از رفع مانع نازایی، زوجیت بین آندو بصورت تمام و کمال محقق گشت.

 چنانکه الله تعالی می فرماید:

« وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ»(انبیاء ۸۹-۹۰)

یعنی: و هنگامی که زکریا پروردگارش را خواند: «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا کن)؛ چرا که تو بهترین وارثانى» ما هم دعاى او را پذیرفتیم، و یحیى را به او بخشیدیم؛ و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (باردارى) کردیم؛

و خلاصه اینکه؛ زن زکریا علیه السلام قبل از ولادت یحیی، در قرآن بعنوان (امرأة – زن) زکریا بود اما بعد از ولادت یحیی او بعنوان (زوج) زکریا نام نهاده می شود و بعد از آن فقط زنی برای زکریا نبود (بلکه زوجی برای او بود).

پس فرق دقیق بین (زوج) و (امرأة) را در تعبیر قرآن عظیم شناختیم و دانستیم که آن دو لفظ مترادف هم نیستند.

سبحان الله بحمده ..سبحان الله العظیم

منبع:پايگاه اطلاع رساني دارالعلوم حقانیه ايرانشهر

لینک ثابت
بازدید : 78
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درس ها و عبرت هایی از سوره ی یوسف
نویسنده : Admin

‏۱- رؤیای صالحه از جانب الله تعالی است، زیرا یوسف علیه السلام خواب حق و درستی دید و پدرش به وی امر ‏کرد تا خواب خویش را برای برادرانش بازگو نکند.‏

‏۲- کتمان سخن گفتن از نعمتهای خداوند جهت مصلحت جایز است، زیرا پدر یوسف علیهما السلام  فرمود:« لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ ‏عَلَى إِخْوَتِکَ »(یوسف -۵)یعنی: (فرزندم) خواب خود را براى برادرانت بازگو مکن. – در حالیکه خواب یوسف ‏نعمت بود- چرا که « فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا» (ممکن است با بازگو کردن خواب خود به برادرانت برایت نقشه ای ‏بکشند چنانکه پدر یوسف فرمود: آنها) برای تو نیرنگی می اندیشند، پس اگر انسان نعمت الله تعالی را پنهان کرد ‏و افشا ننمود تا مبادا از حسد دیگران ضرری به وی برسد در اینصورت ایرادی ندارد تا آن نعمت را از دیگران ‏مخفی سازد.‏

‏۳- شیطان به میان برادری و اخوت نفوذ می کند، و سینه ی برخی را از کینه و دشمنی بر دیگری پر می کند و بین ‏آنها عداوت ایجاد می نماید در حالیکه آنها برادران تنی هم هستند.‏

‏۴-  عدل بین فرزندان و اولاد ممکن نیست و اگر یکی از فرزندان مستحق عنایت و توجه بیشتری بود، در ‏اینصورت بر پدر است تا در حد توان توجه و عنایت (خویش را نسبت به او) ظاهر نسازد تا مبادا در قلب بقیه ‏ی فرزندان کینه و حسد ایجاد شود.‏

‏۵- خداوند پاک و منزه هر کدام از بندگانش را که بخواهد برمی گزیند و این برگزیدن نعمتی از جانب الله تعالی ‏است، پس از این امر درمی یابیم که انتخاب و برگزیدن از فضل الله تعالی است و این فضل را به هرکس از بندگانش ‏که بخواهد خواهد داد، بنابراین طالب علم باش چرا که خداوند تبارک و تعالی تو را در میان انتخاب ‏‏(شوندگان)دیگری برمی گزیند و تو را صاحب علم می کند، و اگر علاوه بر طلب علم دعوتگر آن نیز باشی، پس این ‏یک انتخاب شدن دیگری از جانب الله تعالی است بدین معنی که تو را فقط بعنوان صاحب علم برنگزیده بلکه تو را ‏دعوتگر این علم نیز قرار داده است و همینطور مابقی امورات، پس این برگزیدنها از جانب خداوند سبحان برای ‏بندگانش است.

