قال رسول الله صلیاللهعلیهوسلم: «لاتؤذوا خالدا فإنه سیف من سیوف الله صبه الله علی الکفار». خالد را اذیت نکنید، او شمشیری از شمشیرهای خداست که خداوند آن را برسرکفار فرود میآورد. [معرفة الصحابة، ش: 2167]
بدون شک خالد بن ولید یکی از راد مردان مکتب محمدی است که تاریخ اسلام به وجود آنان افتخارمیکند و جامعه اسلامی با گرفتن نام ایشان برخود میبالد.
دلیری و رشادت حضرت خالد رضیاللهعنه تا حدی است که حتی نویسندگان غیراسلامی نیز با ذکر شجاعتها و تاکتیکهای جنگی حضرت خالد، صفحات کتاب خود را زینت میبخشند. اما چیزی که خالد را به این مقام و مرتبه رسانید و نام او را در صفحات افتخارآفرینان تاریخ ثبت نمود، مشرف شدن وی به دین اسلام و تصدیق رسالت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم میباشد و به راستی اگرخالد رضیاللهعنه، خود را در آغوش اسلام نمیانداخت و زانوی غلامی و شاگردی را در مقابل خاتم النبیین به زمین نمینهاد، آیا ذکری از او در تاریخ باقی میماند؟ هرگز! زیرا شمشیرزنان قوی و اسب سواران ماهری در طول تاریخ بودهاند که درنتیجه عدم قبول اسلام، هیچ نام و یادی از آنان به میان نمیآید.
حضرت خالد رضیاللهعنه در خانوادهای با شرافت چشم به جهان گشود. پدر ایشان، ولید بن مغیره از بزرگان قریش بود که در سخاوت و میهماننوازی معروف بود. حضرت خالد از قبیله بنیمخزوم، یکی از قبایل دهگانه قریش بود. سخاوت و مردانگی بنیمخزوم زمانی متجلی شد که یک چهارم بنای کعبه توسط این قبیله و بقیه بنای آن توسط دیگر قبایل قریش ساخته شد.
خلاصه این که این قهرمان اسلام، درخانهای با شرافت (خانه ولید بن مغیره) درقبیلهای شریف (قریش) و درمکانی شریف (مکه مکرمه) متولد شد.
در میان عربهای آن زمان رایج بود که نوزادان شیرخوار را برای پرورش صحیح و تربیتی سالم به روستاهای اطراف نزد دایگان میسپردند. حضرت خالد نیز از این قانون مستثنی نبود. پدر و مادرش او را در روستایی بیرون از شهر مکه برده و به یکی از دایگان سپردند. در محلی که خالد رضیاللهعنه رشد میکرد، شمشیربازی و مبارزات جنگجویانه از سرگرمیهای آنجا محسوب میشد، لذا ایشان از کودکی شخصی دلیر، دوراندیش و زیرک پرورش یافت و زمانی که به سن جوانی رسید یکی از جوانان منتخب قریش به شمار میآمد. خالد رضیاللهعنه انسانی قد بلند، چهارشانه، قوی و با هیبت بود و شباهت زیادی با حضرت عمر رضیاللهعنه داشت.
پدر حضرت خالد (ولید بن مغیره) یکی از سران و سرمایهداران عرب بود که او را به عنوان حاکم و قاضی در قبیله قریش میشناختند. بعد از بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم و ظهور اسلام، ولید یکی از مخالفین سرسخت اسلام بود. فرزندان و اقوامش را برای مقابله با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم تشویق میکرد؛ زیرا اسلام که دین مساوات و برابری بود، برای شخص متکبری مانند ولید قابل تحمل نبود. او نمیتوانست با آن همه مقام ظاهری خود در کنار بردگان و غلامان بنشیند و برسر یک سفره غذا بخورد و ...
