مصلحت‌های حج
نویسنده : Admin
302769_1352877816مصالحی که در حج ملاحظه می‌گردند، عبارت از چند امور هستند:

۱ - تعظیم بیت الله؛ زیرا از شعایر الله است، و تعظیم آن تعظیم خود خداوند، به حساب می‌آید.

۲ - تحقق معنی اجتماع؛ زیرا هر دولت و آیین یک اجتماعی دارند که دور و نزدیک در آن شرکت می‌کنند تا با یک‌دیگر آشنا گردند، و احکام دین و آیین را از یک‌دیگر یاد گیرند؛ تعظیم شعایر آن را به جا بیاورند، و حج میدان اجتماع مسلمانان، ظهور شوکت آنان، اجتماع جنودشان و بزرگداشت آیین آن‌هاست، و همین است منظور از قول خداوند که می‌فرماید: وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا [البقرة/۱۲۵]؛ «یاد بفرما وقتی که کعبه را مرجع مردم و باعث امن قرار دادیم».

موافقت به آنچه از حضرت ابراهیم علیه السلام به ارث رسیده است:

۳ -  موافقت به آنچه از حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما السلام مردم به ارث برده اند؛ زیرا این دو بزرگوار، پیشوا و امام آیین حنیفی، و مقررکننده‌ی شریعت آن، برای عرب می‌باشند. رسول خدا صلى الله علیه وسلم مبعوث شده است تا به وسیله‌ی او، این آیین غلبه یافته، کلمه‌ی آن عالی گردد، همین است منظور قول خداوند: مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ [الحج/۷۸].

پس واجب است که از آن‌چه از این دو امام مستفیض شده مانند خصال فطرت و مناسک حج، نگهداری و محافظت شوند، همین است منظور از قول رسول خدا صلى الله علیه وسلم: «قِفُوا عَلَى مَشَاعِرِکُمْ فَإِنَّکُمْ عَلَى إِرْثٍ مِنْ إِرْثِ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ»؛ «بر مشاعر خویش وقوف کنید، زیرا بر ارث پدرتان ابراهیم قرار دارید».

رفق و نرمش با خاص و عام در حج:

۴ -  اتفاق‌نمودن بر چیزی که نرمش از آن برای هر خاص و عام تحقق یابد، مانند فرودآمدن در میدان منی، گذراندن شب در مزدلفه؛ زیرا اگر روی این صلاح و اتفاق نمی‌شد، بر آنان سخت می‌گذشت، و اگر روی این تاکید نمی‌شد، همه بر آن، اجتماع و اتفاق نمی‌کردند؛ در حالت پراکندگی و انتشار، می‌ماندند.

۵ - انجام اعمالی که اعلان دارد بر این که انجام‌دهنده‌ی آن‌ها شخص موحد، تابع حق، متدین به دین حنیفی و شکرگزار خدا بر آنچه بر نخستین پیروان این آیین عنایت فرموده است، مانند: سعی در میان صفا و مروه، می‌باشد..

حج ریشه‌ای است در میان عرب:

۶ - اهل جاهلیت، حج به جا می‌آوردند، و حج ریشه‌ی دین آنان بود، ولی بعداً چیزهایی در آن آمیختند که از حضرت ابراهیم علیه السلام منقول نبود، و این یک گونه اختلافی از آنان بود که در آن شریک‌کردن غیر خدا به خدا وجود داشت، مانند تعظیم‌نمودن به اساف، نائله و مانند احرام ‌بستن برای مناة طاغی، و مانند گفتن‌شان: «لا شَرِیکَ لَکَ إِلا شَرِیکا هُوَ لَکَ» این‌گونه اعمال سزاوار بودند که از آن‌ها جلوگیری شود و روی این تأکید گردد.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 61
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 8

راز خوشبختی [بخش اول]
نویسنده : Admin

خوشبختی گمشده هر انسانی است که همه وقت و همه جا سراغ آن را می گیرد و گفتنی است که انسان‏ها در جستجوی خوشبختی با یکدیگر فرق دارند؛ همان گونه که سرشت و گرایش و محیط هر انسان فرق می کند.

و چقدر آرزو می کنیم که ای کاش کشیدن تصویر خوشبختی و به دست آوردن آن آسان می بود و در این سمت و سو نسخه یک پزشک ما را کفایت می کرد.
در جستجوی خوشبختی برینا که گویا سکه ای از جیبت بیرون افتاده و از نگاهت پنهان شده است
در جستجوی خوشبختی به بازار نروید، زیرا هرگز فروشنده ای را نمی یابید که خوشبختی را در یک بسته مخملی زیبا به شما بفروشد.
انسانها آن قدر که در تفسیر خوشبختی با یکدیگر اختلاف دارند در تفسیر هیچ چیز دیگری اختلاف ندارند، زیرا خوشبختی یک امر نسبی است. ممکن است یکی چیزی را بپسندد و آن را خوشبختی بداند، اما دیگری همان چیز را بدبختی می داند و کسی که به آن مشغول است را سیه روز می پندارد.
ـ چه بسا انسان‏هایی هستند که خوشبختی را در غذاهای خوشمزه و نوشیدنی‏های گوارا و لباس‏های زیبا و گذراندن وقت در تفریح‏گاهها می دانند،
ـ گروهی خوشبختی را در مطالعه و بررسی‏های علمی و غواصی نمودن در دریای علوم و کنجکاوی و کنکاش در  علوم کشف نشده می دانند.
ـ گروهی سعادت و خوشبختی را در کناره گیری از این دنیای فانی و زهد پیشه کردن می پندارند.
ـ گروهی خوشبختی را در قدرت می بینند و دوست دارند دیگران غلام و برده آنها بوده و خواهشات آنها را برآورده نمایند.
- گروهی از مردم خوشبختی را در لذت‏ها و کامجوی‏های غریزه ای مطالعه می کند و در جستجوی خواهشات نفسانی خویش با اهل فسق و فجور انس می گیرند و از همراهی انسان‏های هرزه لذت می برند و چه بسا این مسیر آنهابه سقوط در پرتگاه پستی‏ها منتهی می شود.
- گروهی نیز خوشبختی را در جمع آوری مال و پس انداز نمودن آن می بینند و مال دنیا منتهای آرزوهای آنها قرار می گیرد و چه بسا محبت ثروت آنان را از ادای حقوق افراد خانواده باز داشته و با لباس‏های ژولیده و شکم‏های گرسنه زندگی را به سر می برند.
- گروهی هم خوشبختی را در خودبینی و شهرت دیده و دوست دارند که اطرافیانشان آنها را تعریف و تمجید کنند.

1ـ آیا خوشبختی در فرار از واقعیت نهفته است؟
گروهی از انسانها خوشبختی را در فرار از زندگی جستجو می کنند؛ در تصور این انسان‏ها زندگی باری است غیر قابل تحمل. محبت، عشق، وفا، درستی و سایر مکارم اخلاقی در نظرشان خرافاتی بیش نیستند که وجودی جز در عالم خیال ندارند. این طیف از انسان‏ها برای رهایی از این وضعیت به انواع وسایل فراموشی گرویده می شوند؛ گاهی با خیال پردازی و بنا نمودن قصر در هوا و گاهی با نوشیدن شراب و گاهی هم با اعتیاد خود را تسلی می دهند. گروهی دیگر به قرص‏های آرام‏بخش پناه می برند؛ به این گمان که این قرص‏ها جسم خسته و اعصاب بهم ریخته آنها را سامان می بخشد. متاسفانه استعمال داروهای آرام بخش که فقط برای حالات خاص و در شرایط خاص تجویز شده اند اشتباه استفاده می شوند. کسانی که قرص‏های آرام‏بخش را بدون عذر موجه پزشکی استفاده می کنند خود را در پرتگاه اعتیاد می اندازند که این خود خطرهای زیادی به دنبال دارد.

2- آیا خوشبختی در ثروت و ناز و نعمت زندگی کردن است؟
گروهی از مردم بر این باورند که خوشبختی، آرامش، و سعادت در ثروتمند بودن نهفته است، اما عکس این مسئله در کشورهایی که آمار رفاه در آن به اوج خود رسیده و نیازهای زندگی به وفور یافت می شود کاملا هویداست، زیرا آنها از فراغ روحی و زندگی به خزان نشسته خود رنج می برند.
پس به جرات می توان گفت که ثروت خوشبختی را به دنبال نمی آورد و چه بسا مال و ثروت زیاد وبالی بر صاحبش می گردد. خداوند متعال در این باره می فرماید: «فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ» [توبه: 55] (پس به شگفت نیاورد تو را نه مال ایشان و نه فرزندان ایشان. جز این نیست مگر اینکه خداوند می خواهد ایشان را در زندگی دنیا با آن عذاب دهد.)
عذاب در این آیه هم معنای مشقت درد و غم و به تعبیر امروزی "افسردگی" است و این چیزی است که به وضوح در افرادی که منتهای آرزو و تلاششان مال اندوزی است مشاهده می شود؛ چنین افرادی همواره افسرده و پریشان و خسته دیده می شوند که هیچ حالتی برایشان خوشگوار نیست. آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- این حالت را چه زیبا در گفته های خویش ترسیم می کنند آنجا که می فرمایند: «مَنْ كَانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ ، وَجَمَعَ لَهُ شَمْلَهُ ، وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ ، وَمَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ فَقْرَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ، وَفَرَّقَ عَلَيْهِ شَمْلَهُ ، وَلَمْ يَأْتِهِ مِنَ الدُّنْيَا إِلا مَا قُدِّرَ لَهُ»
(هر کسی که همواره در فکر آخرت باشد خداوند بی نیازی را در قلبش قرار می دهد و او را از پریشانی نجات می دهد و دنیا به صورت خار و ذلیل [ بدون سعی و تلاش زیاد] به سوی او می آید. و کسی که همواره در فکر دنیا باشد خداوند او را با فقر و پریشانی مواجه می کند و از دنیا نیز به همان اندازه که مقدر شده به او می رسد.)
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
درباره : مقالات ,
بازدید : 236
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 9

امام زهری؛ ستاره پر فروغ علم حدیث
نویسنده : Admin

 در ادوار مختلف تاریخ اسلام، شخصیت‏ها  و علمای اعلامی پا به عرصه ظهور نهادند که هر یک از آنها به منظور احیاء و تجدید دین، گام‏های موثری برداشته اند و کارنامه های علمی ارزنده ای را به نام خویش به ثبت رسانده اند.

از این میان محدثان را می توان نام برد که در جهت صیانت و حفاظت سنت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از حریم آن پاسداری نمودند.
از آنجایی که احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم پس از قرآن مهمترین منبع صیانت احکام و قوانین اسلام است، دانشمندان اسلام توجه ویژه ای به حفظ و انتقال آن مبذول داشتند و در تحصیل آن با طی نمودن سفرهای طولانی و طاقت فرسا و تحمل آلام و رنج‏ها، خود را به محضر اساتید حدیث می رساندند و عطش علمی خود را فرو می نشاندند و سرانجام مجموعه احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم را برای هدایت امت اسلامی به ارمغان آوردند.
حال سیره و شرح حال آن بزرگ‏مردان، شالوده حیات امت اسلامی و فصل مهمی از تاریخ است که سرنوشت حال و آینده انسان را با گذشته پیوند می دهد و به آن معنا می بخشد.
ما در این مقال، بر آن هستیم تا به طور اختصار شرح حال "امام زهری"، یکی از این ابرمردان تاریخ زرین اسلام را به رشته تحریر درآوریم.