‏۶- خانواده ی پاک و سالم فرزند پاکی را تحویل جامعه خواهد داد، به این فرموده ی الله تعالی توجه کن: « وَکَذَلِکَ ‏یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ ‏وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(یوسف-۶) یعنی: و این گونه پروردگارت تو را برمى‏گزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو ‏مى‏آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل مى‏کند، همان‏گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم ‏و اسحاق تمام کرد؛ به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!»‏

‏۷- حسادت شخص موجب می شود که وی را به سوی زیان رساندن به دیگران و شرارت بکشاند، زیرا هنگامی که ‏برادران یوسف نسبت به او حسادت جستند سعی کردند تا به وی آسیب برسانند، و همچنین این حسادت ‏ممکن است به نیرنگ و قتل بیانجامد و فقط به اذیت کردن دیگران محدود نشود چنانکه همین قضیه باعث شد تا ‏آنها جهت قتل برادرشان یوسف تلاش کنند؛ (چنانچه یکی از برادران یوسف به بقیه گفت:) « اقْتُلُواْ ‏یُوسُفَ»(یوسف-۹) یعنی: یوسف را بکشید.‏

‏۸- یکی از منتهای الله تعالی بر یوسف علیه السلام این بود که وی را در منزل عزیز مصر پرورش و تربیت نمود و ‏او در آنجا شخصی خوار و ذلیل نبود، چنانچه عزیز مصر به همسرش گفت:« َکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ ‏وَلَدًا»(یوسف-۲۱) یعنی: مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب ‏کنیم.‏

‏۹- جوان اگر در طاعت و عبادت الله تعالی نشو نما کرد، خداوند به او علم و حکمت عطا خواهد کرد؛ (چنانکه الله تعالی به یوسف علیه السلام علم و حکمت عطا نمود:)« وَلَمَّا بَلَغَ ‏أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(یوسف-۱۳) یعنی: و هنگامى که به بلوغ و قوت و جوانی رسید، ‏ما به او حکمت‌ و علم‌ عطا کردیم؛ و نیکوکاران‌ را این‌چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم‌.‏

‏۱۰- خداوند تبارک و تعالی اولیاء خود را در لحظه های سخت یاری خواهد داد و آنها را ثابت قدم می کند؛ ‏‏(چنانکه یوسف علیه السلام را از وضعیت خطرناکی که داشت رها ساخت:)« َلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى ‏بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ »(یوسف-۲۴) یعنی: آن زن (زن ‏عزیز) قصد یوسف کرد؛ و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمى‏دید- قصد وى مى‏نمود! چنین‌کردیم‌ تا بدى و فحشا را ‏از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود. پس الله تعالی ولی خود را در لحظات سخت کمک خواهد ‏نمود.‏