خلاصه اینکه قبیله بنیمخزوم برای مقابله با اسلام، از هیچ کوششی دریغ نمیورزید. بنابر گفته مورخان، حدود سی اسب کفار درجنگ بدر از آن قبیله بنیمخزوم بود و تمام تجهیزات لشکر از قبیل شمشیر و زره و تیر و غیره را قبیله بنیمخزوم تأمین میکرد. حضرت خالد رضیاللهعنه نیز در این جنگها شرکت میکرد و در مقابل لشکر مسلمانان قرار میگرفت و جنگجویی خود را به نمایش میگذاشت.
خالد رضیاللهعنه در میدان احد
جنگ احد درسال سوم هجری اتفاق افتاد. حضرت خالد رضیاللهعنه، فرماندهی قسمت راست لشکر کفار را بر عهده داشت. در این جنگ، ابتدا مسلمانان غالب شدند و لشکر کفار پا به فرار گذاشت. اما بعد از فرار مشرکین، گروهی از لشکر مسلمانان که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم آنان را روی تپّهای (جبل الرماة) مستقر کرده بود، به گمان اینکه جنگ به پایان رسیده است برای جمع آوری غنائم، تپّه را رها کردند. خالد وقتی تپّه را خالی دید، بلافاصله از پشت به مسلمانان حمله کرد که درنتیجه لشکر مسلمانان با شکست مواجه شد.
خالد در جنگ خندق
جنگ خندق (احزاب) درسال پنجم هجری رخ داد. در این جنگ، فرماندهی اسب سواران لشکر مشرکین به خالد بن ولید واگذار شد. خالد همراه با سواران خود، از هر طرف بر لشکر مسلمانان هجوم میبردند و عرصه را بر مسلمانان تنگ کرده و آنها را در تنگنا قرار داده بود. خداوند حالت مسلمانان را در این لحظه اینگونه به تصویر میکشد: «إذ جاؤوکم من فوقکم و من أسفل منکم و إذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنّون بالله الظنوناً هنالک ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیداً». [احزاب : 10-11]
ترجمه: و زمانی که آمدند از بالای شما و پائین شما و زمانی که چشمها خیره شد و قلبها به حنجرهها رسید و گمان کردید نسبت به خداوند، گمانی را و اینجا مومنین مورد آزمایش قرار گرفته و تکان سختی خوردند.
نکتهای که در جنگ خندق قابل توجه و تأمل است، این است که در این جنگ مسئولیت دفاع از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم برعهده حضرت علی بود. از آن طرف، خالد بن ولید مسئولیت قتل پیامبر را برعهده داشت و هر لحظه مترصد فرصتی بود تا مسئولیت خود را انجام بدهد. اما نه خالد - که قصد کشتن پیامبر را داشت - و نه حضرت علی رضیاللهعنه - که محافظ پیامبر بود - هرگز با یکدیگر روبرو نشدند. به راستی چه فلسفه و حکمتی وجود داشت که خالد و علی رضیاللهعنهما با هم درگیر نشوند؟! اگر خالد در مقابل علی قرار میگرفت، یقینا حضرت علی بر خالد غالب میشد و او را به قتل میرساند؛ زیرا شجاعت، مهارت و قدرت حضرت علی زبانزد خاص و عام بود. در همین غزوه بود که هشت نفر از شمشیرزنان قریش در حالی که بر اسب سوار بودند به طرف پیامبر و حضرت علی هجوم بردند، که حضرت علی رضیاللهعنه همه آن هشت نفر را از پای درآوردند. اما حکمت خداوند علیم و حکیم بر این بود که این دو شخصیت - علی و خالد - با یکدیگر مقابله نکنند؛ زیرا خداوند متعال اراده کرده بود خالد را با همه صلاحیتها و استعدادهایش برای دفاع از اسلام به کار گیرد. خداوند خالد را زنده نگه داشت تا او را مفتخر به قبول اسلام نموده و سعادت دنیا و آخرت را نصیب وی بگرداند. خداوند یقینا میدانست که خالد در آینده شمشیری از شمشیرهای خدا خواهد شد. به راستی ملاقات نکردن این دو رادمرد تاریخ در میدان جنگ، نعمتی از نعمتهای خداوند برامت اسلامی به شمار میرود. «و إن تعدوا نعمة الله لاتحصوها» و اگرنعمتهای خدا را بشمارید، نمیتوانید.