نام، نسب و تاریخ ولادت
ایشان محمد بن مسلم بن عبیدالله بن شهاب (1) بن عبدالله زهری و اصالتاً قریشی الاصل هست. (2) و کنیه ایشان، ابوبکر است. (3) وی در پایان دوره خلافت حضرت معاویه رضی الله عنه طبق قولی در سال 50 هـ (4) و طبق نظر برخی دیگر در سال 58 هـ ق (5) چشم به جهان گشود.

حیات علمی و اساتید ایشان
امام زهری رحمه الله از بدو طفولیت حفظ قرآن کریم را آغاز نمود. سپس جهت تعلیم علوم شرعی و احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم در پیشگاه علما و محدثین عصر خویش زانوی تلمذ نهاد و از صحابه کرام رضی الله عنه من‏جمله حضرت انس، ابن عمر، جابر و سهل بن سعد رضی الله عنهم کسب فیض نمود. (6)
سپس جهت رفع عطش علمی خویش در مجلس بزرگانی همچون سعید بن مسیب (7) ابی ادریس خولانی، عامر بن سعد، خارجة بن زید (8) عبدالله بن عبدالله، عتبة بن مسعود، ابوبکر بن عبدالرحمن (9) محمود بن ربیع، عبدالرحمن بن أزهر، مالک بن اوس بن حدثان، کثیر بن عباس و عبدالملک بن مروان (10) و... شرف حضور یافت و استفاده نمود.

قوت حافظه زهری
خداوند متعال به امام زهری رحمه الله چنان قوت حافظه و ذکاوتی عنایت فرموده بود که به گفته برادرزاده اش محمد بن عبدالله بن مسلم، ایشان قرآن کریم را در هشتاد شب حفظ نمود.(11)
ابن وهب از لیث روایت می کند که ابن شهاب فرمود: هر چه را به حافظه سپردم، هرگز فراموش ننمودم. (12) لیث می فرماید: ایشان خوردن سیب ترش را ناپسند می دانست و می فرمود: به سبب آن فراموشی در حافظه رخ می دهد. و خوردن عسل را دوست داشت و می فرمود: خوردن عسل، سبب تقویت حافظه می گردد. (13)
باری هشام بن عبدالملک خواست قوت حافظه امام زهری را شخصا امتحان کند، لذا از وی درخواست نمود که برای فرزندانش حدیث بخواند و به کاتب دستور نوشتن مقروءات زهری را داد و ایشان از وی چهارصد حدیث را نوشت، سپس هشام پس از حدود یک ماه به او گفت: آن نوشته ها از بین رفته اند و دوباره درخواست خواندن و قرائت نمود و کاتب هم نوشت، سپس هشام دو نوشته اول و دوم را کنار هم قرار داد و متوجه شد که یک حرف هم جا به جا نگفته است. (14)

شمایل و صفات اخلاقی و روحی ایشان
وی انسانی میانه قد، لاغراندام، موهای بلند، گونه های کم گوشت (15) و محاسن کم پشت داشت و سر و محاسنش را حنا می نمود و انسان با فصاحت و بلاغتی بود، چنان که مشهور بود که می گفتند: فصحای زمانه سه نفرند؛ زهری، عمر بن عبدالعزیز و طلحة بن عبیدالله. (16)
از بارزترین صفات اخلاقی ایشان، سخاوت و بذل و بخشش بود. چنانکه لیث می فرماید: ابن شهاب سخاوت‏مندترین  فردی است که من تا حال دیده ام. (17)
وی هرگاه جهت تعلیم و تدریس پیش صحرانشینان و روستائیان تشریف می برد، به آنها خوراک می داد و هر کسی که از شاگردانش غذا را نمی خورد، امام قسم یاد می کرد که تا ده روز برایش حدیث بیان نکند. (18)
از صفاتی که باعث شهرت جهانی و برتری ایشان بر معاصران وی شد، دو عامل و صفت بودند: 1- شدت حرص در طلب علم و دانش که ایشان در این مورد مصداق بارز حدیث رسول اکرم صلی الله علیه وسلم قرار گرفته بود که فرمودند: «منهومان لایشبعان» ایشان چنان در طلب علم و دانش تلاش مستمر و مشغولیت شبانه روزی داشت که باری همسرش به تنگ آمد و فرمود: به خدا قسم که این کتب شما بر من از سه تا هوو سخت تر و سنگین تراند. (19)
دومین عامل پیشرفت و ترقی وی، قوت حافظه و ذکاوت ایشان بود. چنانکه قبلا گذشت که قرآن کریم را در هشتاد شب حفظ نمود و لیث از گفتار ایشان نقل نمود که فرمود: هر علمی را که به حافظه و قلبم سپردم، هرگز آن را فراموش ننمودم. (20)

شاگردان امام زهری
طلاب علوم حدیث نبوی از هر کوی و برزن به آرزوی تلمذ زدن در محضر زهری و سیراب شدن از منبع فیاز و سرشار و چشمه سار زلال حدیث نبوی صلی الله علیه وسل به سوی زهری سرازیر بودند که از آن جمله می توان به افراد و شخصیت‏هایی اشاره نمود که سرآمد علمای زمان خویش بوده اند، همچون عطاء بن ابی رباح، عمر بن عبدالعزیز، عمرو بن دینار، ابراهیم بن علیّه، ایوب سختیانی، محمد بن منکدر، عثمان بن رواد (21)، عقیل، یونس، صالح بن کیسان، معمر، اوزاعی، لیث، مالک (22)، ابوحنیفه، ابن عیینه، ابن حریج و... (23)

امام زهری در میدان حدیث
ایشان در عصر خویش عالم ترین فرد نسبت به سنت بود، چنانکه ابن عساکر از ایشان روایت می کند که فرمود: «35 الی 36 سال بین شام و حجاز سفر می نمودم و احادیث روایت می کردم، ولی هیچ کس را نیافتم که حدیثی بیاورد که برای من جدید و ناشناخته باشد.»
علی بن مدینی می فرماید: مرکز فرهنگی علم حدیث در حجاز "زهری" و "عمرو بن دینار" و در بصره "قتاده" و "یحیی بن ابی کثیر" و در کوفه "ابی اسحاق" و "اعمش" هستند. (24)
امام زهری رحمه الله در باب سنت و حدیث آثار بسیار مهم و ارزشمندی از خود به جا گذاشته است. منجمله: 1- تدوین حدیث به دستور عمر بن عبدالعزیز 2- روایت حصه بزرگی از احادیث که به تنهایی از کانال ایشان به دست ما رسیده است و اگر وی نبود ممکن بود آن قسمت از احادیث ضایع شوند. 3ـ امام زهری اولین فردی بود که محدثین را به سوی اسانید متوجه گرداند و قبل از وی اهمیت چندانی به اسناد احادیث داده نمی شد. (25)

امام زهری و اتهام وضع حدیث
اولین کسی که در مورد امام زهری لب به اتهام گشود مستشرق متعصب یهودی به نام "گولدزیهر" بود. وی ادعا می کند که رابطه زهری با اموی‏ها سبب شد تا ایشان به جعل و وضع احادیث روی آورد.
اما این یک ادعای بی اساسی بیش نیست. زیرا چگونه ممکن است که رابطه یک شخصیت علمی متعهد، آگاه و مورد اعتماد علما همچون امام زهری رحمه الله با خلفای بنی امیه نشانه بهره برداری در وضع احادیث باشد، در حالی که هر گاه علمای مخلص در هر عصری با سلاطین و رهبران رابطه داشته اند، هیچ‏گاه امانت‏داری آنها دستخوش تغییر قرار نگرفته و آله دست سلاطین و حکام نشده اند.
از طرفی رابطه شخصیت برجسته ای همچون امام زهری با خلفا ضعیف تر و کمتر از این بود که به دین‏داری و امانت‏داری ایشان لطمه وارد شود. زیرا امام زهری شخصیتی بود که از حق و حقیقت یک سر انگشت هم کوتاه نمی آمد. چنانکه ابن عساکر در تاریخ خود نقل می کند زمانی که خلیفه هشام در مورد تفسیر آیه «والذی تولی کبره له عذاب عظیم» زهری را به کذب متهم می کند ایشان چه جواب دندان شکنی به هشام می دهد و می فرماید: «أنا أکذب لا أبا لک، فوالله لو نادانی مناد من السماء إن الله أحل الکذب ما کذبتُ» و این نوع برخورد دلیل بر این مدعی است که رابطه زهری با خلفا، رابطه ضعیف با قوی یا رابطه فریب خورده با فریب‏کار نبود، بلکه رابطه کسی بود که هرگاه انحرافی مشاهده می نمود و یا توهینی احساس می نمود، همچون شیر خشمناکی بر خلیفه و اراکین دولت می خروشید، زیرا ایشان تربیت یافته خیرالقرون هست که به عنوان نگین تاریخ عصر خویش درخشیده است.
 آیا امام زهری خواهان جاه و مال بود که طبق میل و خواهش اموی‏ها، حدیث وضع کند؟! در حالی که خود مستشرق یهودی متعصب اعتراف می کند که زهری از این گروه نبود و بلکه مال و متاع دنیا به اندازه پشیزی هم نزد وی ارزش نداشت. و جایگاه او در میان جامعه امت اسلامی چنان شامخ و بلند بود که نیازی برای احترام گذاشتن به خلیفه و دولت‏مردان نبود. (26)

نظریه علما درباره زهری
عمرو بن دینار می فرماید: من هیچ کس را ندیده ام که همچون زهری، دراهم و دنانیر و متاع دنیا پیش وی بی ارزش تر از پس افکنده حیوان باشد. (27)
ابن سعد می فرماید: زهری شخصی ثقه و دارای احادیث و روایات متعدد، فقیه و جامع علوم است.
ایوب سختیانی می فرماید: من عالم تر از زهری کسی را نیافته ام. ابوزناد می گوید: ما همراه زهری جهت استفاده حضور پیدا کردیم و با ایشان همیشه کاغذ و قلم همراه بود و هرچه را می شنید، آن را مکتوب می کرد. (29)
امام ابوداود می فرماید: احادیث ایشان (2200) حدیث هستند که نصف آنها مسند است. (30)
امام احمد می فرماید: زهری، از نظر حدیث بهترین و از نظر سند، بالاترین هست.
مکحول می گوید: بر روی کره خاکی عالم تر از زهری نمانده است.
عمرو بن دینار پس از ملاقات با زهری می فرماید: به خدا قسم هرگز من مثل این قریشی ندیده ام. (31)
امام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید: زهری حدود 70 سال از دین اسلام حفاظت و صیانت نمود. (32)

گزیده ای از سخنان امام زهری
ابن رزین می گوید از زهری شنیدم که فرمود: فقهاء عاجز و ناتوانند از اینکه در باب حدیث "ناسخ" و "منسوخ" را بشناسند.
قاسم بن هزان می گوید: از زهری شنیدم که فرمود: مردم جامعه به گفته و علم عالم بی عمل اعتماد نمی کنند.
از انس بن مالک روایت است که امام زهری فرمود: در مجلس علم بدون دفتر و کاغذ حضور پیدا کردن ذلت است.
معمر از زهری روایت می کند که فرمود: هر گاه مجلس طولانی شود، شیطان در آن بی بهره نمی ماند. (33)
یزید بن ابی حبیب از ایشان نقل می کند که فرمود: با کتاب الله و کلام رسول الله صلی الله علیه وسلم مناظره نکن. (34)
زهری می فرماید: من هیچ عبادتی بالاتر از علم انجام نداده ام، زیرا علم ادب الهی است که با آن نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم را تربیت نمودند و این علم امانت الهی به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم است تا آن را به ما اداء کند. پس هر کسی که علمی را شنید، آن را حجت بین خود و ذات باری تعالی قرار دهد.
ابن شهاب می فرماید: همانا برای علم مصائبی است و بزرگترین مصیبت علم، دروغ‏گویی است. (35)

وفات امام زهری
امام زهری پس از سال‏ها تلاش مستمر و خدمت مخلصانه در سن 72سالگی (37) 17 رمضان سال 122هـ یا 124هـ ق شب شنبه در ناحیه "شغب" شام دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت. (38) رحمه الله رحمة واسعة و أدخله فی فسیح جناته.