براي خواندن متن كامل به ادامه مطلب مراجعه كنيد


ادامه مطلب
بازدید : 44
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

در مذمت بخل
نویسنده : Admin

اگر چرخ گردد بکام بخیل/ور اقبال باشد غلام بخیل

وگر دَر کفش گنج قارون بود/وگر تابعش ربع مسکون بود

نیرزد بخیل انکه نامش بری/وگر روزگارش کند چاکری

مکن التفاتی به مال بخیل/مبر نام مال و منال بخیل

بخیل ار بود زاهد بحر و بر بهشتی نباشد به حکم خبر

بخیل ار چه باشد توانگر بمال/بخواری چو مفلس خورد گوشمال

سخیان ز اموال بر می خورند/بخیلان غم سیم و زر می خورند

منبع: پنج كتاب

لینک ثابت
بازدید : 260
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

حضرت فاطمه رضي‌الله‌عنها سـرور زنان بـهشت
نویسنده : Admin
در اين نوشتار مطالبي درباره حضرت فاطمه زهرا به مادران، همسران، دختران جوان و همه‌ آناني که نردباني براي صعود به آسمان مي‌جويند، تقديم مي‌کنيم. ما هميشه و همه‌‌جا به حضرت فاطمه، حضرت عايشه و بانوان نمونة تربيت يافتة اسلام محتاجيم و شناخت آنها و تأمل در مسير زندگي‌شان، دامن و دل‌هاي‌مان را به آسمان پيوند خواهد زد و آيينه‌اي پيش‌روي‌مان خواهد نهاد تا خدا را، خود را، و خلقت را بهتر و عميق‌تر به تماشا بنشينيم.
در وصف او همين بس که دست‌هايش بوسه‌گاه کسي است که همة فرشتگان در حسرت بوسه بر پايش مي‌سوختند، همان گل سرخ روييده در کوير، او که لطيف‌ترين قصة زندگي پيامبر صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم و قشنگ‌ترين يادمان بعد از خديجه، و مرهمي آرام‌بخش در روزهاي داغ و غمگين پيامبر صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم بود.
فاطمه تنها يک دختر نبود، بلکه همسري نمونه براي علي، و مادري مهربان براي حسن و حسين، زينب و کلثوم، و ياور و تکيه‌گاهي مطمئن براي رنج‌هاي پيامبر صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم در سال‌هاي کوتاه نبوّت بود. در فضيلت آن بانوي بزرگوار نويسندگان مذاهب اسلامي روايت‌هاي زيادي آورده‏اند که هر روايت بيانگر گوشه‏اي از عظمت آن نور مبين و گوهر ثمين است، و اگر بخواهيم همة آنها را ذکر کنيم از حوصلة خوانندگان خارج خواهد بود.
به‌راستي نوشتن دربارة فاطمه رضي‌الله‌عنها کاري بس دشوار است و از آن جايي که اهل‌سنّت وجماعت هميشه در راستاي سخن پروردگار قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ؛ بگو: اى اهل كتاب، در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد و از خواسته‌هاى [نفسانى] قومى كه از پيش گمراه شدند و بسيارى [از مردمان را نيز] به گمراهى كشاندند و از راه راست، به بيراهه رفتند، پيروى نكنيد.(مائده:77)، از غلوّ در مورد اشخاص به شدت پرهيز مي‌کنند. اميدواريم بتوانيم در اين صفحات محدود گوشه‌اي از شخصيت بارز اين بانوي اسلام را از لابه‌لاي تاريخ و روايات صحيح استخراج و به دور از افراط و تفريط معرفي کنيم.

کنيه و لقب‌هاي حضرت فاطمه
ايشان لقب‌هاي فراواني دارد؛ مانند: صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه كه نمايان‌گر صفات و سجاياي اخلاقي اوست. دو صفت از صفت‌هاي بارز او «زهرا» و «بتول » است.(اليماني، إنهافاطمةالزهرا:28) و كنيه‌اش «اُم‌ّأبيها» است؛ يعني مادر پدرش، كه نشان‌دهندة علاقة بسيار زياد حضرت فاطمه است به پدر بزرگوارش، و اين‌كه با وجود  كمي سن، از آغاز كودكي، مانند مادرش خديجه پناهگاه و تكيه‌گاهي روحي‌ و معنوي براي پدر بزرگوارش بوده است.

 ولادت حضرت فاطمه
برخى تولد ايشان را در سال اول يا دوم بعثت و برخى پنج سال قبل از بعثت پيامبر صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم سالى که قريش، کعبه را تجديد بنا کرد، مى‏دانند. حضرت فاطمه، آخرين دختر پيامبر اکرم صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم بود،1 که رسول خدا وي را بسيار دوست مي‌داشت. او به پدرش بسيار شباهت داشت.(بخاري:3623)2 ايشان در محيطي پا به عرصة وجود نهاد که قحطي ايمان و فقدان عاطفه، فضايي خشن ساخته بود. آن‌جاکه زن دشنام بزرگ آفرينش و ننگ نشسته بر پيشاني زندگي بود و ميلاد دختران براي‌شان بسيار تلخ و شرم‌آور، که تنها گريز به دامان بيابان‌ها و زنده‌به‌گور کردن دختران چاره‌ساز آنان بود. ميلاد فاطمه، پايان گريه‏هاي مرگ و آغاز خنده‏هاي حيات بر لب‏هاي دختران عرب قرار گرفت.
در سرزمين آفت‏هاي شوم و روزگار شرور، حضرت فاطمه، «خير کثير» بود و تداوم سلسلة خوبي‏ها در خاندان رسالت. ميلادش طليعة مهر بود. او از پدري که با تبلور حضورش، سرزمين خکشيدة‌ حجاز را نفسي دوباره بخشيد و روح انسانيت را در باغ جان‌ها شکوفا کرد و از مادري به‌نام خديجه، همان كه به‌عنوان اولين زن مسلمان در شرايط تاريک جاهليت به پيامبر اسلام صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم ايمان آورد و ثروت خويش را بر زخم‌هاي قلب ايشان مرهم کرد، به‌دنيا آمد.