اسلام آوردن خالد رضیاللهعنه
حضرت ولید رضیاللهعنه برادر حضرت خالد، درنامهای خطاب به خالد مینویسد: ای برادر! من تعجب میکنم که تو با آن همه عقل و فراستی که داری چرا اسلام را قبول نمیکنی؟! اسلام چیزی نیست که عقل آن را قبول نکند. ای خالد! بدانکه رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم روزی درمورد تو، از من سؤال کرد و فرمود: «خالد کجاست؟» من جواب دادم: خدا خودش خالد را بیاورد. پیامبر فرمود: «از انسان عاقلی مانند خالد بعید است که اسلام را نپذیرد. ای کاش استعداد خالد در راه اسلام به کار میرفت». پس ای برادر! لحظهای درنگ نکن و به آغوش پرمهر اسلام بیا که عزت و رستگاری در آن است».
نامه دلسوزانه برادر، با پشتوانۀ قوی تمنا و دعای پیامبر خدا مفید واقع شد و بالاخره لحظه فراق و جدایی به پایان رسید. خداوند متعال خیری را که برای خالد مقدر نموده بود، آشکار فرمود تا به همگان بفهماند که من ذات مهربانی هستم؛ عزت و ذلت درقبضه من است و هر چه را من بخواهم میشود.
حالا دیگر خالد باید اسلام خود را اعلام نموده و با افتخار در زمره مسلمانان و عاشقان رسول داخل شود.
خالد رضیاللهعنه به دین اسلام و جمع مسلمانان شتافت. حضرت عمروبن عاص رضیاللهعنه جریان اسلام آوردن خود و خالد را اینگونه تعریف میکند: بعد از مدتی که اسلام خود را از خویشاوندانم پنهان کرده بودم، بالاخره تصمیم گرفتم نزد پیامبر خدا رفته و اسلام خود را اعلام نمایم. در بین راه خالد بن ولید را دیدم. به او گفتم: ای ابوسلیمان - کنیه خالد رضیاللهعنه - کجا میروی؟ خالد گفت: به خدا قسم که این مرد- محمد صلیاللهعلیهوسلم- پیامبر خدا است، ومن میخواهم نزد او بروم و مسلمان شوم. عمرو میگوید: من و خالد نزد پیامبر رفته و اسلام آوردیم».
اما به راستی چه افتخار بزرگی نصیب خالد رضیاللهعنه میشود، پیامبرخدا صلیاللهعلیهوسلم قدرت، فراست و عقلمندی خالد را تحسین نموده و آرزوی مسلمان شدن او را میکند. این از شفقت و اخلاق نیکوی پیامبر خداست که آرزوی خوشبختی و سعادت کسی را میکند که سالها برعلیه اسلام شمشیر کشیده و شاید عدۀ زیادی از صحابه را از دم تیغ گذرانده است؛ این است چیزی که پیامبر خدا را از پادشاهان دنیا و حکام جابر متمایز کرده و او را رحمتی برای عالمیان قرار میدهد.
اکنون خالد یکی از سربازان مخلص اسلام است. او اکنون قوت قلب مومنان و خار چشم مشرکان است.