پی نوشت‏ها:
1-    البدایة و النهایة، للامام أبی الفداء إسماعیل بن کثیر، ج10، ص192/ دار ابن کثیر.
2-    السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، ص194، دارالسلام، چاپ سوم 1427هـ ق.
3-    کتاب الثقات، للامام محمد بن حبان بستی، ج5، ص 348، دارالفکر.
4-    تذکرة الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین ذهبی، ج1، ص 18، دارإحیاء التراث العربی.
5-    البدایة و النهایة ، امام اسماعیل بن کثیر،ج10، دارابن کثیر.
6-    السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام
7-    سیر أعلام النبلاء، إمام شمس الدین الذهبی، موسسة الرسالة.
8-    تهذیب التهذیب، الحافظ أحمد بن علی بن حجرالعسقلانی، موسسة الرسالة.
9-    السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام.
10ـ سیر أعلام النبلاء، حافظ شمس الدین ذهبی، موسسة الرسالة.
11ـ التاریخ الکبیر، إمام أبی عبدالله اسماعیل بن ابراهیم الجعفی البخاری، ج1، ص 220، دارالکتب العلمیة.
12ـ تهذیب التهذیب، ابن حجرالعسقلانی، موسسة الرسالة.
13ـ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، للحافظ المزی، موسسة الرسالة.
14ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام.
15ـ البدایة و النهایة، إمام اسماعیل بن کثیر،ج10، دارابن کثیر.
16ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام.
17ـ مرجع سابق.
18ـ مرجع سابق.
19ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عماد الحنبلی، ج1، ص126، دار إحیاء التراث.
20ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی.
21ـ تهذیب التهذیب، الحافظ احمدبن حجرالعسقلانی، موسسة الرسالة.
22ـ تذکرة الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین ذهبی، دار إحیاء التراث العربی.
23ـ السنة و مکانتها  فی التشریع الاسلامی.
24ـ مرجع سابق.
25ـ مرجع سابق.
26ـ مرجع سابق.
27ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عمارالحنبلی، ج1، ص 162.
28ـ تهذیب التهذیب، ابن حجرالعسقلانی، موسسة الرسالة.
29ـ تذکرة الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین ذهبی.
30ـ سیر أعلام النبلاء، حافظ امام شمس الدین ذهبی، موسسة الرسالة.
31ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر سباعی.
32ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عمار حنبلی، ج1، ص162.
33ـ حلیة الاولیاء، حافظ ابونعیم الاصبهانی،ج3، ص361، دارالکتب العربی.
34ـ سیر أعلام النبلاء، حافظ شمس الدین الذهبی.
35ـ السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر سباعی.
36ـ مرجع سابق.
37ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عمار حنبلی.
38ـ کتاب الثقات، امام محمد بن حبان بستی،ج5، ص348، دارالفکر.

منبع: سنی آنلاین

لینک ثابت
بازدید : 45
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 8

قادیانیت(فرقه احمدیه) [بخش دوم]
نویسنده : Admin
ghadianiدر بخش نخست این مقاله یاد آور شدیم که عوامل متعددی در ترویج ادعاهای پوچ چنین انسان‏هایی که با دروغ‏پردازی و فریبکاری توانسته‏اند مردم را جذب افکار و اندیشه‏های خود نمایند، موثر بوده است. علاوه بر عواملی که قبلا برشمردیم، وجود افکار شخصی به نام "حکیم نورالدین بهیروی" در شکل‏گیری و ترویج فرقۀ ضاله قادیانیت و ادعاهای میرزا غلام احمد قادیانی نقش بسزایی داشته است، تا جایی که بعضی از محققین وی را مغز متفکر ترویج، تبلیغ و توجیه سخنان و ادعاهای بنیانگذار فرقۀ قادیانیت به حساب آورده‏اند.

 

بنیانگذار فرقۀ قادیانیت
مؤسس و بینانگذار فرقۀ ضالۀ قادیانیت، "میرزا غلام احمد قادیانی" فرزند "میرزا غلام مرتضی" است که در سال 1839میلادی/1213هجری شمسی در قریۀ "قادیان" در ایالت "پنجاب" هند متولد شد. (1)
نسب وی به مغولات گورکانی هند و به یکی از تیره‏های آن به نام "برلاس" می‏رسد. (2) اما خودش پس از تحولات فکری‏ای که در زندگیش رخ داد مدعی شد که از طریق الهام برایش روشن شده که وی فارسی‏الاصل است. در یکی از آثارش با استدلال به حدیث «لوکان الایمان معلقا بالثریا لناله رجال می فارس» (3) خودش را مصداق این حدیث دانسته است. (4)
جد بزرگش "میرزا گل محمد" از زمین‏داران بزرگ ایالت پنجاب و مالک چند پارچه روستا و املاک بی‏شماری بود، اما پس از تسلط سیک‏ها بر ایالت پنجاب و در زمان "میرزا عطامحمد"، پدر بزرگ میرزا غلام احمد، درگیریی میان این خانواده و سیکها رخ داد که منجر به از دست دادن بخش اعظم آن زمین‏ها و املاک شد.
بین اعضای این خانواده و عوامل دولت استعماری انگلیس روابط گرم و دوستانه‏ای حاکم بود و از هیچ کوشش و کمکی برای تقویت انگلیسی‏ها دریغ نکرده و به این کار افتخار می‏کردند. خود میرزا غلام احمد در کتاب "الریة" می‏نویسد: «پدرم در قیام انقلابی [مردم هند علیه اشغالگران دولت انگلیس در سال] 1857م. یک دستۀ پنجاه نفره را به همراه اسب و تجهیزات به کمک نیروهای انگلیسی فرستاد، حتی که برادرم  "غلام قادر" در یکی از جبهه‏ها همراه نیروهای انگلیسی بود.» میرزا غلام احمد هفده سال داشت که قیام انقلابی 1857م. رخ داد.(5)
وی تحصیلات ابتدایی را در خانواده‏اش آغاز کرد. سپس کتاب‏هایی را در علم منطق و فلسفه و علوم دینی و ادبی از استادانی به نام‏های "فضل الهی"، "فضل احمد" و "گل علیشاه" و همچنین مباحثی را در زمینۀ علم طب قدیم از پدرش که طبیب ماهری بود فرا گرفت. از خودش نقل شده که از دوران کودکی به مطالعه کتاب علاقه فراوانی داشته تا جایی که پدرش همواره مراقب او بوده است که مبادا از مطالعه زیاد آسیبی به او برسد.(6)
میرزا غلام احمد مدت چهار سال در دفتر معاون فرمانداری شهر "سیالکوت" ایالت پنجاب، در مقابل حقوق ناچیزی کار کرد. در سال 1868م. از شغلش استعفا داد و به قادیان رفت. در قادیان در کنار همکاری با پدر، به گفتۀ خودش، بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه و تدبّر در آیات، احادیث و کتب تفسیر می‏کرده است. همان سال در یک آزمون دولتی به طور متفرقه شرکت کرد، اما قبول نشد. خودش گفته که از امراضی مانند سردرد، سرگیجه، کم‏خوابی، تپش قلب و دیابت رنج می‏برده است. (7)
وضعیت مالی میزرا غلام احمد در این سالها چندان خوب نبود. ازدواج اول وی در سال 1853م. و در سن نوجوانی صورت گرفت. ثمره این ازدواج دو پسر به نام‏های "میرزا سلطان احمد" و "میرزا فضل احمد" بود.
همسر اولش را در سال 1884طلاق داده و در سال 1891در دهلی تجدید فراش کرد. قادیانی‏ها از همسر دوم وی با لقب "ام‏المومنین" یاد می‏کنند. ثمره این ازدواج نیز سه پسر به نام‏های "میرزا بشیر الدین محمود" (خلیفه دوم میرزا غلام احمد) "میرزا بشیراحمد" (نویسنده کتاب "سیرة المهدی") و "میرزا شریف احمد" بود.(8)
میرزا غلام احمد قادیانی، سرانجام پس از ادعای پیامبری و فریفتن خلقی عظیم، در ماه می 1908م. در لاهور به مرض وبا مبتلا گردید و در بیست و ششم همان ماه در گذشت. جسدش از لاهور به قادیان منتقل و در قبرستانی که آن را "قبرستان بهشت" نام نهاده بود دفن گردید. پس از وی شخصی به نام "حکیم نورالدین بهیروی" به عنوان اولین خلیفه وی برگزیده شد.

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 127
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

قادیانیت(فرقه احمدیه)[بخش نخست]
نویسنده : Admin
ghadianiحكومت‌های استعماری برای گسترش و تثبیت سلطه و نفوذ سیاسی خود و جلب منافع بیشتر، از گذشته‌های دور افرادی ساده‌لوح و یا خیلی زیرك و هوشیار را با شعارهای اعتقادی و مذهبی تربیت می‌كردند تا به وسیله آنها كیان عقاید اسلامی را به هم ریخته و ملت‌های مسلمان را گمراه نمایند و به جان همدیگر بیندازند و از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. این دسیسه‌ها در تاریخ اسلام سابقه طولانی داشته است و تا به امروز نیز ادامه دارد.
نگارنده: دکتر عبیدالله بادپا
"قادیان" نام روستایی در ایالت پنجاب هندوستان است و از آنجا كه یكی از مدعیان دروغین نبوت در قرون اخیر، به نام "میرزا غلام‌احمد قادیانی"، در همین روستا به دنیا آمده و امروزه هم مركز فعالیت پیروان وی به حساب می‌آید، از شهرت زیادی برخوردار شده است. پیروان میرزا غلام‌احمد به «قادیانی» مشهوراند و آیینی كه وی به سوی آن دعوت می‌داد، تحت عنوان «قادیانیت» شناخته می‌شود.
قبل از اینكه به معرفی شخصیت این مدعی دورغین نبوت و نقد و بررسی آثارش بپردازیم، نگاهی كوتاه به موضوع خاتمیت پیامبر اسلام، تاریخچه مدعیان دروغین نبوت و انگیزه‌های چنین ادعایی، به ویژه انگیزه‌های غلام‌احمد قادیانی خواهیم پرداخت.