 کودکي و نوجواني
ايشان در خانة نبوّت و در مهبط فرشتگان رشد كرد. در محلي نشوونما نمود كه آيه‏هاي قرآن در آن‌جا نازل شده‏اند. خانة ايشان خانة زبده‏ترين و گرامي‌ترين انسان‌هاي روي زمين بود، پدرش خاتم انبيا و مادرش خديجة کبري ايشان را چون دو بال ملكوتي در ميان گرفتند و به رشد و پرورش ايشان همت گماشتند.
ايشان وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خديجه شد؛ در جود و بخشش و بلندي نظر و حسن تربيت وارث مادر و در سجاياي ملکوتي وارث پدر. در لوح دلش جز خداپرستي و عبادت خالق متعال و دوست‌داري پيامبر صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم نقشي نبسته بود و از ناپاکي دوران جاهليت فرسنگ‌ها دور بود. نه سال در خانة پرصفاي مادر و در کنار پدر زيست.
حكمت الهى بر آن قرار گرفت كه زندگى فاطمه، بانوي بانوان از آغاز كودكى آميخته با سختى‌ها و رنج‌ها و مشكلات باشد. به‌همين‌جهت هنگامى كه ديده به روى زندگى گشود، پدر گرانمايه‌اش را غمگين يافت.3 درحالى‌ پدر را ديد كه نزديكان و بيگانگان به جنگ با او برخاسته بودند و بيدادگران و شرك‌گرايان با او سر ستيز داشتند.
باتوجه به سال ولادت او مي‏توانيم حدس بزنيم كه احتمالاً ايام شيرخوارگي يا حداقل خردسالي را در شعب ابو‌طالب گذرانده است. به‌هرحال حضرت فاطمه از جملة کساني بود که سخت‌ترين دردها را در ابتداي دعوت اسلام تحمل کرد. در تمام اين دوران پدرش كه مصداق وإنك لعلي خلق عظيم بود، توجه عميقش را به ايشان مبذول داشت و مهر و محبتش را نثار ايشان مي‌کرد و ايشان در همراهي با پدر به درجه‏اي رسيد كه لقب «ام ابيها» گرفت و در همة اين موارد عنايت خدا با ايشان قرين بود. از همان دوران كودكي شاهد كشمكش‏هاي پدر با مشركان و در كنار ايشان بود.
وقتي شكمبة شتر يا گوسفند بر سر پدرش گذاشتند، ايشان با دست‌هاي كوچكش سر و روي پدر را پاك مي‏کرد‌. وقتي رسول خدا صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم به خانه برمي‌گشت و مهتاب رخساره‌اش در پس ابري از خاک و خون پوشيده بود، دست‌هاي کوچک فاطمه آسمان نگاه پدر را شفاف و روشن مي‌ساخت، و آهنگ آرام وگوش‌نواز او تسلاي دل رنجيدة پدر بود.
حضرت فاطمه پس از تحمل سختى‌ها و رنج‌ها و مشاهدة رخدادهاى دردناكى چون مرگ جانسوز مادر، هجرت پرخطر و سرنوشت‌ساز پدر، يورش بى‌رحمانه و وحشيانة دشمنان كينه‌توز در شب هجرت به خانة پيامبر، هجرت خطر خيز و پرفراز و نشيب خودش به‌سوى مدينه، تعقيب كاروان كوچك ايشان و محاصره‌اش به‌وسيلة دشمن، و ديگر رنج‌ها و مشكلات، سرانجام زندگى آرامى را زير ساية پدر آغاز كرد، اما آيا به‌راستى دردها و رنج‌ها و حوادث تكان‌دهنده به پايان رسيده بود؟ هرگز! بلكه ايشان در مدينه نيز آرامش پيش از طوفان را مى‌گذراند و زمان، آبستن حوادث پياپى و مشكلات شكنندة ديگرى بود.