جنگ موته و لقب " سیف الله "
رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم، حضرت حارث بن عمیرازدی رضیاللهعنه را به عنوان سفیر به سوی پادشاه بُصری فرستاد تا او را دعوت به اسلام دهد، اما حضرت حارث رضیاللهعنه در محل موته توسط سربازان حاکم بصری به شهادت رسید. بعد از این حادثه، مسلمانان به دستور پیامبر خدا با لشکر سه هزار نفری به سوی موته حرکت کردند. پیامبر به لشکریان فرمودند: «فرمانده لشکر زید بن حارثه است، اگر او شهید شد جعفر بن ابی طالب، و اگر او شهید شد عبدالله بن رواحه فرمانده لشکر است و اگرعبدالله هم شهید شد خودتان ازبین لشکر یکی را به عنوان فرمانده انتخاب کنید». لشکر به راه افتاد و در منطقه "بلقاء" با لشکر روم درگیر شدند. درحین جنگ که چندین ساعت ادامه داشت، فرماندهانی که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم تعیین کرده بودند یکی بعد از دیگری به شهادت رسیدند. دراین هنگام ثابت بن أقرم رضیاللهعنه پرچم را برداشت و فریاد زد: ای مسلمانان! شخصی را به عنوان فرمانده تعیین کنید. مسلمانان گفتند:خودت فرمانده باش. ثابت گفت: من نمیتوانم . لذا مسلمانان برفرماندهی خالد بن ولید رضیاللهعنه اجماع کردند. خالد رضیاللهعنه پرچم را گرفت و با قدرت ایمانی و مهارت خاص خود، لشکر روم را شکست داده و پیروزمندانه به مدینه منوره برگشت.
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم که درمدینه جنگ را از طریق وحی با خبر میشد، فرمودند: «أخذ الرایة زیدٌ فأصیب، ثم أخذها جعفر فأصیب، ثم أخذها ابن رواحة فأصیب، - و عیناه تذرفان - حتی أخذها سیف من سیوف الله حتی فتح الله علیهم».
«زید پرچم را گرفت، زید شهید شد، جعفر پرچم را گرفت، او هم شهید شد، سپس ابن رواحه پرچم را برداشت، او هم شهید شد» - در این لحظه اشکهای مبارک حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم سرازیر شد - سپس فرمودند؛ «اکنون شمشیری از شمشیرهای خدا پرچم را در دست گرفت و خداوند آنان را پیروز گردانید». [فتح الباری 7/79 و 394]
از آن روز به بعد حضرت خالد با لقب "سیف الله" در میان صحابه و مسلمانان معروف گشت.
اطاعت و اخلاق نیکوی حضرت خالد رضیاللهعنه
بعد از وفات حضرت ابوبکر رضیاللهعنه، حضرت عمر رضیاللهعنه به خلافت رسید. حضرت عمر در ابتدای خلافت خود حضرت خالد را از فرماندهی لشکر عزل نمود و حضرت ابوعبیده را به جای وی منصوب کرد. حضرت خالد رضیاللهعنه با کمال میل و بدون هیچ گونه ناراحتی دستور خلیفه را پذیرفت. اطاعت از دستور خلیفه برای شخصی عاقل، بافراست و متینی مانند خالد رضیاللهعنه هرگز بعید نبود. زیرا خالد رضیاللهعنه فقط به خاطر خدا و کسب رضای الهی جهاد میکرد و شمشیر میزد و توقع هیچ گونه مقام و منصبی را نداشت. اخلاص و مردانگی حضرت خالد رضیاللهعنه از گفتگوی صمیمانهای که بین او و ابوعبیده رضیاللهعنهما رد و بدل شد، به خوبی هویدا میشود. زمانی که حضرت ابوعبیده بنابر دستور خلیفه از خالد رضیاللهعنه خواست که مسئولیت لشکر را به او تحویل بدهد و تحت فرمان او باشد. به خالد رضیاللهعنه گفت: ای ابوسلیمان! چگونه من بر انسانی مانند تو دستور بدهم؟! خالد رضیاللهعنه فرمود: به خدا قسم اگر کودکی را برمن امیر کنند، من فرمان او را اطاعت خواهم کرد، حال تو که در ایمان و اسلام از من مقدم هستی؛ تو کسی هستی که پیامبر تو را امین نام نهاد. من هرگز به مقام و درجه تو نخواهم رسید، لذا از این به بعد من در راه خدا و تحت فرمان تو انجام وظیفه خواهم کرد.