نعمت خاتمیت پیامبر اسلام
بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌ علیه‌ ‌وآله وسلم، بزرگترین نعمت معنوی الهی برای جهانیان است. این نعمت الهی با صفات و ویژگی‌های برجسته‌، رسالت و بعثت خاتم پیامبران را بر نبوت و رسالت تمام انبیا علیهم‌السلام مقامی برتر و بالاتر بخشیده است.
یكی از پرارج‌ترین ویژگی‌های بعثت آنحضرت صلی‌الله‌ علیه‌ ‌و سلم "خاتمیت" است. وصف خاتمیت آنحضرت صلی‌الله‌ علیه‌ ‌و سلم گرچه مسئولیت آحاد امت به ویژه قشر علما را سنگین می‌كند، چرا كه دعوت و هدایت توده انسانها، امر به معروف و نهی از منكر، اصلاح جامعه و ... به نیابت از رسول اكرم بر عهده آنها گذاشته شده و از همین جهت است كه این امت بر امت‌های گذشته فضیلت یافته است، ولی باید اذعان كرد كه وصف "خاتمیت" در مقابل تمام دغدغه‌های فكری، بحث‌های فلسفی و وسوسه‌های شیطانی، حجت بالغه و سدی عظیم است. بدون تردید اگر هر فرد مسلمانی «عقیده ختم نبوت» را كاملاً درك كند و بفهمد، بعد از آن دعوت و یاوه‌گویی هیچ انسان مدعی نبوتی بر او اثر نخواهد كرد. اگر یك فرد دجال و فریب‌كار به دروغ ادعای نبوت و رسالت بكند، این باور به عقیده خاتمیت است كه از نظر اخلاقی و شرعی به یك فرد مسلمان متعهد و معتقد به خاتمیت آنحضرت صلی‌الله‌ علیه‌ و سلم اجازه نمی‌دهد كه ادعای او را باور كرده و حتی از او معجزه و یا دلیلی مطالبه كند.
برای یك فرد مسلمان متعهد، عبث و بی‌معنا است كه به سخنان چنین شخصی گوش فرا دهد، بلكه او با جوابی ساده، دور از بحث‌های فلسفی و منطقی از كنارش رد می‌شود و می‌گوید: من عقیده دارم كه بعد از رسول‌الله صلی‌الله‌ علیه‌ و سلم هیچ نبی و رسول برحقی نخواهد آمد. (البته حضرت عیسی بن مریم علیه‌السلام در قرب قیامت از آسمان به زمین خواهد ‌آمد، اما نزول وی در شرایط و اوضاعی انجام می‌گیرد كه در تصدیق ایشان هیچ نوع سردرگمی‌ای پیش نخواهد آمد و ثانیاً اینكه ایشان از شریعت محمدی پیروی خواهند كرد.)
به طور خلاصه، عقیده خاتمیت آنحضرت صلی‌الله‌ علیه‌ و سلم یك مسئله عقیدتی، شرعی و اجماعی است. علمای اسلام در منابع و مراجع علمی و تحقیقی به تفصیل دلایل آن را بیان كرده‌اند كه ذكر تفصیلی آنها از حوصله این مقاله خارج است و صرفاً جهت روشن شدن اصل قضیه، اشاره كوتاهی به برخی دلایل خواهیم داشت.
خاتمیت رسالت آنحضرت صلی‌الله‌ علیه ‌و سلم در آیه 40 سوره احزاب به صراحت بیان شده است: «ما كان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول‌الله و خاتم النبیین»؛ محمد [صلی‌الله‌ علیه ‌و سلم] پدر (نسبی) هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه رسول خدا و خاتم پیامبران است.
همچنان در احادیث نبوی با واژه و كلماتی صریح این اصل بیان گردیده است: «أنا خاتم النبیین لانبی بعدی»(سنن أبی‌داود، كتاب الفتن و كتاب الملاحم.)؛ من آخرین پیامبران هستم، بعد از من هیچ نبی‌ای نخواهد آمد.
در ضمن آن‌حضرت صلی‌الله‌ علیه‌‌ و سلم در بعضی احادیث خبر دادند كه دروغ‌گویانی در امت ایشان خواهند آمد و ادعای نبوت خواهند كرد؛ عن ثوبان رضی‌الله‌عنه قال: قال رسول‌الله صلی‌الله‌ علیه‌ و سلم: «إنه سیكون فی أمتی كذابون ثلاثون، كلهم یزعم أنه نبی، و أنا خاتم النبیین لانبی بعدی» (سنن أبی‌داود، كتاب الفتن و كتاب الملاحم)؛ حضرت ثوبان روایت می‌كند كه آن‌حضرت صلی‌الله‌ علیه‌ و سلم فرمودند: «در امت من سی نفر دروغگو می‌آیند كه هر یك از آنها گمان می‌برد (و ادعا می‌كند) كه او نبی است؛ در حالی كه من خاتم پیامبران هستم و بعد از من هیچ پیامبری نخواهد آمد.
در حدیث فوق آن‌حضرت صلی‌الله‌ علیه‌ و سلم از آمدن سی مدعی دروغگوی نبوت خبر داده‌اند؛ علما در تشریح این حدیث دو مطلب بیان كرده‌اند:
الف: مراد از "سی"، تحدید در این عدد نیست، بلكه برای بیان كثرت است؛ یعنی خیلی‌ها با دروغ و حقه‌بازی، ادعای نبوت می‌كنند. تعداد آنها در تاریخ گذشته یا در آینده اگر از سی نفر متجاوز گردید، بنابر گفته این دسته از علما با حدیث تضادی ندارد.

برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 184
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

بدون اسلام هیچ‌گونه ارزشی نداریم
نویسنده : Admin
aalownاشاره: علامه سید ابوالحسن ندوی رحمه الله امام دعوت واصلاح در قرن بیستم در سال ۱۹۷۷م به دعوت یکی از مراکز اسلامی واشنگتن به این کشور بار سفر بست، مولانا در این سفر به بسیاری از شهرهای آمریکا بازدید کرد و در میان مسلمانان این شهرها که مشتاقانه در انتظار چنین روزی بودند، به ایراد موعظه پرداخت، مولانا در این سفر بیست مورد سخنرانی داشت که از فضل اسلام و مسلمانان، برنامه‌ی زندگی اسلامی وعقب ماندگی روحی و مادیگری و… سخن گفت. وی هم‌چنین از دانشگاه‌های مختلف این کشور دیدن کرد و در پنج دانشگاهِ کلمبیا (نیویورک)، هاروارد (کمبریج)، تادرایت (آن آریر)، جنوب کالیفرنیا (لس آنجلس) و اوتا (سالت لیک سیتی) به ایراد سخن پرداخت. اما یکی از جذاب‌ترین سخنرانی های ایشان، سخنرانی بود که روز جمعه ۱۵/ ۶/ ۱۳۹۷ (هـ.ق.) در محل برگزاری نماز سازمان ملل متحد، با حضور نمایندگان کشورهای اسلامی در سازمان ملل، ایراد گردید. علامه ندوی در این سخنرانی با صراحت تمام وبا کمال دلسوزی با نمایندگان کشورهای اسلامی درد دل می‌کند و به بیان علت اصلی شکست و زبونی امت اسلامی می‌پردازد. اینک ترجمه فارسی این خطابه را به محضر شما خوانندگان عزیز تقدیم می کنیم؛ به امید آنکه باری دیگر امت اسلامی جایگاه حقیقی خود را بازشناسد و به مجد و بزرگی خود نایل آید.

علامه ندوی رحمه الله سخنرانی خود را پس از «خطبه‌ی مسنونه» با تلاوت این آیه‌ی آغاز نمود: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» [آل عمران/۱۳۹]؛ و (از جهاد در راه خدا به سبب آنچه بر سرتان می‌آید) سست و زبون نشوید و (برای کشتگانتان) غمگین و افسرده نگردید، و شما (با تأییدات خداوندی و قوّه ایمان راستین و نیروی حقی که از آن دفاع می‌کنید) برتر (از دیگران) هستید (و پیروزی و بهروزی از آن شما است) اگر که به راستی مؤمن (و بر ایمان دوام داشته) باشید.

بررسی اوضاع و احوال مسلمانان صدر اسلام

برادرانم! آیه‌ی مذکور زمانی نازل شد که آیین حیات بخش اسلام تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود و دوران طفولیت خود را می‌گذرانید، دارای هیچ‌گونه حکومت و قدرتی نبود، بلکه در (جزیرة العرب) منحصر بود، مسلمانان از لحاظ معیشت تهی دست بوده و درتنگنا قرار داشتند، خوراک معمول آنها «خرما» و «شیر شتر» و پوشاکشان پارچه‌ی زبر وخشن «کرباس» بود. بیشتر آن‌ها چادرنشین و بادیه‌نشین بودند و از نظر فرهنگ و تمدن دنیوی فرسخ ها دور بودند و چون گوسفندی در شب سرد زمستانی گوشه‌گیر بودند و هیچ تصویری (برای بیان حال آنها) رساتر از این قول الٰهی نیست: «وَاذْکُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» [أنفال/۲۶]؛ ‏(ای مؤمنان!) به یاد آورید هنگامی را که شما گروه اندک و ضعیفی در سرزمین (مکّه) بودید و می‌ترسیدید که مردم شما را بربایند.

اما در مقابل آنها ملّت روم وفارس پیش قراولان تمدن وپیشرفت بودند، آن‌ها که بر گستره‌ی گیتی تسلط داشته، وآن را به شرق وغرب تقسیم کرده بودند؛ شرق تحت سیطره‌ی فارس، و غرب تحت فرمان روم قرار داشت. زندگی دنیا برایشان رام شده و درهای انواع ثمرات و برکات دنیوی برایشان گشوده شده بود، در فراخی نعمت غوطه‌ور بوده، وپرچم هایشان در شرق وغرب به اهتزاز در آمده بود.

به مبارزه طلبیدن قدرت‌های بزرگ ومژده فتح وپیروزی

در این فضای تیره و تار و در این تاریکی مطلق که هیچ امید و راه نجاتی متصور نبود، قرآن عظیم الشأن مشرکین مکه وامپراتوری روم وفارس را به مبارزه طلبید، و روح اعتماد و نشاط را در وجود مسلمانان عرب دمید و چنین اعلام داشت: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» [آل عمران/۱۳۹].

تسلّی ودل‌جوئی پیامبر صلیٰ الله علیه وسلم

سپس قرآن عظیم الشأن (پس از اذیت وآزار مشرکین) برای دل‌جوئی حال پیامبر صلی الله علیه وسلم ـ فرمانده این جماعت نوپا ـ سوره مبارکه‌ی یوسف را نازل کرد: «لَقَدْ کَانَ فِی یوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیاتٌ لِّلسَّائِلِینَ» [یوسف/۷]؛ ‏در (سرگذشت) یوسف و برادرانش دلائل و نشانه‌هائی (بر قدرت خدا و مرحمت او به بندگان باایمانش) هست برای کسانی که پُرسندگان (و مشتاقان آگاهی) از آن می‌باشند.