ادامه مطلب
بازدید : 51
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

حمله هوائی اسرائیل به نوار غزه
نویسنده : Admin
8963896حنگنده هواپیماهای اسرائیل، دیشب چهار حمله هوائی به شهر خان یونس در جنوب غزه و بیت اللهم در شمال منطقه ترتیب دادند.

این حملات هوائی کشته و یا مجروح به جای نگذاشت.

ارتش اسرائیل با صدور اطلاعیه ای اعلام داشت، حملات هوائی در مقابله بمثل با حملات موشکی گروه‌های فلسطینی به جنوب کشور ترتیب یافته است.

بنا به اطلاعات دریافتی، جنگنده هواپیماهای اسرائیل یک کارگاه اسلحه سازی و تونل های مورد استفاده در قاچاق اسلحه را مورد هدف قرار داده اند.

منبع:سنت آنلاين

لینک ثابت
بازدید : 49
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

اولین همایش بین‌ المللی بانوان مسلمان در سیدنی
نویسنده : Admin
4ef80b49eecc3f00ffdcd8a966211d06_Mبین‌المللی بانوان مسلمان، ۱۰ آذرماه، با هدف شناخت بانوان مسلمان و تصحیح سوءتعبیرات در مورد آنان، در سیدنی استرالیا برگزار می‌شود.

زندگی در دنیایی که شما را به اشتباه به عنوان یک فرد سرکوب‌شده و عضو غیرمهم یک دین مورد سوءظن می‌شناسند، ناامید کننده است. بانوان مسلمان جوامع غیراسلامی هر روز با این احساس مواجه هستند. آن‌ها هر روز با سوالات مختلفی در مورد مسائل مختلف از شیوه پوششان گرفته تا شیوه روابطشان با جنس مخالف مواجه هستند.

برای افزایش آگاهی‌ها در جامعه، اولین همایش بین‌المللی بانوان مسلمان در شهر سیدنی استرالیا با هدف فراهم آوردن عرصه و فرصتی برای بانوان مسلمان به منظور بیان واقعیت‌های زندگی‌شان و معرفی دستاوردهایشان در خدمت به بشریت و ترغیب دیگران به این مقوله، برگزار می‌شود.

بررسی نقش بانوان مسلمان، تلاش برای تغییر محیط‌ و گفت‌وگو در مورد مشکلات پیش‌ روی بانوان مسلمان برای آگاه کردن جامعه از جمله موضوعاتی هستند که در این همایش مورد بررسی قرار می‌گیرند.

این همایش به همت شبکه حمایت از بانوان مسلمان با نام «من بودن؛ بانوی مسلمان قدرتمند» که متشکل از کارشناسان صنایع، دانشجویان، اساتید و مدرسان، داوطلبان و مادران است، برگزار خواهد شد.

این همایش که اولین همایش بانوان در سیدنی و یکی از بزرگترین همایش‌هایی است که تاکنون در استرالیا برگزار شده، توسط بانوان برای بانوان برگزار می‌شود و در آن زندگی روزمره، دستاوردهای بانوان مسلمان در حوزه‌های مختلف و چالش‌های پیش‌ روی این گروه از جامعه بررسی می‌شود.

منبع: ایکنا

لینک ثابت
بازدید : 42
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

ما و اصحاب رضی الله عنهم
نویسنده : Admin
8967867ما و اصحاب

۱- اصحاب (یاران پیامبر صلى الله علیه وسلم) خانه‌ی آخرت را آباد می‌کردند و ما خانه‌ی دنیا را!

۲- اصحاب با شنیدن اذان به مساجد هجوم می‌بردند و ما به خانه‌هایمان!

۳- اصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم برای آخرت، دنیا را دوست داشتند و ما برای دنیا، آخرت را!

۴- اصحاب از خانه‌هایشان صدای تلاوت قرآن به گوش می‌رسید و ما از خانه‌هایمان نوای موسیقی!

۵- اصحاب در وفا به عهد، متعهد بودند و ما در خلاف وعده!

۶- اصحاب در خیرات از هم‌دیگر سبقت می‌گرفتند و ما در شرور!

۷- اصحاب مردانی گرسنه و شجاع بودند و ما سیر و تنبل!

۸- اصحاب، به فرزندانشان تنها لقمه حلال می‌دادند و ما تنها لقمه‌ی حرام!