خلاصه اینکه خالد رضیاللهعنه کسی است که پیامبر خدا او را در فتح مکه پیشاپیش لشکرقرار میدهد؛ او کسی است که پیامبر خدا با اسلام آوردن وی و عمروبن عاص رضیاللهعنهما خوشحال شده و میفرمایند: «ألقت إلیکم مکة أفلاذ کبدها» مکه جگرگوشههایش را به سوی شما آورد. خالد رضیاللهعنه کسی است که خداوند توسط او لشکرها را درهم میکوبد و سرزمینها را فتح میکند. خالد در جنگ یرموک با سپاه هفتاد نفری، لشکر هفتاد هزار نفری دشمن را درهم میکوبد؛ خالد رضیاللهعنه درجنگ موته مسلمانانی که با از دست دادن سه فرمانده بزرگ خود، به نوعی به یأس مبتلا شدهاند را ثابت قدم کرده و با دمیدن روح حماسه و جهاد در آنان، لشکر یکصد هزار نفری رومیان را شکست میدهد حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه میفرمایند: از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم در حالی که نام خالد بن ولید را میگرفت شنیدم که میفرمودند: «نعم عبدالله و أخوالعشیره، سیف من سیوف الله، سلّه الله علی الکفار». بنده خوبی برای خداست شمشیری از شمشیرهای خداست که خداوند آن را برعلیه کفار از نیام بیرون کشیده است.
پاسخ بعضی شبهات
دشمنان همواره مترصد فرصتی هستند تا به ساحت مقدس صحابه تعرض کرده و سیمای پاک و نورانی آنها را در مقابل محبانشان کم رنگ جلوه دهند. قهرمان مقاله ما (حضرت خالد رضیاللهعنه) نیز در معرض انتقادهای بعضی افراد مغرض قرار گرفتهاند.
از مهمترین مواردی که به عنوان دستاویزی برای منتقدان قرار گرفته یکی مسأله عزل خالد توسط حضرت عمر رضیاللهعنهما و دوم قتل مالک بن نویره میباشد که ذیلا بطور مختصر این دو واقعه را بیان کرده و شبهات را برطرف میکنیم.
اعتراض اول:
عزل حضرت خالد توسط حضرت عمر
حضرت خالد رضیاللهعنه در دوران خلافت حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه به عنوان سرلشکر (فرمانده کل قوا) تعیین شده بود. با توجه به اطمینان حضرت ابوبکر رضیاللهعنه به حضرت خالد رضیاللهعنه، ایشان (حضرت خالد) در بعضی موارد مانند تقسیم غنائم جنگی و برخی مسائل دیگر اختیارات کامل داشت و به جز مسائل بسیار مهم سیاسی، بقیه مسائل را خود والیان و امیران مناطق حل و فصل میکردند. بعد از وفات حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه نوبت به خلافت حضرت عمر رضیاللهعنه رسید. حضرت عمر رضیاللهعنه در این موارد با دیدگاه حضرت ابوبکر موافق نبود و عقیده داشت که همۀ مسائل اعم از تقسیم غنائم و غیره باید به دستگاه خلافت ارجاع داده شوند و بعد در مورد آنان برنامه ریزی شود. لهذا به تمام والیان منجمله حضرت خالد رضیاللهعنه نامهای نوشت و از آنان خواست تا غنائم جنگی را به مرکز خلافت ارجاع دهند و بدون اجازه خلیفه، حق تقسیم آن را ندارند. حضرت خالد که با این نظریه موافق نبود این دستور را قبول نکرد، بنابراین از طرف خلیفه معزول شد.
همچنین زمانی که لشکر مسلمانان به فرماندهی حضرت خالد، لشکر تا دندان مسلح رومیان را شکست داد و این پیروزی بازتاب زیادی در افکار مردم ایجاد کرد و مسلمانان حضرت خالد را با نگاه دیگری مینگریستند، درهمین ایام بود که فرمان خلیفه مبنی برعزل حضرت خالد رضیاللهعنه صادر شد.