سپس این سوره را با این مژده ی بزرگ وامید بخش به پایان رسانید: «حَتَّى إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّی مَن نَّشَاء وَلاَ یرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ ٭‏ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» [۱۱۰- ۱۱۱]؛‏ (ای پیغمبر ! یاری ما را دور از خویشتن مدان، یاری ما به شما نزدیک و پیروزیتان حتمی است. پیش از این پیغمبران متعدّدی آمده‌اند و به دعوت خود ادامه داده‌اند و دشمنان حق و حقیقت هم به مبارزه خاسته و مقاومت و مخالفت نموده‌اند) تا آنجا که پیغمبران (از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود) ناامید گشته و گمان برده‌اند که (از سوی پیروان اندک خویش هم) تکذیب شده‌اند (و تنهای تنها مانده‌اند). در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است (و لطف و فضل ما آنان را در برگرفته است) و هرکس را که خواسته‌ایم نجات داده‌ایم (بلی! در هیچ زمان و هیچ مکانی) عذاب ما از سر مردمان گناهکار دور و دفع نمی‌گردد.‏ حقیقتاً در سرگذشت آنان، (یعنی یوسف و برادران و دیگر پیغمبران و اقوام ایماندار و بی‌ایمان، درس‌های بزرگِ) عبرت برای همه اندیشمندان است. (آن‌چه گفته شد) یک افسانه ساختگی (و داستان خیالی و دروغین) نبوده، و بلکه (یک وحی بزرگ آسمانی است که) کتاب‌های (اصیل انبیای) پیشین را تصدیق و پیغمبران (راستین) را تأیید می‌کند و (به علاوه) بیان‌گر همه چیزهائی است که (انسان‌ها در سعادت و تکامل خود بدان‌ها نیاز دارند، و به همین دلیل مایه) هدایت و رحمت برای (همه) کسانی است که ایمان می‌آورند.

برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 268
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

مصداق واقعی تواضع را می توان در مناسک حج مشاهده کرد
نویسنده : Admin
مولانا احمد در خطبه های نماز جمعه به بیان جایگاه حج و ویژگی‏های این فریضه مهم پرداخت و انجام مناسک و اعمال حج را از "مصادیق واقعی تواضع" عنوان کرد.

مولانا احمد، امام جمعه موقت اهل سنت زاهدان در خطبه های نماز جمعه (12 مهر 1391) پس از تلاوت آیات ابتدایی سوره مبارکه بقره، با اشاره به فرا رسیدن ماههای حج خاطرنشان کرد: حج بیت الله الحرام یکی از ارکان اسلام می باشد. آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- در فضیلت حج می فرمایند: «من حج و لم یرفث و لم یفسق رجع کیوم ولدته أمه» کسی که عازم سفر حج شود و احکام شرعی حج را رعایت نماید، مانند کسی است که تازه از مادر متولد شده است. از سوی دیگر پیامبر اکرم- صلی الله علیه وسلم- کسانی را که قدرت و توانایی ادای حج را داشته باشد ولی این فریضه را ادا نکند به شدت مورد تهدید قرار داده است.
خطیب جمعه موقت اهل سنت زاهدان در ادامه در بیان اهمیت این فریضه مهم اظهار داشت: یکی از مظاهر حج، ایمان بالغیب است؛ حاجی در هنگام طواف خانه کعبه، که زن و مرد در کنار یکدیگر طواف می کنند، به هیچ وجه مرتکب گناه نمی شود، زیرا این احساس را دارد که الله تعالی او را می بیند و این نمونه ای از ایمان بالغیب است. ایمان بالغیب جزو اولین عوامل رستگاری انسان‏هاست.
مولانا احمد ادامه داد: خداوند متعال ایمان هر انسان را در رشد عقلی او گذاشته است؛ در شریعت اسلام، فرد تا زمانی که به سن رشد و بلوغ نرسیده است، موظف به خداشناسی و قبول دستورات شریعت نیست. لذا پیام حج برای تمام انسان‏ها این است که مسلمانان در هر جای دنیا که هستند باید ایمان بالغیب داشته و الله تعالی را بر اعمال خودشان ناظر دانسته و دست به گناه و نافرمانی نزنند. همان طور که حاجی در هنگام ادای حج  پس از اینکه لباس احرام را بر تن می پوشد، خود را به انجام تمام مناسک و دستورات شریعت در موضوع حج مکلف دانسته و دست از سایر گناهان می کشید، تمام مسلمانان نیز در تمامی زمانها و مکانها باید بر دستورات شریعت عامل بوده و از ارتکاب گناه اجتناب ورزند.
ایشان در ادامه خاطرنشان کرد: یکی از مهمترین اعمال در حج، ادای نماز است. چنان‏که قرآن عظیم الشأن به این مطلب تصریح دارد و می فرماید: «أن طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود» اگر حاجی در سرزمین حرمین شریفین حاضر شده و مناسک حج را ادا نماید، اما در ادای نماز کوتاهی نماید، حج چنین انسانی مورد قبول نیست. همین طور اگر یک مؤمن، ایمان بالغیب داشته باشد اما نسبت به نماز بی توجه بوده و در ادای نمازها کوتاهی کند، چنین انسانی به تعبیر قرآن، جزو انسان‏های متقی و رستگار نیست، زیرا نماز در شریعت جایگاه بسیار والایی دارد. در حدیث آمده است که آن حضرت- صلی الله علیه و سلم- فرمودند: «لا خیر فی دین لا صلاة فیه». نماز در رشد و ترقی هر انسان تاثیر مستقیم و ویژه ای دارد. یکی از فلسفه های وجودی خانه کعبه، نماز است، به طوری که وقتی حضرت ابراهیم خانه کعبه را بنا کرد، الله تعالی به ایشان دستور داد که اعلام کن تا مردم برای ادای نماز به خانه کعبه بیایند. اما متاسفانه امروزه در جوامع اسلامی نسبت به ادای نماز و پایبندی به نمازهای پنجگانه بسیار کوتاهی می شود.
                        برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 52
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

سلطان صلاح ‌الدین ایوبی- رحمه الله-
نویسنده : Admin
سلطان صلاح الدین یوسف بن أیوب بن شادی بن مروان (۵۱۷ – ۵۷۲ خورشیدی) یکی از سرداران مسلمان جنگ‌های صلیبی بود. ایوبیان دودمانی ایرانی تبار بودند که از ۱۱۷۱ تا ۱۲۶۰/۱۲۵۰م. در مصر و سوریه و عراق فرمانروایی کردند که پایتخت حکومت آنها "دمشق" و "قاهره" بود.

صلاح الدین در سال 532 هجری قمری برابر با 1137میلادی در قلعه تكریت دیده به جهان گشود.
صلاح الدین دوران كودكی و تحصیلات خود را در شهر دمشق به آرامی ادامه  و تا زمانی كه وارد ارتش نشده بود همواره مباحث بی‏ درد سر و جذاب علمی و دینی را بر میدان‏های  تاخت و تاز و رزمی ترجیح می‏داد.
پدر صلاح الدین در آن زمان والی تكریت بود و از آنجایی که پدر و عموی صلاح الدین جزو كارگزاران حكومت نورالدین محمود زنگی بود، "اسدالدین شیركوه"، عموی صلاح الدین ایوبی، در سه حمله سپاه نورالدین به مصر مشاركت و در مواردی او را با خود به این نبردها برده بود. وی سرانجام  با تشویق‏های عمویش (شیركوه) وارد ارتشی شد كه فرماندهی  آن را نیز بر عهده داشت.
صلاح الدین به همراه ارتش شیركوه عازم فتح مصر كه در اختیار حكومت فاطمیان بود گردید و پس از كشمكش‏های بسیار بالاخره در سن 35 سالگی ( سال 1173 میلادی ) بر تخت سلطنت جلوس و بدین ترتیب سلسه ایوبیان را پایه گذاری كرد.
دوران حكومت سلطان صلاح الدین برای مصریان، ایامی طلایی و پرخیر و بركت  بود، زیرا غیر از امنیت و آسایش، شكوفایی اقتصادی و رفاه را نیز به همراه آورده بود، به طوری كه علیرغم تحریم داد و ستد با حكومت صلاح الدین توسط پاپ، بازرگانان از كشورها و شهرهای مهم اروپایی مانند "پیزا" و "جنوا" فرآورده های مختلف از جمله محصولات نظامی و رزمی را برای فروش به آن شهر می آوردند.
از كارهای بسیار با ارزش صلاح الدین به كار گماردن  افراد لایق و با تدبیر در پست‏های مهم مملكتی بود از جمله منصوب نمودن وزیری به نام "الفاضل" (اهل عسقلان) كه همواره نقشی ارزنده در امور ایوبیان به عهده داشت.
در زمان صلاح الدین به دلیل علاقه شخصی وی به علوم دینی،  فقهی و عرفانی، مراكز علمی و فرهنگی از جمله دانشگاه "الازهر" رونق بسیاری یافتند و فنون و صنایع آزادانه گسترش یافتند.
        برای خواندن متن کامل به ادامه مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 59
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

استقامت پل موفقیت
نویسنده : Admin
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید / به هر چیزخواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار / که از یأس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداری است در کارها / شود سهل پیش تو دشوارها
انسان در مسیر زندگی خویش همیشه با مبارزه و تقابل با عوامل خیر و شر، نیکی و فساد دست به گریبان است، و در بیشتر مواقع به واسطه عوامل درونی و یا برونی به سمت یکی از خیر یا شر کشیده می شود، اما دو نوع عامل در پرورش نیروهای انسانی نقش مهم و اساسی دارند، یکی تعلیمات آسمانی انبیای الهی که همچون اشعۀ خورشید، روح انسان را تحت پوشش خود قرار می دهد و تیرگی های صفات ناپسند و اخلاق ناستوده را به تدریج از صفحه دل می زداید و به جان شخص، نورانیت و صفا و درخشندگی می بخشد.

عامل دوم که می تواند بشر را در رسیدن به هدف مطلوب و کمال لایق خود مدد دهد، استقامت و پایداری در مصاف با مشکلات، دشواریها و گرفتاریهای مسیر هدف است، پیش از آن که شخص در سایه تعلیم درخشان آسمانی و پایمردی در برابر فشارهای گوناگون مسیر هدف، تهذیب و اصلاح شود و روانش از آلودگی های خوی حیوانی پاک گردد، متاع دنیا آن چنان روح و اراده اش را تحت سلطه و نفوذ قرار می دهد که مانند خسی بازیچه امواج مادیات می شود و به درگاه هر چیزی جز خدا سر می سپارد و روانش در بند تاریکی ها اسیر می گردد و پرده های هوسها بر وجودش سایه می افکند. بنابراین فشار مصایب و سختی ها نوعی ناآرامی و تزلزل در او به وجود می آورد. قرآن کریم می فرماید: «إن الانسان خلق هلوعاً إذا مسه الشر جزوعاً» (معارج: 20-19) انسان مخلوقی سخت حریص و ناشکیباست، چون با زیان و مشکلات روبرو شود، نا آرام و بی قرار می گردد.
در جای دیگر می خوانیم: «فأماالانسان إذا مابتله ربه فأکرمه و نعمه فیقول ربی أکرمن و أما إذا مابتله فقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن» (فجر:16-15)
چون پروردگار، انسان را برای امتحان و آزمایش به نعمتها متنعم سازد، مغرور می شود و می گوید: خداوند من را عزیز و گرامی داشت و چون برای آزمون او، روزی اش را محو نمود زبون و سرافکنده می شود و می گوید: پروردگار من را خوار گردانید.
این کیفیات از خصایص انسان غیرمهذّب است، اما وقتی که دل انسان ها با رشد انگیزۀ دینی احیا می گردد، دیگر ارزش های فریبنده، نمی توانند انسان صالح و پرورش یافته را متزلزل  سازند و بر جان و ادراکاتش چیره گردند. خداوند در مقام بیان فلسفۀ مصایب و مشکلات زندگی می فرماید: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولاتفرحوا بما أتاکم» (حدید:23) هرگز به آن چه از دست شما می رود، تأسف و اندوه نخورید و از یافتن متاع و مقامی سرخوش نگردید.