۹- اصحاب با سر انگشتان خود ذکر می‌کردند و ما مکر!

۱۰- اصحاب، تنها مذهب‌شان اسلام بود و مذهب ما پول!

۱۱- اصحاب هر زمان و مکان به یاد خدا بودند و ما فقظ در بن‌بست‌ها!

۱۲- اصحاب تجارت بدون خیانت می‌کردند و ما خیانت بدون تجارت!

۱۳- اصحاب خواب کم‌تر و عبادت بیش‌تر داشتند و ما خواب بیش‌تر و عبادت کم‌تر!

۱۴- اصحاب در میان قومی یک‌دل و یک‌رنگ بودند و ما در میان قومی سنگ‌دل و دورنگ!

۱۵- اصحاب همیشه عدالت پیشه خود می‌ساختند و ما فقط به وقت مصلحت!

۱۶- اصحاب کار و زندگی را برای دین‌داری می‌خواستند و ما دین را برای کار و زندگی!

۱۷- اصحاب برای محافظت خود، قرآن را حفظ می‌کردند و ما برای حفظ مقام!

۱۸- اصحاب خود را پیرو شریعت می‌ساختند و ما شریعت را پیرو خود!

۱۹- اصحاب دنیا را عسل مسموم می‌دانستند و ما آن را سفره‌ی شاهانه!

۲۰- اصحاب از دنیا دل می‌کندند و ما به آن دل می‌بندیم!

۲۱- اصحاب دنیا را به آخرت می‌فروختند و ما آخرت را به دنیا!

۲۲- اصحاب در دل‌ها تخم محبت می‌کاشتند و ما تخم کینه!

۲۳- اصحاب منطقشان یک کلمه بود: «اسلام منهای کفر» و ما منطقمان «رابطه مسالمت آمیز اسلام و کفر»!

۲۴- اصحاب ابهت مردانگی داشتند و ما فقط لباس مردانه را!

۲۵- اصحاب زنان و مردان هم‌دیگر را «خواهر و برادر» صدا می‌کردند و ما «خانم و آقا»!

۲۶- اصحاب به خدا توکل می‌کردند و ما به روزگار!

۲۷-اصحاب دل‌شان خانه‌ی رحمان بود و ما دلمان لانه‌ی شیطان!

۲۸- اصحاب فقط به درگاه خدا پناه می‌بردند و بس و ما به درگاه هر کس و ناکس!

۲۹- اصحاب به خدا قسم یاد می‌کردند و ما به طلاق!

۳۰- اصحاب مصداق حدیث «حب الوطن» بودند و ما وطن فروش!

۳۱- اصحاب در کوخ و راضی بودند و ما در کاخ و ناراضی!

۳۲- اصحاب برای رضای خدا کسی را می‌رنجانیدند و ما برای رضایت کسی، خدا را!

۳۳- اصحاب تلاش‌شان خوش‌بختی اخروی بود و ما خوش‌بختی دنیوی!

۳۴- اصحاب به خاطر خدا هر خطری را به جان می‌خریدند و ما به خاطر پول!

۳۵- اصحاب از مال زکات می‌دادند و ما با آن ربا!

۳۶- اصحاب میان خود پیمان اخوت برقرار می‌ساختند و ما پیمان عداوت!

۳۷- اصحاب به هم‌دیگر اعتماد می‌کردند و ما به هم مشکوک هستیم!

۳۸- اصحاب، همسران‌شان با وجود تنگ‌دستی عریان نبودند و ما، همسران‌مان با وجود فراخ‌دستی، عریانند!

۳۹- اصحاب جان و مال هم‌دیگر را محترم می‌دانستند و ما آن را مغتنم می‌شماریم!

۴۰- اصحاب برای حفظ اسلام به میدان رفتند و ما برای حفظ جان، به خلوت می‌رویم!

۴۱- اصحاب در راه یک‌دیگر جان‌فشانی می‌کردند و ما به جان هم می‌افتیم!

۴۲- اصحاب بلد نبودند در امانت خیانت کنند و ما بلد نیستیم امانتی را بدون تصرف برگردانیم!

۴۳- اصحاب در راه اسلام، جان و مال فدا می‌کردند و ما برای حفظ جان و مال، اسلام را فدا می‌کنیم!