بررسی عوامل برکناری حضرت خالد رضیاللهعنه
عوامل عزل حضرت خالد را بطور خلاصه در دو مورد میتوان بیان کرد:
1- اختلاف نظر در مصرف غنائم:
حضرت خالد رضیاللهعنه معتقد بود که غنائم باید برای تألیف قلوب مجاهدین، مخصوصا آنانی که تازه مسلمان و فقیرند، مصرف بشود تا سبب تقویت روحی آنان باشد و تشخیص این گونه افراد را فرمانده لشکر که از نزدیک با افراد لشکر در ارتباط است بهتر از خلیفه میداند اما حضرت عمر رضیاللهعنه برخلاف این نظریه معتقد بودند که دوران تألیف قلوب به پایان رسیده است و مردم باید با عقیده راسخ و بدون انتظار چیزی، بر اسلام استقامت نمایند تا با این کار قدمی مؤثر جهت تربیت ایمانی مسلمانان برداشته شود.
2- استحکام عقیده توحید:
اگر مسلمانان به قدرت جنگی و مهارت فرماندهان خود اعتماد و توکل کرده و از قدرت پروردگار غافل شوند، ضربه جبران ناپذیری بر پیکر خلافت اسلامی وارد میشود، لذا عزل حضرت خالد توسط حضرت عمر به هیچ وجه از روی کینه و کدورت نبوده است، بلکه برای جلوگیری از این فتنه بزرگ اقدام به عزل حضرت خالد رضیاللهعنه نمود؛ بطوری که وقتی حضرت عمر، حضرت خالد را در مدینه ملاقات کرد خطاب به او گفت: «ای خالد! من تو را به خاطر بدبینی و عدم لیاقت تو، عزل نکردم، بلکه از این ترسیدم که مسلمانان بر نیرو و قدرت تو اعتماد کنند و در نتیجه این توکل و اعتماد، به فتنه بیفتند».
اعتراض دوم:
قتل مالک بن نویره
این قضیه مربوط به ابتدای خلافت حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه میباشد. مالک بن نویره یکی از سران قبیله بنیتمیم بود. زمانی که سجاح بنت حارث از مسیحیان عرب، ادعای پیامبری کرد و با لشکری به طرف حضرت ابوبکر حرکت نمود در بین راه به قبیله بنیتمیم رسید، آنها را دعوت داد و اکثر افراد بنیتمیم منجمله مالک بن نویره با سجاح موافقت کرده و برای مقابله با ابوبکر صدیق رضیاللهعنه آماده شدند. اما بنابر بعضی دلایل و تفاصیل که دراین مقاله مجال بحث آن نیست، سجاح با مسیلمه که او هم ازمدعیان دروغین نبوت بود مصالحه کرد و از جنگ با ابوبکر صدیق منصرف شد. در این میان مالک بن نویره با افراد خود، تنها ماند و به محلی بنام "بطاح" پناه برد. حضرت خالد رضیاللهعنه با لشکری به طرف بطاح حرکت کرد. ابتدا آنها را دعوت به توبه دادند. همه رؤسای بنیتمیم تسلیم شدند و زکات خود را تحویل دادند اما مالک بن نویره امتناع ورزید. وقتی او را نزد حضرت خالد رضیاللهعنه بردند حضرت خالد بعد از سرزنش او در مورد همکاری با سجاح و قبول او، خطاب به مالک فرمود: ای مالک چرا زکات اموال را پرداخت نمیکنی؟ آیا نمیدانی که حکم زکات مانند حکم نماز بوده و فرض است؟! مالک در جواب گفت: این عقیده و گفته پیامبر شما است. حضرت خالد ناراحت شد و فرمود: ای خبیث! آیا او پیامبر ما هست و پیامبر تو نیست؟! لذا دستور داد تا سرش را ازبدنش جدا کردند. [البدایه 6/327]
علامه ابن سلّام مینویسد: همه اجماع دارند که حضرت خالد رضیاللهعنه با مالک بن نویره گفتگو کرد اما مالک نسبت به نماز استخفاف کرده و مانع پرداخت زکات شد. [طبقات فحول الشعراء ص 172]
امام نووی در شرح صحیح مسلم میفرماید: درمیان قبایل عرب کسانی بودند که حاضر به پرداخت زکات بودند اما رؤسا و سران قبیله مانع این کار میشدند بطوری که قبیله بنییربوع زکات اموال خود را جمعآوری کرده و قصد ارسال به دستگاه خلافت را داشتند اما مالک بن نویره مخالفت کرده و مانع این کارشد. [شرح نووی 1/203]
بنابراین برای جواز قتل مالک بن نویره همین کافی است که او با مدعیان دروغین نبوت همراه شده و بر علیه خلیفه بر حق پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم قیام نماید و همچنین حکم مهمی مانند زکات را نادیده بگیرد.