مقاومت مومن در برابر ناملایمات
کسانی که در این جهان رسالتی به دوش دارند بیش از دیگران درمعرض سختی ها و ناملایمات زندگی دنیا هستند. ایشان مردم را به سوی خدا فرا می خوانند و هواداران طاغوت با ایشان می جنگند، ایشان منادی حق اند و به همین خاطر دستیاران باطل با آنان نبرد می کنند، ایشان مردم را به خوبی ها راهنمایی می نمایند و طرفداران بدی دشمن‏شان می شوند، ایشان امر به معروف می کنند و اهل منکرات با آنان می ستیزند، درنتیجه همواره درگیر و دار محنت‏ها و بلاها بسر می برند و زنجیره ای از توطئه ها و آشوبها زندگیشان را در برگرفته است. این سنت همان خدایی است که آدم و ابلیس را، ابراهیم و نمرود را، موسی و فرعون را و محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم و ابوجهل را آفریده است.
قرآن مجید چه زیبا می فرماید: «و ما نقموا منهم إلا أن یومنوا بالله العزیزالحمید» (بروج: 8) و از آنان انتقام جویی نمی کنند، مگر به این خاطر که به خدای عزیز و حمید ایمان آورده اند.
هر که در این بزم مقرب تر است    جام بلا بیشترش می دهند
قرآن کریم، پیامبرگرامی اسلام را دعوت می کند که برای کسب موفقیت در تمام مراحل، شکیبایی خود را از دست ندهد و در برابر عوامل مخرب مقاومت ورزد. «فاستقم کما أمرت و من تاب معک» (هود: 112) همان گونه که فرمان یافته ای (در راه تبلیغ و مبارزه) استقامت کن، همراه کسانی که با تو به سوی خداوند برگشته اند. «واستقم کما أمرت ولا تتبع أهوائهم» (شوری:15) و آن گونه که به تو فرمان داده شده است ایستادگی کن و از خواسته ها و هوسهای ایشان پیروی نکن.
در این آیات خاطرنشان شده است که شعله های فعالیت و تلاش هیچگاه نباید به خاموشی گراید، بلکه پس از رسیدن به موفقیت و پیروزی بایستی که برای استقبال از مشکلات آینده آماده شد، زیرا در این جهان آسایش مطلق وجود ندارد و نباید انتظار آن را هم داشت.
رمز پیروزی  مسلمین در صدر اسلام نیز ایمان و مقاومت آنها در برابر دشمنان خطرناک بود و قهرمانی آن گروه فداکار با برجستگی خاص در صفحات تاریخ ثبت شده است.

نمونه ای از پایداری صحابه
پایداری یکی از یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به نام «خبیب بن عدی» را نظاره گر باشید؛ پیامبر خدا- صلی الله علیه وسلم- او را به همراه عده ای از اصحاب برای دعوت قومی کافر- پس از آن که آنان برای مسلمانان امان نامه فرستاده بودند- به سرزمین آنها روانه کرد، اما آن کافران خیانت پیشه همراهان خبیب را به شهادت رسانده و او را به عنوان اسیر به مکه بردند و به مشرکان قریش فروختند. خبیب را به محل تنعیم بردند و بر تنه خرمایی بستند تا به قتل برسانند. ابوسفیان- که در آن زمان سردستۀ مشرکان بود- به همه مردم دستور داد تا قسمت‏های حساس بدن او را نزنند که زود جان خود را از دست دهد، بلکه به دست و پای او بزنند تا بر اثر اذیت و شکنجه از پای درآید. کافران بسیاری در آنجا حضور داشتند و هر کدام نیزه یا تیری را در دست، پا و سایر اعضای خبیب وارد می کردند، اما خبیب سرش را بالا گرفته بود و هیچ ناله و صدایی از او شنیده نمی شد. او همچون کوهی استوار بر عقیده و دین خود ثابت قدم بود. قبل از این که دستور نهایی اتمام کار خبیب صادر شود، ابوسفیان نزدیک او رفت و گفت: ای خبیب، تو را به پروردگارت سوگند می دهم آیا دوست داری که اکنون محمد- صلی الله علیه وسلم- به جای تو بود و تو در میان خانواده ات آزادانه به لذت و تفریح مشغول بودی؟
خبیب بلافاصله در پاسخ به او گفت: به خدا سوگند نه! هرگز دوست ندارم که در میان خانواده ام به سلامت زندگی کنم ولی خاری به پای رسول الله صلی الله علیه وسلم فرو رود، پس چگونه دوست می دارم که او به جای من باشد.
آن مرد خدا در آخرین لحظات عمر خود بر روی چوبه دار ابیات بسیار زیبایی سرود که حاکی از پایداری و توان روحی او در برابر مرگ است؛
و لستُ أبالی حین أُقتَل مسلما     علی أی جنب کان فی الله مصرعی
و ذلک فی ذات الإله و إن یشاء     یبارک علی أوصال شلوٍ ممزع
(و آنگاه که در حالت اسلام کشته شوم، دیگر برایم مهم نیست که در راه خدا به کدام پهلو بیفتم و این مرگ من به خاطر خداست و اگر او بخواهد اندام‏های پاره پاره شده مرا مبارک می گرداند.)
آری! ایمان یگانه عاملی است که می تواند چنان روان و ضمیر آدمی را نیرومند سازد و دایره فعالیتش را گسترش دهد که برای روبروشدن با پیچیده ترین و سخت ترین مشکلات آمادگی پیدا کند و هرگز دچار ضعف و زبونی نشود.
مرد با ایمان می داند که سختی ها هر قدر هم گران باشند، در برابر روح شکست ناپذیر او دوام نمی آورند و عاقبت سپری خواهند شد.
این نیروی ایمان است که به طور قاطع، قدرت تحمل شخص را افزایش می دهد، بدون این که به تعادل روانی اش لطمه ای وارد آید و ثبات در راه هدف را از دست دهد.

بر چه چیز ثابت قدم باشیم؟
پایداری و ثبات در سه مورد مطلوب و نیکوست:
1- پایداری در راه حقی که آشکار است؛
2- پایداری در نصرت دین؛
3- پایداری برعبادت خداوند.
 

 برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 46
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 4

حج؛ مظهر یکتاپرستی خداوند متعال
نویسنده : Admin
خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید: «وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ . وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ . لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الأنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ . ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» [الحج:26-29]

این دستور خداوند متعال به دوستش ابراهیم- علیه السلام- بود تا خانه قدیمی را بازسازی نماید؛ از این رو وی را برای این کار بزرگ رهنمون شده و دستور داد تا خانه اش را بر پایه «أن لا تشرک بی شیئا» یعنی چیزی را شریک من قرار مده، پایه گذاری کند.
اساس مسجدالحرام بر پایه توحید، تقوی، اطاعت از پرورگار، اخلاص و دوری از شرک انجام گرفته است؛ «وطهّر بیتی» (و خانه ام را پاک و مطهر بگردان) یعنی از آلودگی شرک و از وجود بتان و مظاهر شرک و از هر گونه گناه و پلیدی پاکیزه گردان.
اینجاست که به پاس احترام کعبۀ معظمه، خداوند متعال آن را به خود نسبت داده و فرموده است: «وطهّر بیتی» (و خانه من را پاک و مطهر بگردان) هنگامی که میلیون‏ها زائر از اقصا نقاط جهان برای اجابت دعوت یکتاپرستی خداوند متعال؛ آن دعوتی که حضرت ابراهیم- علیه السلام- دهها هزار سال قبل اعلام نموده، سرازیر می شوند با صحنه های بی شماری از  یکتاپرستی خداوند متعال در آن خطۀ مقدس مواجه می شوند. به عنوان نمونه؛
- صحنۀ رها نمودن ابراهیم- علیه السلام- جگرگوشه خود، اسماعیل و مادر او (هاجر) را در کنار کعبه معظمه و سپس دعا و تضرع به پیشگاه رب العالمین. چنان که تفصیل ماجرا در صحیح بخاری از ابن عباس- رضی الله عنهما- چنین نقل شده است: «.... و سپس ابراهیم او (هاجر) و پسرش اسماعیل، که فرزندی شیرخوار بود، را در کنار خانه کعبه، نزدیک درختی بالاتر از زمزم و مسجد[الحرام] گذاشت. در آن زمان هیچ کس در مکه نبود و در آن مکان آبی هم یافت نمی شد. [ابراهیم] هاجر و کودکش را، به همراه انبانی خرما و مشکی آب در آنجا رها کرده و راهی [سرزمین شام] شد. مادر اسماعیل به دنبال حضرت ابراهیم به راه افتاد و گفت: ای ابراهیم، کجا می روی؟ ما را در این وادی که خالی از سکنه و چیز دیگری است، تنها می گذاری؟ او این سخن را چند بار تکرار کرد، اما ابراهیم به سخنش توجه نکرد. سپس هاجر به ابراهیم گفت: آیا خداوند تو را به چنین عملی امر کرده است؟ ابراهیم فرمود: بله. در این لحظه هاجر گفت: پس در این صورت ما را ضایع نخواهد کرد. ابراهیم رفت تا اینکه نزدیک کوه "ثنیة"، که از آنجا هاجر و اسماعیل را نمی دید، رسید. آنگاه رو به سوی خانه (کعبه) نمود و چنین دعا کرد: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون» [إبراهيم:37]

- صحنۀ شکیبایی حضرت هاجر و امید او به خداوند متعال و دویدن او در میان صفا و مروه در جستجوی آب برای فرزند شیرخوارش اسماعیل، در آن گرمای طاقت فرسا، آن هم در حالی که تشنگی خودش را نیز از پا درآورده بود ولی او به شدت نگران کودک شیرخوارش بود.

- صحنۀ قربانی عظیم ابراهیم- علیه السلام-  برای خداوند متعال با بردن فرزند جگرگوشه اش اسماعیل- علیه السلام-  به قربانگاه. هنگامی که ابراهیم- علیه السلام- قربانی کردن اسماعیل- علیه السلام-  را بارها در خواب دید و موضوع را با اسماعیل در میان گذاشت، پدر و پسر در این امر الهی ذره ای به خود تردید راه ندادند، بلکه هر دوی آنها به دستور خدا گوش فرا دادند. خداوند متعال این واقعه را اینگونه بیان می فرماید: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» [الصافات:102]