۴۴- اصحاب برای فزونی امت محمدیه، بچه‌دار می‌شدند و ما برای انقراض آن، قطع نسل می‌کنیم!

۴۵- اصحاب جز پیامبر یاوری نداشتند و ما جز شیطان مشاوری نداریم!

۴۶- اصحاب با اندیشه در آسمان و ستاره‌ها به یاد خدا بودند و ما با اینترنت و ماهواره از خدا غافلیم!

۴۷- اصحاب، اولین هدف‌شان خدا بود و ما آخرین هدف‌مان خداست!

۴۸- اصحاب، اولین انتخاب‌شان برای سعادت «دین» بود و ما آخرین شانس خوش‌بختی‌مان «دین» است!

۴۹- اصحاب از همه لذت‌ها دست شسته بودند و ما به همه‌ی لذت‌ها چنگ زده‌ایم!

۵۰- و اصحاب، دیده به دیدار حضرت رسول صلى الله علیه وسلم نورانی ساختند و ما در غم هجران رویش، این‌چنین افسرده‌ایم!

گردآورنده: معروف آشنا (دبیر دینی و عربی مدارس راهنمایی سرو آباد)

منبع:سنت آنلاين

لینک ثابت
بازدید : 54
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تاثیرات راستگویی در زندگی
نویسنده : Admin

rastiرهایی در راستگویی است. این جمله را همه آدم‌هایی که با دیگران مراوده می‌کنند قبول دارند. کسی که راستگوست دوست‌داشتنی هم هست و همه می‌دانند چگونه با او رفتار کنند. حالا اگر این راستگویی را زیر یک سقف ببریم، شیرین‌تر هم می‌شود. وقتی زن و شوهری با هم یک‌دل و یک‌زبان می‌شوند، زندگی آن‌قدر دوست‌داشتنی می‌شود که در سایه‌ی امن آن می‌شود با خیال راحت گذران عمر کرد.

راستگویان را چگونه بشناسیم؟

اگر بخواهیم خود را بیازماییم و بدانیم که راستگو هستیم و بر منش و روش راستگویان هستیم یا راستگویی را در دیگران بجوییم، می‌توانیم از نشانه‌هایی که قرآن بیان داشته بهره ببریم. این نشانه‌ها به ما کمک می‌کند تا راستگویان راستین را از دروغگویان شناسایی کنیم و در دام حیله‌های آنها نیفتیم. نخستین نشانه‌ی راستگویی تطابق قول و عمل شخص است. اگر گفتار شخص با رفتار وی مطابقت نداشت، وی را باید از دروغگویان یا دست کم کسانی دانست که راستگو نیستند؛ بنابراین نمی‌توان در برابر ایشان متواضع بود و آنان را الگو قرار داد و خود را مرید ایشان دانست. این مساله را می‌توان با نگاهی به اعمال آنان به دست آورد. اصولا کسانی که اهل راستگویی هستند برای مردم دل می‌سوزانند و برای رهایی مردم تلاش می‌کنند و آنان را از اسارت و بندگی و بردگی رهایی می‌بخشند. از این‌روست که اهل انفاق هستند و می‌کوشند تا با کمک‌های مالی خویش دیگران را از بند بردگی برهانند. بنابراین اگر موردی دیده شد که شخص می‌کوشد تا مردم را برده و بنده‌ی خود کند، در حقیقت او فریبکار است؛ از این رو راستگویان اهل انفاق و کمک به دیگران و انسان‌های نوعدوستی هستند که دستگیر هر در راه مانده‌ای هستند و در فکر کمک به حاجتمندان، فقیران، یتیمان و ناتوانان هستند و به آخرت ایمان داشته و نماز را به پا می‌دارند و زکات مال خویش را می‌پردازند و اهل وفای به عهد هستند. (سوره‌ی بقره)‌