خالد بن ولید و فتوحات اسلامی
چنانکه قبلا گفته شد، حضرت خالد رضیاللهعنه توانست در مدت هفت سال سرزمینهای فلسطین، شام و آفریقای شمالی را از سیطره امپراطوری روم درآورد. در زندگینامه این قهرمان اسلام صحنههایی از رشادت و دلاورمردی به چشم میخورد که بیانگر قدرت ایمانی وی میباشد.
ذکر چند واقعه از جهادهای ایشان این حقیقت را واضح میکند:
1- حضرت خالد رضیاللهعنه طی نامهای که به فرمانده لشکر فارس بنام «هرمز» مینویسد، او را اخطارمیدهد که یا اسلام را قبول کند یا جزیه پرداخت کند؛ خالد در ادامه مینویسد: «لقد جئتکم بقوم یحبون الموت فی سبیل الله کما تحبون أنتم الحیاة الدنیا لمتاعها الزائل» من با لشکری به سوی شما حرکت کردهام که مرگ در راه خدا را چنان میپسندند چنانکه شما زندگی دنیا و کالای فانی آن را دوست دارید.
این نامه حضرت خالد، چنان وحشتی را در میان لشکریان هرمز ایجاد میکند که هرمز مجبور میشود تا برای جلوگیری از فرار افراد خود، آنها را با زنجیرها به یکدیگر ببندد - به همین علت این جنگ را ذات السلاسل (دارای زنجیرها) مینامند - در این جنگ "هرمز" به قتل رسید و "قارن قریانس" فرماندهی سپاه را در دست گرفت. قارن حضرت خالد را به مبارزه میطلبد. حضرت خالد با او مبارزه کرده و او را از پای در میآورد. بعد از آن مسلمانان حملۀ شدیدی را به لشکر فارس انجام میدهند که طبق گفته مؤرخین حدود هفتاد هزار نفر از لشکر فارس در این جنگ به قتل میرسند. [البدایه6\ 348]
2- بعد از جنگ ذات السلاسل، دو جنگ دیگر به نامهای "ولجة" و "ألیس" اتفاق افتاد که با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت. در این جنگ نیز حضرت خالد چنان رشادتها و ابتکارات جنگی از خود به نمایش گذاشت که حضرت ابوبکر رضیاللهعنه به وجد آمده و میفرمایند: «یا معشر قریش! لقد عقمت النساء أن یلدن مثل خالد». ای قریش! زنان عاجزند از اینکه شخصی مانند خالد را به دنیا بیاورند.
3- در واقعه یرموک که بین مسلمانان و رومیان رخ داد، لشکر روم چندین برابر لشکر مسلمانان بود. در این جنگ حضرت خالد، حضرت عمروبن عاص را مسئول قسمت راست لشکر، حضرت یزید بن ابوسفیان را مسئول قسمت چپ و حضرت ابوعبیده بن جراح را مسئول مرکزی لشکر قرار داد و گروهی را مقرر نمود تا برای تقویت روحی و معنوی لشکر، به تلاوت قرآن مشغول شوند.