سید قطب- رحمه الله- در تفسیر "فی ظلال" می نویسد: او به خود شک و تردیدی روا نمی دارد، بلکه با قبول و رضا و آرامش فرمان می پذیرد و دستور را بر دیده منت می نهد. گذشته از این، این ادب با خداست. این یاری خواستن و کمک طلبیدن از پروردگار در برابر ضعف و ناتوانی خویشتن، و نسبت دادن فضل و کرم به خدا در مدد خواستن از او مبنی بر اینکه تحمل فداکاری و قربانی دادن را به او عنایت فرموده، می باشد. ابراهیم- علیه السلام- در این کار دچار عُجب و خودپسندی نشده و صبر و بردباری خود را در این واقعه به الله تعالی نسبت داده و می فرماید: «سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» [الصافات:102] به راستی چه اطاعت بزرگوارانه ای، و چه تسلیم شدن محترمانه ای.
بار دیگر عظمت اطاعت، بزرگی ایمان و آرامش رضا به قضای الهی اوج می گیرد و فراتر از هر آن چیزی می رود که فرزندان آدم به آن آشنا هستند....
مردی می رود و در حالی که رخسار فرزندش را بر زمین نهاده است، او را برای ذبح کردن مهیا می گرداند.
جوانی تسلیم فرمان یزدان می شود و کوچکترین تکان و تحرکی، که نشانه سرپیچی باشد، از خود نشان نمی دهد. تنها چیزی که باقی می ماند این است که اجرای فرمان عیان گشته، کار پایان یابد.
این است تسلیم شدن واقعی و اسلام حقیقی؛ اسلام واقعی یعنی یقین داشتن، اطاعت کردن، آرامش یافتن و راضی بودن به قضای الهی و اجرای دستورات پروردگار، که این پدر و پسر به معنای کامل مصداق این صفات هستند.
میدان فعالیت ابراهیم و اسماعیل- علیهما السلام- مانند میدان حماسه آفرینی، شجاعت و دلاوری مجاهدان و فدائیان عرصه جنگ و جهاد که خود را به میدان کارزار می رسانند و می کشند و کشته می شوند نیست، بلکه آنچه ابراهیم و اسماعیل به نمایش می گذارند تنها تسلیم شدن آگاهانه و هدف‏دار است، و حتی بالاتر از این؛ رضایتی آرامش بخش که لذت و شیرینی آن را فقط کسی می داند که به انجام این کار مبادرت می ورزد.
آری، ابراهیم و اسماعیل- علیهما السلام- وظیفه خود را انجام داده و فرمان الهی را اجرا نموده اند، چیزی نمانده جز اینکه سر اسماعیل بریده شود و خونش بر زمین جاری شود. به راستی، ریختن خود و بریدن گلوی فرزند، دیگر چندان چیز مهمی بشمار نمی آید، زیرا ابراهیم و اسماعیل- علیهما السلام- ، بالاتر از همه اینها، اراده، عقل، احساسات و هر آن چیزی که پروردگار متعال از آنها خواسته است را در مقابل امر الهی قربان کرده اند

برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 56
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

تقوا و تاثیرات شگرف آن
نویسنده : Admin
تقوا و پرهیزگاری در مکتب حیات بخش اسلام یک فضیلت اخلاقی منحصر به فرد، کانون تمام خوبی ها و نیروی بازدارندۀ درونی است که ماشین وجود انسان را از سقوط در پرتگاهها حفظ نموده و او را به سرمنزل مقصود می رساند. تقوا درست به قلعۀ منیع و مستحکمی می ماند که انسان را از تاخت و تاز دشمنان داخلی یعنی هواها و هوس‏های نامشروع نفسانی و شیطانی محفوظ می‏دارد و از اصابت تیرهای مسموم و ضربه‏های مهلک گناه به روح و روان او جلوگیری کرده و قلبش را مرکز تابش انوار الهی قرار می‏دهد.

آری! در مسیر زندگی و ره سپردن به سوی خداوند خارهای شهوات و امیال و هوس‏ها و امیدهای کاذب و دروغین و لغزش‏های فراوان وجود دارد. این‏جاست که انسان باید دائما مراقب باشد مبادا دامن روحش به این خارها بچسبد و آسیب ببیند، مبادا نوک خار در پای جانش فرو نشیند و مجروحش سازد، مبادا او را از پیمودن این مسیر باز دارد و به خود مشغول نماید و این جز با بیداری و آگاهی و مراقبت دایم و مستمر امکان پذیر نیست.

تعریف تقوا
این کلمه از ماده «وقی» است که به معنای نگه داشتن و حفاظت یک شئ از آنچه باعث اذیت و آزار او است.
راغب اصفهانی در «المفردات، ص:545» می نویسد: تقوا در اصطلاح شرع به معنای حفظ نفس از آنچه انسان را به گناه می کشاند و این امر با ترک برخی مباحات به کمال می رسد.
به تعبیر ساده تر تقوا همان پرهیز از آفات تکامل روح، و خویشتن‏داری در برابر گناهان و شبهات و ترک مجموعه نبایدهاست، به طوری که به صورت ملکه در آید.
چنان‏که در حدیثی عطیه بن عروه صحابی آن حضرت صلی الله علیه وسلم از ایشان روایت می کند: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لایبلغ العبد أن یکون من المتقین حتی یدع ما لا بأس به حذرا لما به بأس» (رواه الترمذی) حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ بنده ای به منزلت پرهیزکاران نمی رسد تا آن که چیزی را که اشکالی در آن وجود ندارد، از ترس چیزی که در آن اشکال وجود دارد، ترک کند.
علامه قرطبی در تفسیر «الجامع الاحکام القرآن: 1/ 161» می نویسد: حضرت عمر رضی الله عنه از ابی بن کعب پرسید: تقوا چیست؟ گفت: ای عمر! آیا از خارستان گذر کرده‏ای؟ گفت: آری. حضرت ابی گفت: برای طی کردن آن چه کار کرده‏ای؟ گفت: دامن خود را برچیدم و با احتیاط کامل گام برداشتم تا مبادا آسیب نبینم. گفت: پس تقوا آن است.
ابن معتز همین مضمون را در شعری چنین سروده‏اند:
خل الذنوب صغیرها         و کبیرها فهو التقی
واصنع کماش فوق ار       ض الشوک یحذر ما یری
لاتحقرن صغیرة             إن الجبال من الحصی
گناهان را از کوچک و بزرگ ترک کن، که حقیقت تقوا همین است.
همچون کسی باش که در یک زمین پرخار با نهات احتیاط گام بر می دارد.
گناهان صغیره را کوچک مشمر که کوهها از سنگریزه‏ها تشکیل می‏شود.
بنابر این پرهیزکاری، آگاهی دل، پاکی احساس، ترس و مراقبت همیشگی و خویشتن داری دائم است، پرهیزکاری دوری از خارهای حرص و طمع و حسد و جاه طلبی و شهوت و ده ها خار دیگری که در مسیر راه گسترانیده شده است. اگر انسان این چنین دقیق حرکت کند و مراقب کردار و گفتار خویش باشد تا مبادا با گناه آلوده نشود، مسلما توفیق خواهد یافت که زمام نفس را به دست گیرد و چون به این مرحله رسید، روح و روان او برای خود سازی مهیاست.

تقسیم تقوا
علامه بیضاوی رحمه الله می گوید: تقوا بر سه نوع است:
1- تقوا عوام که با کلمه توحید خود را از شرک که باعث جاودانگی در دوزخ است نجات دهند. 2- تقوا در چارچوب فرمانبرداری خدا و اجتناب از گناهان حتی از صغایر که شرعا آن را تقوا نامند. 3- تقوای خاص، بندگان خاصی که همیشه نظرشان به سوی خداوند باشد و به هیچ چیز دیگری التفات نکنند، چنانکه سعدی رحمه الله می گوید:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند    بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

تقوا ملاک برتری
قرآن و سنت ملاک کرامت و ارزش انسان‏ها را تقوا و پرهیزکاری معرفی کرده است و بر سایر امتیازات ظاهری و مادی خط بطلان می‏کشد. «إن أکرمکم عندالله أتقاکم» (حجرات:13) بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
بدین ترتیب همه امتیازات جعلی و ظاهری فرو می ریزد و همه ارزش‏ها و معیارهای ساختگی سقوط می کند و معیار واحدی ارتقا می یابد که بر پایه آن انسان ها در ترازوی عدل الهی مورد ارزیابی قرار می گیرند، پرچم یگانۀ تقوا به اهتزاز در می آید و همگی برای ایستادن در زیر آن فرا خوانده می شوند.
ابوذر غفاری رضی الله عنه از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم روایت می کند که ایشان فرمودند: «إنک لست بخیر من أحمر ولا أسود إلا أن تفضله بتقوی» (رواه احمد) تو از هیچ سیاه و سرخی بهتر نیستی مگر این که در تقوا و پرهیزکاری از او برتر باشی.
بر اساس این روایت مال و ثروت، شکل و صورت، رنگ و نسب، ملیت و زبان هیچ کدام ابزار برتری گروهی بر گروهی دیگر نیست، بلکه معیار ارزش در پیشگاه خداوند فقط تقواست. پس هر کس در تقوا برتری داشته باشد به همان میزان نزد خداوند مقرب تر خواهد بود.
در روایت دیگری حضرت معاذ بن جبل رضی الله عنه چنین نقل می کند: «لما بعثه رسول الله صلی الله علیه وسلم إلی الیمن خرج معه رسول الله صلی الله علیه وسلم یوصیه و معاذ راکب و رسول الله صلی الله علیه وسلم یمشی تحت راحلته، فلما فرغ قال: یا معاذ! إنک عسی أن لاتلقانی بعد عامی هذا و لعلک أن تمرّ بمسجدی هذا و قبری، فبکی معاذ جشعاً لفراق رسول الله صلی الله علیه وسلم، ثم التفت فأقبل بوجهه نحو المدینة فقال: إن أولی الناس بی المتقون من کانوا و حیث کانوا». (رواه احمد)
 آن حضرت صلی الله علیه وسلم در بخش پایانی این بدرقه عاطفی و صمیمانه به معاذ خاطر نشان می سازد که مهم، ارتباط روحانی و معنوی است و مدار این پیوند بر تقواست. پس اگر کسی از نظر جغرافیایی با من فاصله داشته باشد، در یمن یا سرزمین دیگری بسر می برد ولی پرهیزکار باشد با من بسیار نزدیک و گویا همراهم است و بر عکس چنانچه شخصی از نظر ظاهری با من خیلی نزدیک و همراهم باشد، اما قلب او تهی از تقوا باشد، با وجود این قرب باز هم از من بسیار فاصله دارد.

تقوا در ابعاد مختلف زندگی
این تصور نادرستی است که تقوا را فقط محدود به دایره عبادت‏ها بدانیم بلکه این امر شاخه ها و شعب مختلفی دارد، تقوای مادی و اقتصادی، تقوای اجتماعی و نظامی و امثال آن بخش هایی از این مقوله فراگیراند و همین پیوند گسترده آن با تمام زوایای زندگی بدان جایگاه ممتازی بخشیده است، چرا که روح را از گزند همه خطرات احتمالی صیانت می کند.

تقوا در معاملات
خداوند متعال در قرآن می فرماید: «یا أیهاالذین آمنوا اتقوالله و ذرو ما بقی من الربا إن کنتم مومنین» (بقره: 278) ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و آنچه را که از ربا باقی مانده است فرو گذارید اگر مومن هستید.
راستی چرا ربا از میان این همه معامله؟! چون ترک ربا بر انسان گران است، زیرا نفس بشری به طور فطری حب مال و حب افزایش آن را دارد و با ربا ظاهرا مال به طرز فزاینده ای افزایش می یابد، اما این منفعت فریبنده مورد نفرین الهی بوده و ربا خوار در معرض ستیز با خداست. از این رو در قبال آن به تقوا توصیه شده است.
خداوند حس تقوا را در دل‏ها به خروش در می آورد، همان حسی که اسلام قوانینش را بدان منوط کرده است. مومن در داد و ستدهایش پلیس درونی تقوا را حاکم می داند و سعادت و خوشبختی سرمدی را به بهای منفعت زودگذر نمی فروشد.
پس وقتی در معامله جذاب و پرسود ربا، تقوا مطلوب است به طریق اولی در سایر معاملات مطلوب خواهد بود.
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 124
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 4

شکر نعمت، نعمتت افزون کند
نویسنده : Admin
بدون تردید سر تا پای وجود ما انسان‏ها غرق دریای بیکران نعمت‏های الهی است. در هر نفسی که فرو می رود و بر می آید نه تنها دو نعمت که صدها نعمت موجود است، و بر هر نعمتی شکری واجب. هر دقیقه ای که از عمر ما می گذرد حیات و سلامت ما مدیون میلیون‏ها موجود زنده در درون ما و میلیون‏ها موجود جاندار و بی‏جان در بیرون ماست که بدون فعالیت آنها ادامه حیات حتی برای یک لحظه ممکن نیست.