افراد راستگو خویشان را دوست داشته و به هر شکلی به آنان کمک می‌کنند. اصولا راستگویان اهل اخلاص هستند و در انجام وظایف عبادی و اجتماعی و اخلاقی خویش کوتاهی نمی‌کنند و با تحمل مشکلات و رنج‌ها آن را انجام می‌دهند. آنها در اندیشه و اعتقاد خویش با برهان و دلیل هستند و این مسأله خود مهم‌ترین دلیل بر راستگویی ایشان افزون بر صدق در عمل آنان است. با توجه به این نشانه‌ها، انسان به سادگی و آسانی می‌تواند راستگوی واقعی و راستین را از راستگویان مدعی و دروغین بازشناسد. بنابراین نباید برخی اعمال گروهی فریبکار موجب شود تا در دام آنان افتیم. برخی با شواهد ظاهری می‌کوشند تا مردم را فریب دهند که اصولا نباید برخی از رفتارهای ظاهری مبنا و ملاک داوری قرار گیرد.

راستگویی در روایات

راستگویی واقعا معجزه می‌کند؛ چون کسی که راستگوست، نگاه‌ها را به سمت خود می‌چرخاند و اعتماد دیگران را به خود جلب می‌کند. در این میان اساس زندگی انسان کار گروهی است و هنگامی کار گروهی امکان‌پذیر است که افراد گروه نسبت به یکدیگر اطمینان داشته باشند و اطمینان در صورتی حاصل می‌شود که صداقت و امانت در میان افراد گروه حاکم باشد. در روایات آمده است: یکی از یاران پیامبر صلى الله علیه وسلم از این که گرفتار گناه می‌شود، به پیامبر صلى الله علیه وسلم گلایه برد و خواستار راهنمایی آن حضرت شد. پیامبر صلى الله علیه وسلم به وی می‌فرماید: دروغ نگو! آن شخص گفت: همین؟! پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: همین و بس. مرد رفت و در برابر امری قرار گرفت که گناه بود و چون خواست آن را مرتکب شود، گفت اگر پیش پیامبر رفتم و گفت این کار را کردی، چه بگویم؟ دروغ بگویم. من که وعده داده‌ام دروغ نگویم. چند مسأله‌ی دیگر نیز رخ داد و او برای این که به پیامبر دروغ نگوید از ارتکاب آن خودداری کرد. این گونه است که رفتار خود را اصلاح کرد.

راستگویی در قرآن

قرآن در آیات ۷۰ و ۷۱ سوره‌ی احزاب به تأثیر و کارکرد راستگویی مؤمنان در گفتارشان اشاره کرده و آن را سبب اصلاح اعمال آنان می‌داند. از این رو فرمان می‌دهد برای این که اعمال آنها به اصلاح گراید، همواره گفتار خالی از هرگونه شائبه‌ی دروغ و لغو بگویند و سخنی را بر زبان آورند که ظاهر آن با باطن آن موافق باشد. در آیات ۲۰ و ۲۱ این سوره صداقت و راستگویی موجب تسلیم شدن شخص در برابر دستورهای خداوند و آموزه‌های وحیانی آن به شمار می‌رود. بنابراین کسانی که اهل صداقت و راستی هستند کسانی هستند که در برابر آموزه‌های وحیانی تسلیم‌اند و هرگز بر خلاف آن عمل نمی‌کنند و رفتارشان همواره در چارچوب آموزه‌های دینی است و گامی‌ بر خلاف آن برنمی‌دارند. اصولا رستگاری جز با راستگویی امکان‌پذیر نیست و کسی که دروغ می‌گوید و ظاهر کلامش با باطن آن موافقت ندارد و بر خلاف واقع سخنی را بر زبان می‌راند، نمی‌تواند امید به رستگاری داشته باشد. خداوند در آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی مائده می‌فرماید: «روز قیامت تنها کسانی رستگار می‌شوند و از آتش دوزخ رهایی می‌یابند که راستگو باشند. امروز روزی است که تنها صدق و راستی راستگویان است که به فریاد ایشان می‌رسد و سربلند و پیروز از آزمون دنیا بیرون می‌آیند.»

در حقیقت کسانی که راستگویی را منش و روش خویش قرار داده‌اند و در هر حال و مقامی ‌راستگویی می‌‌کنند و سخنی به دروغ بر زبان نمی‌رانند در قیامت از راستگویی خویش بهره‌مند می‌شوند.

منبع: سنت آنلاين

لینک ثابت
بازدید : 46
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

صفحات وبلاگ
تعداد صفحات : 26

قالب وبلاگ