جنگ آغاز شد؛ مسلمانان عاشق شهادت به دستور حضرت خالد در حالی که ندای"الله اکبر" و "لا اله الا الله" سر میدادند به طرف دشمن هجوم برده و ضربه سنگینی به آنان وارد کردند. بنا به گفته مؤرخین، حدود هشتاد هزار نفر از لشکر روم از دم تیغ عدالتگستر و ظلم ستیزانه مجاهدان اسلام گذشتند. حاکم شام در حالی که جمله «وداعاً لیس بعده من لقاء» را تکرار میکرد، برای همیشه با سرزمین شام خداحافظی کرد.
4- جهاد حضرت خالد در شهر "قنسرین" در مقابل رومیان، از آخرین کارنامههای درخشان جهادی ایشان به شمار میرود. در این واقعه رومیان به قلعه مستحکم و دیوارهای بلند و قوی اطمینان کرده و حاضر به تسلیم نشدند. حضرت خالد خطاب به آنان فرمود: «لو کنتم فی السماء لحملنا الله إلیکم أو لأنزلکم إلینا». اگر شما بالای ابرها باشید، خداوند ما را به شما میرساند یا شما را نزد ما میآورد. حضرت خالد دستور داد تا دیوارهای قلعه را با منجنیق سنگباران کنند، در نتیجه لشکر مسلمانان خود را کم کم به دیوارهای قلعه نزدیک کرده و توانستند از دیوار بالا رفته و قلعه را در تصرف خود درآورند. این فتح به عنوان آخرین مدال افتخار پیروزی توسط حضرت خالد بن ولید رضیاللهعنه برای اسلام، رقم خورد. [البدایه7\ 5]
به راستی! پیروزیها و فتوحات بعدی مسلمانان و به اهتزاز درآمدن پرچم اسلام در سرزمینهای آفریقای شمالی و سرزمین فارس مدیون جهاد، دلاوری و رشادتهای قهرمان دلیر اسلام، شمشیر بینیام خداوند، حضرت خالد بن ولید میباشد. رضیاللهعنهوارضاه
وفات حضرت خالد رضیاللهعنه
حضرت خالد رضیاللهعنه، این شمشیربی نیام خدا، در سال 21 هـ در شهر "حمص" بعد از بیماری کوتاه، جان به جان آفرین تسلیم کرد. حضرت خالد زمانیکه وفات کرد فقط یک اسب و یک غلام و یک اسلحه از خود برجای گذاشت؛ بطوری که حضرت عمر رضیاللهعنه بعد از وفات حضرت خالد فرمودند: «رحم الله ابا سلیمان، إنا کنا لنظنه علی غیرهذا». خداوند بر ابوسلیمان رحم کند، ما در مورد او گمان دیگری داشتیم .
همچنین حضرت عمر رضیاللهعنه وقتی خبر وفات حضرت خالد به او رسید، بسیار غمگین شده و فرمودند: «به خدا قسم او سدی محکم در مقابل دشمن بود. خالد شخصی پاک سیرت بود، وفات او ضربۀ جبران ناپذیر و مصیبت بزرگی برای جهان اسلام به شمار میآید».
خداوند متعال باری دیگر خالدها و ابوعبیدههایی را در میان امت زنده گرداند تا مسلمانان دوباره طعم عزت، پیروزی و سعادت را بچشند.
خاک بطحا خالدی دیگر بزای نغمه توحید را دیگر سرای
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نگارنده: مولوی عبدالرحیم مرجانی
----------------------------------------------------
منابع:
1- الإصابة فی تمییز الصحابة (ابن حجر عسقلانی)
2- معرفة الصحابة (أبونعیم اصفهانی)
3- مستدرک حاکم
4- فتح الباری (ابن حجر عسقلانی)
5- البدایة والنهایة(ابن کثیر)
6- تاریخ الخلفاء(دکتر صلابی)
7- مقالات کوثری (علامه زاهد کوثری)
سنی آنلاین