آیا هیچ می‏ دانی که در بدنت چه تجهیزات پیشرفته ای تعبیه شده است؟ قلب، کلیه، کبد، شُش، معده، مثانه، عقل و...
آیا با خود اندیشیده ای که خداوند چه نعمت‏های آفاقی برای رفاه تو در کائنات گذاشته است؟ خورشید، ماه، ستارگان، آب، هوا و...
چقدر به نعمت سلامتی، مال، مقام، شرافت، خانواده و مهمتر از همۀ اینها به نعمت دین و آیین اسلام فکر کرده ای؟
تمام نعمت‏های الهی شایسته شکراند و عرصه شکرگزاری و سپاس بسیار است و به حساب نمی آید. همان گونه که خداوند در قرآن مجید ارشاد می فرماید: «و إن تعدوا نعمة الله لاتحصوها إن الله غفور رحیم» (نحل:18) و اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید، نمی توانید، قطعا خداوند آمرزنده و مهربان است.
به راستی که عقل انسان از توصیف نعمتی از نعمتهای الهی و احاطه بر آن ناتوان است، چه رسد به تعریف و توصیف تمام نعمت‏های گوناگون او.
البته منظور از شکرگزاری تنها به کار بردن یک کلمه تشریفاتی و گفتن با زبان نیست؛ به عقیده دانشمندان اخلاق اساساً شکرگزاری دارای سه مرحله است:
اول: شکر قلبی؛ و آن اندیشه درباره نعمت‏ها و شناخت ذات بزرگی که بخشنده آنهاست؛ آثار این شکر در ایمان، خضوع، خشوع و خشیت الهی و امثال آن تبلور می یابد.
دوم: شکر زبانی که بنده به وسیله زبان، ثنا و مدح منعم را به جا می آورد.
سوم: شکر عملی که بسیار حایز اهمیت است؛ در این مرحله باید درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنیم و چنانچه این کار را نکنیم کفران نعمت کرده ایم.
راستی چرا خداوند به ما چشم داد؟ چرا نعمت شنوایی و گویایی بخشید؟ چرا نیروی فکر و اندیشه و دانش، نفوذ اجتماعی، مال و ثروت و سلامتی و تندرستی عطا کرد؟ آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببنیم، راه زندگی را بشناسیم و با این ابزارها در مسیر تکامل گام برداریم؟ اگر نعمت الهی را به نحو شایسته مصرف کردیم شکر عملی است و چنانچه وسیله ای شد برای طغیان و خودپرستی و غرور و غفلت و بیگانگی و دوری از خداوند این عین کفران نعمت است.
علامه ابن کثیر رحمه الله می فرماید: «إذا قمتم بما أمرکم الله من طاعة بأداء فرائضه و ترک محارمه و حفظ حدوده فلعلکم أن تکونوا من الشاکرین.»
هرگاه فرمان خداوند را اطاعت کنید و فرائض او را ادا نمایید و از چیزهای حرام اجتناب ورزید و حدود و موازین الهی را رعایت کنید در چنین صورتی شما از شاکران خواهید بود.

ثمرۀ شکر
شکر و سپاس خداوند نوعی اعتراف به عظمت و احسان اوست. وظیفه انسان آن است که در مقابل این همه نعمت‏های الهی، به بارگاه او سر تعظیم فرود آورده و شکرگزار باشد. مومن هیچگاه به خود اجازه نمی دهد که در برابر نعمت‏های سرشار خداوند ناسپاس باشد و یا به کم و زیاد مقدرات اشیای هستی شکایت داشته و زبان گلایه واعتراض دراز نماید. مومن بر این عقیده است که همیشه شکر نعمت باعث ازدیاد و رشد نعمت می گردد و برعکس کفر نعمت باعث از بین رفتن آن می شود و ثوابی نیز عاید صاحب آن نمی گردد.
چنانکه خداوند می فرماید: «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید» (ابراهیم:7)
اگر واقعا سپاسگزاری کنید نعمت شما را افزون خواهیم کرد و چنانچه ناسپاسی نمایید قطعا عذاب من سخت خواهد بود.
                    شکر نعمت نعمتت افزون کند      کفر نعمت از کفت بیرون کند
افراد سخاوتمند و کریم وقتی نعمتی به آنها روی آورد بازگو می کنند و شکر خدا را بجا می آورند، و عملشان نیز تأیید و تاکیدی است بر این حقیقت. به عکس بخیلانِ دون همت که دائما ناله می کنند و اگر دنیا را نیز به آنها بدهی اصرار در پرده پوشی بر نعمتها دارند. چهره آنان فقیرانه و سخنانشان آمیخته با آه و زاری و عمل‏شان نیز بیانگر فقر است.
یادآوری نعمت‏های خداوند سبب می شود که انسان کمبودها را کمتر احساس کند، از بیماری‏ها شکوه نکند. فرد مومن هنگامی که به بیماری مبتلا می شود به نعمت‏های دیگری که در کنار بیماری از آنها برخورداراست می اندیشد و بقیه امکانات موجود در کنار آن را بازگو می کند. مثلا با خود می گوید: «الحمدلله» من برای سپری کردن دوران بیماری کسانی را دارم که از من تیمارداری و پرستاری کنند، برای درمان بیماری من پزشک معالجی یافت می شود، هزینه درمان بیماری را دارم، این بیماری من نسبت به فلان بیماری آسان تر است. وقتی به امثال این موارد توجه می کند، دیگر بابت ابتلا به آن بیماری جزع و فزع نمی کند.
افرادی با این بینش در سختی‏ها و طوفان‏های زندگی گرفتار یأس و نومیدی و اضطراب و ناراحتی نمی شوند و توانشان در مبارزه با مشکلات زیاد است.
بنابراین سود شکرگزاری که همان دوام نعمت، و افزایش آن، به اضافه ثواب آخرت است، عاید خود انسان می شود. همان گونه که کفران نعمت فقط دامان خود فرد ناسپاس را می گیرد.
 برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 126
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 1

فرزندم از پیامبر و فیلم توهین آمیز می پرسد
نویسنده : Admin
با چند پرسش فرزندم در مورد پیامبر و فیلم توهین آمیزی که چندی قبل منتشر شد مواجه شدم.

این گفتگوی کوتاه بین من و فرزندم با این پرسش از سوی او آغاز شد: پدرجان! نشستم و با خودم فکر کردم و از خود پرسیدم چرا هر از گاهی غربی ها  اقدام به انتاج محصولی توهین آمیز علیه پیامبر اسلام- صلی الله علیه وسلم- می کنند و خشم ما را بر می انگیزند؟! آنها به چه چیزی حسادت می کنند؟ به چه دلیلی برای توهین‏هایشان شخص پیامبر را اختیار می کنند؟ آیا منطقی است که گفته شود، غربی ها به دین و پیامبر ما حسادت می ورزند؟ آیا حوادثی که اتفاق می افتد را به حساب "غیرت متمدنانه" بگذاریم یا "دشمنی و عداوت بشری"؟
 در حواب پسرم گفتم: از سوالاتت خوشم آمد. سخنان خود را تکمیل کن و هر چه دل تنگت می خواهد بپرس. گفت: آنچه من را به حیرت درآورده این است که کشورهای ما (کشورهای اسلامی) بالاترین میزان بیکاری، فقر، بیسوادی و پایین‏ترین میزان رشد اقتصادی، زیست محیطی، رسانه ای، و در کنار آن عقب ماندگی سیاسی و ضعف تعلیم را داراست. با وجود تمام این موارد باز می بینیم کا با کاریکاتور یا فیلم یا صدها کتاب تالیف غرب به پیامبر ما توهین می شود؟
 گفتم: فرزندم! اولا؛ مطمئن باش که هیچکس نمی تواند چهره پیامبر ما را مخدوش کند، زیرا شخصیت پیامبر اسلام با حفاظت رب العالمین محفوظ و مصون از هر نوع تحریف است؛ «والله یعصمک من الناس» (و خداوند تو را از گزند مردم حفاظت می کند.)
ثانیا؛ این حوادث فرصتی است برای ما که بایست از آن در راستای معرفی پیامبر انسانیت بهره برداری نماییم. آیا می دانی هزار شهروند دانمارکی در سال اول پس از انتشار کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اسلام، مسلمان شدند؟ و طی دو سال گذشته بیش از صد و ده هزار نسخه از قرآن ترجمه شده در بریطانیا توزیع شده است؟ و برنامه های متعددی جهت یاری رسول خدا انجام گرفته است؟ یکی از ویژگی‏های دین اسلام این است که هر گاه  تحت فشار قرار گیرد میزان انتشارآن افزایش پیدا می کند.
پسرم پرسید: ولی پدرم تا کی غربی‏ها با چنین نگاه غلطی به پیامبر ما می نگرند؟
 گفتم: فرزندم، اگر خواستی در مورد انسانی قضاوت کنی لازم است ابتدا شناختی از سوابق فرهنگی او به دست بیاوری.
در فرهنگ غرب باور اینکه شخصی یا جوانی روابط جنسی نداشته باشد سخت است. به همین خاطر است که در محصولات رسانه ای خودشان بر این جانب  تمرکز می کنند.  همچنین یک انسان غربی به سختی می تواند  پاکی، عفت و حیای موجود در سیستم  تربیتی ما را باور کند.
 همچنین برای غربی‏ها پذیرش این نکته سخت است که میلیون‏ها انسان شخصی را دوست دارشته، از او پیروی کنند و به او اقتدا نمایند، سیرتش را حفظ نموده و همواره از او سخن بگویند و بیش از 1500 سال است که همه روزه نامش را در اذان  تکرار می کنند.  آنها همه این چیزها را بخشی از تاریخ گذشته می دانند.
 انسان غربی به هیچ وجه نمی تواند باور کند که فردی تمام زندگی اش را در پاکی و طهارت گذرانده باشد. زیرا در مقایسه با دانشمندان و فیلسوفان غربی تفاوت آشکاری بین سیرت آنها و سیرۀ پیامبر ما مشاهده می کنند. وقتی پایان زندگی و سرنوشت بزرگترین فیلسوفان غرب را مورد بررسی قرار می دهیم به این تفاوت روشن و علت دیدگاه غربیان پی می بریم؛ "ارسطو" خودش را در دریا انداخت و مرد زیرا نتوانست علت برخی از علوم مربوط به دریا را بفهمد. "سقراط"، فیلسوف یونانی، به بی دینی و فعل شنیع همجنس‏گرایی با شاگردانش متهم و اعدام شد. "افلاطون" از طرف حکومت به خیانت متهم گردید ومجبور شد تا روشی که قرار است بمیرد را اختیار کند؛ او نیز با خوردن سم خودش را کشت.
 "دکارت"، فیلسوف فرانسوی و بنیان‏گذار مکتب شک گرایی به دست کاهنی کاتولیک مذهب مسموم شد. "هابز"، فیلسوف بریطانیایی که انسان را موجودی دارای ویژگی منفعت طلبی شخصی می داند، در شرایط مرموزی به قتل رسید.
    

                                   برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید


ادامه مطلب
بازدید : 46
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

صفحات وبلاگ
تعداد صفحات : 26

قالب وبلاگ